بسم الله الرّحمن الرّحيم
“سخنان علی(ع) از نهج البلاغه”
ترجمۀ: مرحُوم عرب باغی و مرحُوم جواد فاضل
تألیف: پروین فرجادی
فهرست مطالب:
مقدمه
دربارۀ مولای متقیان امیرالمؤمنین علی ( ع )
سیری بسیار کوتاه در زندگی آن راد مرد بزرگ جهان انسانیت و الگوی کامل عالم بشریت
مشخصات اجمالی:
تولد: بیست و سه سال قبل از هجرت.
خلافت : سال “سی و پنج” هجری.
وفات : سال “چهل” هجری. مدّت خلافت تقریباً پنج سال.
امیرالمؤمنین علی (ع) نمونۀ کاملی است از تعلیم وتربیت پیغمبر اکرم (ص)، وی در زمان زمامداری خود درجامعۀ اسلامی با سیرت پیغمبر اکرم (ص) رفتار نموده، و قوانین و شرایع اسلام را بهمان شکل که درحیات پیغمبر اکرم (ص) اجراء می شد، بدون کمترین دخل و تصرف اجراء مینمود.
صحبت دربارۀ شخصیّت وشناخت امام علی (ع) کار ساده ای نیست و در این مختصرنمی گُنجد، مگر در ابعاد بسیار محدود، که امید است هریک از ما با امکانات بیشتر و وسعت دامنه دارتری در این راه کوشش داشته ونتجۀ تحقیقات خود را با سایر همکیشان و همباوران عزیر قسمت کنیم، تا آیندگان نیز بتوانند در پرتو نور افشانی مشعل ایمان این مرد بزرگ، کوره راه های تاریک زندگی را با فراست و هشیاری طی کنند.
او درجانبازی ها و فداکاری ها و ازخود گذشتگی هائی که در راه حقّ نمود، درمیان یاران پیغمبر اکرم (ص) رقیب نداشت.
علی (ع) در نخستین روزی که پای درمحیط اجتمائی گذاشت، بسیار ساده زندگی میکرد، و این وضع را تا آخرین لحظۀ حیاتش همیشه ادامه داشت، و می فرمود: زمامدار یک جامعه باید طوری زندگی کند که مایۀ تسلی افراد نیازمند و پریشانحال باشد، نه موجب حسرت و دلشکستگی آنان.
برای رفع نیازمندیهای زندگی کار میکرد، و مخصوصاً به فلاحت و کشاورزی علاقه داشت، و به درختکاری واستخراج قنوات می پرداخت، ولی هرچه از این راه یا ازغنائم فراوان جنگی عایدش میشد، میان نیازمندان و فقرا قسمت می کرد، و املاکی را که آباد می کرد وقف می نمود، یا فروخته و پول آنرا به نیزمندان میرساند.
علی (ع) در آنهمه جنگی که شرکت نمود، جز در راه حقّ نجنگید، وهرگز به دشمن پشت نکرد وبا چنین شجاعت ودلاوری که تاریخ شجاعان جهان رقیب و قرینی برای آن یاد نکرده است بی اندازه مهربان و باعطوفت وجوانمرد و با فتّوت بود، درجنگها زنان و کودکان و ناتوانان را نمی کشت، و اسیر نمی گرفت، و فراریان را تعغیب نمی کرد.
در زمان خلافت بی حاجب و دربان، همه کس را بحضور می طلبید وتنها وپیاده راه می رفت، و درکوچه و بازار می گشت و مردم را به ملازمت تقوا، امر، و از تعدی بیکدیگر باز می داشت، و با مهربانی و فروتنی بدرماندگان کمک می نمود، و یتیمان را پناه میداد، و شخصاً به حوائج زندگی آنها قیام می کرد و به تربیتشان می پرداخت.
او هرگز به دلیل کینه های شخصی با کسی دشمنی نمیکرد.
او نخستین کسی است که بعد از پیغمبر اکرم (ص) درحقایق علمی، به طرز فکر فلسفی یعنی استدلال آزاد، سخن گفت و اصتلاحات علمی زیادی وضع کرد و برای حفظ قرآن کریم ازغلط و تحریف، قواعد دستور زبان عربی ( یعنی علم نحو) را وضع و تنظیم نمود.
علی (ع) بحق اولین نمونۀ کاملی است که ازمکتب تعلیم و تربیت پیغمبر اکرم (ص) بیرون آمد، و اوّل کسی است که به آن پیامبر گرامی ایمان آورد وهمینطور آخرین کسی است که از وی جدا شد، زیرا پیغمبر اکرم (ص) از زمانی که سرپرستی او را درشش سالگی به عهده گرفت، شخصاَ به پرورش وی پرداخت، او سایه وار ملازم پیغمبر اکرم (ص) بود، و آخرین ساعتی که از او جدا شد موقعی بود که جسد مطهر آن رسول بزرگوار را که درود ورحمت بی پایان خداوند براو باد، بخاک سپرد.
اللهُمَّ صّل ِعلی مُحمّدٍ وآلهِ مُحمّد…
علی (ع) به شهادت سخنرانیها و کلمات قصار و بیانات گرانبهائی که از وی بیادگار مانده درمیان مسلمانان آشناترین فردی است به مقاصد عالی قرآن، که معارف اعتقادی وعملی اسلام را بنحوی که شاید و باید دریافته است. او درعفت نفس وزهد وتقوای دینی نظیر و همانندی نداشت، و بعلم و دانش ارزش زیاد می داد و به نشر معارف عنابت مخصوصی داشت، و میفرمود: هیچ دردی مانند نادانی نیست.
علی (ع) نخستین مردی که دین مقدس اسلام را صمیمانه پذیرفت و تا پای جان پایمردی نمود.
او نخستین انسان مسلمانی بود که جان خود را ( در راه خدا) تقدیم داشت،
وهمه جا فداکارانه از اسلام دفاع کرد.
نخستین مسلمانی که گذشت وایثار را به نهایت درجۀ ممکن به ملت اسلام آموخت.
او خود مظهر تقوای وفضیلت بود، وتمام مردم را نیز اینچنین می خواست،
او می خواست که همه به اصول فضیلت وشرف به پیوندند،
او می خواست نورعدل در تمام زوایای جهان پرتو افکند، همه وهرفردی ازحقوق خود بهرمند گردد،
اواصول برادری وبرابری را با تمام طبقات مراعات میکرد، ومی خواست تمام مردم جهان اینچنین باشند.
علی (ع) ملت های مسلمان را چون تن واحدی می دید.
او نمی خواست نظم اجتماع براختلاف وامتیازمردم، درحقوق و وظایف استوار باشد، اسلام تمام افراد را ازکلیۀ حقوق ومزایای لازم بهره مند نمود، اما درپناه نظم و قانون،
نه اینکه به نام دین، وبه نام اسلام، رژیم فئودالی به وجود بیاورند، و یک فرد گروهی را در استثمار خود درآورد.
اسلام مالکیت شخصی را پذیرفت، ولی تجاوز به حقوق و حدود دیگران را مطرود ساخت، وبهمین جهت امیرالمؤمنین علی(ع) همینکه زمام امور را بدست گرفت سیرت پیغمبر اکرم (ص) را که مدتها بود فراموش شده بود معمول داشت، مساوات وعدالت اجتمائی را اجراء کرده وتمام امتیازات بیجا را از بین برد، و اموالی را که از بیت المال به غارت رفته بود واملاک ومستغلات بی حسابی را که مقام خلافت به این وآن بخشیده بود، پس گرفت، وبه مجازات کسانی که ازمقررات دینی تخلف میکردند پرداخت.
عده ای ازمتنفذین غارتگر وسود پرست همینکه منافع شخصی خود را درخطردیدند، پرچم مخالفت برافراشتند وبه بهانۀ خونخواهی عثمان جنگهای داخلی خونینی راه انداختند که سرانجام موجب شهادت ایشان ومانع از اصلاحات دیگر گردید.
سخنی با خوانندگان:
با سرور وشعف بسیار، خدا را سپاس می گزارم، که اکنون توفیقی عایدم شده، تا دربارۀ شاه مردان، والگوی بی همتای یکتا پرستان ” امیرالمؤمنین علی (ع)، مطالبی هرچند کوتاه، به دوستان و دوستدارن حق ارائه دهم، و البته فکر نمی کنم ازعهدۀ احدی ازخلایق برآید، که در مورد آن بزرگ مرد جهان انسانیت، و چگونگی شخصّیت بی همتای او، با نوشتن مقاله و کتاب و یا حتی کتابهای قطور، حق مطلب را ادا نماید.
بنابراین، بهتر آنست، که برای سخن گفتن از او، تنها ازسخنان خود او بهره گیریم، وبه این جهت اکنون با توّجه به آیات پرشکوه و جاودان “قرآن مجید”، فرازهائی از سخنان آن بزرگوار را در” نهج البلاغه” انتخاب، و مورد استفادۀ همگان قرار می دهم، به امید آنکه با پرنو افشانی نور بی مانند خورشید ایمان آن امام بحق، ما نیز راه را از بیراهه تشخیص داده، و از پیروان راستین او، ودر نتیجه از پیروان حقیقی قرآن گرانقدر گردیم، آمین یا رب العالمین.
مسلماً تمام سخنان ومطالبی که درهرکتاب یا گفتار، به نام آن بزرگوار، یا سایر اولیا وانبیاء، وحتی همۀ بزرگان دین وعرفان، آورده شده، چشم بسته نمی توان متعلق، به آنها دانست، مگر تنها سخنان و گفتاری که با قرآن موافق وقرین باشد، زیرا تنها محک درست ما، وتنها فرقان ودلیل روشنمان، گفتار خدای جهانیان و وحی ملزم او، به بندۀ برگزیده وپیامبر جلیل القدرش محمّد مصطفی (ص) می باشد.
چنانکه رسول اکرم (ص)، دربارۀ سخنان خود نیز فرموده اند:
ای مردم هرچه ازمن برای شما نقل کردند وموافق قرآن است من گفته ام، وهرچه برای شما نقل کردند ومخالف قرآن است من نگفته ام .
ترجمه آياتى از قرآن كريم:
آنکه خواهان عزّت باشد (بداند که) تمامی عزّت از آن خداست، سخن خوش و پاک به سوی او بالا می رود، وکردار نیک آن را بالا میبرد، و نیرنگبازان را عذاب سختی است، و مکرشان نیز نابود می شود. ( ۱۰: ۳۵ )
آن کس که سخن راست را آورد و آن را تصد یق کرد، ازمتقیان است، که هرچه بخواهند نزد پروردگارشان آماده است، این است پاداش نیکوکاران، تا خداوند بدترین اعمالی را که انجام داده اند، محو کند، و بهتر از آنچه انجام داده اند پاداش دهد. (۳۵- ۳۳ : ۳۹ )
ای مؤمنان ذکر خدا را بسیار گوئید، بامدادان و شامگاهان او را تسبیح گوئید، او بهمراه فرشتگانش برشما درود فرستد، تا شما را از تاریکی به روشنی برساند، زیرا خدا با مؤمنان مهربان است، روزی که با او دیدار کنند، تحیتشان سلام است، و پاداش ارجمندی برای آنها آماده کرده است.
ای پیامبر ما تورا گواه وبشارت دهنده و هشدار دهنده فرستادیم، که به فرمان خدا به سوی او دعوت کنی، وچراغی روشنی بخش باشی.
مؤمنان را بشارت ده، که خدا را برآنها فضل بزرگی است، واز کافران و منافقان اطاعت مکن، و از آزارشان درگذر، و برخدا توکل کن، که کارسازی و حمایت او کافی است.( ۴۸ – ۱ ۴ : ۳۳ )
نمونه ای ازسخنان آن بزرگوار:
خداوند متعال دانا به نهانی هاست وآگاه از اندیشه ها، بهر چیز احاطه دارد وبرهرچیزغلبه وتوانائی دارد، پس باید عمل کننده ازشما به عمل پردازد، در روزهائیکه مُهلت دارد، پیش از آنکه مرگ بزودی او را در یابد، و در وقتی که فرصت بدست اوست، پیش از آنکه دُچار گردد، و در زمانیکه راه نفس کشیدن او باز است، پیش از آنکه بند آید، وباید برای آسایش خود و استواری قدمش، کار نیکو انجام دهد، وباید ازسرای کوچ کردن خود، برای جایگاه همیشگی توشه بردارد.
بندگان خدا، از خدا تقوا کنید، ودر آنچه درکتاب خود ( قرآن مجید) محافظت ورعایت آنرا یشما امر فرموده، و در آنچه ازحقوق خویش نزد شما ودیعه و امانت نهاده، زیرا خداوند سبحان شما را بیهوده نیافریده ومهمل و بیکار رها نکرده، و شما را درنادانی و کوری وا نگذاشته است، اعمال شما را معلوم نموده وبه کردار شما داناست، ومدّت عمر در زندگی شما را معین کرده و برشما کتاب را برهان برهرچیز فرستاده است، و روزگاری پیغمبرش را درمیان شما زنده گذاشته است تا آنکه دین خود را به آنچه درکتاب خویش فرو فرستاده، برای پیغمبر و شما کامل ساخت.
دینی که مورد پسند اوست و بزبان آن پیامبر بزرگ، آنچه دوست داشت از اعمال نیکو وآنچه کراهت داشت، از کردار زشت و نواهی و اوامر خود به شما ابلاغ فرمود، و جای عذر برای شما باقی نگذاشت، و حجت را برشما تمام کرده، و شما را ازعذاب تهدید نموده، پیش از آنکه قیامت برپا شود، وترسانیده، پیش ازعذاب سخت.
پس بقیۀ عمر خود را دربابید و در روزهای باقی مانده شکیبائی پیش گیرید، زیرا این روزهای باقی مانده کم است درمقابل روزهای بسیاری که شما درغفلت و روگردانیدن از موعظه و پند بوده اید.
و نفس های خود را فرصت ندهید، که این فرصت ها شما را به راه های ستمکاران می بَرد، و درسهل انگاری نباشید، که سهل انگاری ناگاه شما را برمعصیت در آورد، و بدانید اندک ریا وخودنمائی شرک است، و همنشینی با هوسبازان باعث فراموشی ایمان وحضور شیطان است.
بفرمودۀ پیغمبر اکرم (ص): کسی که پیرو دین و آئین است، دوست وهمنشین خود می باشد.
بندگان خدا، شما را سفارش میکنم به تقوای و ترس ازخدا، که آن تقوای توشه وپناه است، توشه ایست که می رساند
( دارنده اش را به منزل) و پناهی است که میرهاند.
شنوا ترین دعوت کننده، مردم را به آن دعوت فرمود، و بهترین درک کننده، آنرا درک کرد، پس دعوت کننده آنرا شنوانید، و درک کنندۀ آن رستگار گردید.
بندگان خدا، تقوای وترس از خدا، دوستان خدا را از ارتکاب حرام باز می دارد، آنچه که مأمور شده اید به آن فراختر وآسانتر است از آنچه نهی و باز داشته شده اید از آن، و آنچه برای شما حلال گشته، بیشتر است از آنچه نهی وباز داشته شده اید از آن.
پس رها کنید اندک را برای بسیار و واگذارید تنگ ودشوار را، برای فراخ و آسان. به عمل بشتابید، و ازمرگ ناگهانی بترسید، زیرا امید به بازگشت عمر نیست. از دروغ دوری کنید که آن از ایمان دور است، راستگو مشرف به نجات و رهائی و رستگاریست، و دروغگو برجای بلندیست که نزدیک به افتادن درگودال هلاکت و ذلت وخواری است، وبریکدگر حسد نبرید، زیرا حسد ایمان را می خورد، چنانکه هیزم آتش را. با همدیگر دشمنی نکنید، زیرا دشمنی باعث زوال هرخیر وبرکتی است.
ای مردم، کسی که ازخداوند پند واندرز طلب کند موفق گردد، وهرکه گفتار او را راهنمای خود قرار دهد، به راهی که استوارترین راه هاست هدایت شود، چنانکه خداوند سبحان در سورۀ: ” هفده” آیۀ: ُنه”، فرموده:
این قرآن هدایت و راهنمائی مینماید براهی که استوارترین راه هاست. زیرا آشنای با خدا ایمن و آسوده است، و دشمن او هراسان.
ونیز فرموده:
این دلها به ستوه آمده خسته می شوند، چنانکه بدنها و تن ها بستوه آمده وخسته می شوند، پس برای دلها حکمتها و دانش های تازه شگفت آور بطلبید.
در بارۀ روش تبلیغ فرموده است:
دانای فهمیده و زیرک کسی است که مردم را از رحمت وآمرزش خدا مأیوس نکند، وایشان را از آسایش وخوشی ازجانب خدا نومید نسازد، وآنها را از مکر و کیفر خدا ایمن وآسوده ننماید.
درستودن پشتکار گرفتن فرموده:
کار اندک که به آن ادامه داده شود، بهتر است از کار بسیار، که خستگی آورد.
دربارۀ شکرگزاری و دعا وتوبه فرموده است:
نمیشود که خدا بربنده در سپاسگزاری را بگشاید و در افزونی نعمت را برویش ببندد.
نیکوکار باشید و کار نیک را هرگز کوچک مشمارید، این فضیلت با کوچکی بزرگ، و با اندکی، بسیار باشد.
آنکس که پنهانش را از فساد و رذیلت پاک کند، پیدای وی هم صورت اصلاح بخود گیرد، و آن کس که بخاطر دین خود بکوشد، خداوند مهربان دنیای وی را آباد خواهد داشت، و آن کس که با خدای خود آشنا باشد، هرگز از بیگانگان زیان نخواهد دید.
بردباری پرده ای عیب پوش است، وعقل همچون شمشیری کارگر، با پردۀ بردباری، خوی عیب ناک خود را بپوشانید، و با شمشیر عقل برضد هوسها و شهوات خویش مبارزه کنید.
هرگز به توانگری و توانائی خود مغرور مباشید.
سخن دوست به دشمن مبرید، و با نا محرم، محرمانه سخن مگوئید.
چشمان شما کلید عفاف شما باشند و این کلید اگر به نامحرم واگذارید، گنج عفت خویش را از دست
داده اید.
هرگز درعمر شبی به کینه وعداوت به سر مبرید، و هیچگاه بد خواه کس مباشید.
آنان که مرا ازحد وجودم فرا تر برند، و درمحبّت خویش افراط روا دارند، و آنان که مرا ازحد وجود من، فروتر کشند وکار دشمنی را به ناجوانمردی کشانند، هر دو دسته گمراهند.
به پرهیزکاری و تقوا بگروید و عمر کوتاه خود را با کارهای بزرگ و سودمند، جاویدان دارید.
نیکو بنگرید که دراین دنیا آنچه می باید جست، و ناپایدار کدام است، و بعد نا پایدار را در راه پایدار فدا سازید.
بسیج سفر کنید، پیش از آنکه طبل بسیج فرو کوبند، و با کاروان راه افتید تا از رهروان سبک سیر، بازپس نمانید.
آنان که آزاده زیسته اند و آزاد مانده اند، دنیا را خانۀ جاوید خویش نشمرده اند، و ابدّیت را از یاد نبرده اند.
الا ای بندگان خدا، آفرینش را با این عظمت و اعتلا کوچک مگیرید، و آفریدگار را دراین خلقت بدیع بی هدف مدانید، شما را به بازیچه نیافریده اند و به اهمال و غفلت نگذاشته اند.
دل از دنیا بردارید، بکار دنیا گزارید، وظیفۀ امروز به فردا میفکنید، و درلذت کنونی ابهام آینده را از چشم خود به دور مدارید. جوانمرد باشید و فداکاری کنید، عفریت شهوت را با زنجیر اراده در بند کشید.
الا ای بندگان خدا، بهوش باشید و دنیا را جز برای آخرت مخواهید.
هرگزمگذارید که دربنیان شکیبائی و خود داری شما شکست افتد، و هرگز سپاس خداوند را از نظر دور مدارید.
همواره شما را ای بندگان خدای، به پرهیزکاری وصیت میکنم، و یادآور می شوم که ازمردم منافق وناپاک برحذر باشید، زیرا این جماعت نه تنها خود گمراهند، بلکه تا حدود توانائی حاشیه نشینان و دوستان خود را از راه راست منحرف نموده، آن پاکدامنان را از آلایش نفاق خویش، آلوده و ملوّث می سازند، اینان هم خود در زندگی می لغزند و هم دوستان را از اوج راستی و درستی به سقوط می کشانند.
از هوسهای ناهنجار بپرهیزید و بگرد ظلم و ستم مگردید، بدانید که از روزگار عمر با همۀ افزونی جز مدتی اندک باقی نمانده است، زیرا غفلت وبی خبری زندگانی طولانی را بسرعت ختم می کند وطومار عمر را با عجله بهم می پیچد.
آنقدرعنان نفس سرکش را ُسست مکنید، چون این توسن سرمست وقتی که لجام خود را اندکی سبک باز یابد، مستی آغاز کرده، سوار خویش را جا بجا در پرتگاه نیستی و مذلت فرو می اندازد.
هیچ گناه را کوچک مشمارید، زیرا رفته رفته پردۀ شرم را از پیش چشمان با حیا دریده، غفلت زده را درگرداب معاصی کبیره غرق و نابود می سازد.
ای بندگان خدای، اگر خویشتن می خواهید و خود را دوست می دارید، هم پروردگار خویش را اطاعت کنید، زیرا عصیانکار درهرکردار ناشایست جز به خویشتن، به هیچکس زیان نمی رساند، تا چه رسد که گرد گناهش به آستان کبریای الهی رسد!
هرگز خدای را فراموش مکنید، زیرا آن کس که پیوسته بیاد پروردگار است، دیدۀ بیدارش را درافکار واعمال ناظر میداند، ممکن نیست به ناشایست دست زند.
او بالاتر ازاندیشه هاست:
ای آنکه از پشت حجابهای غیب بر پیدا وپنهان ما آگاهی، ودر ماورای نور وظلمت اسرار ناگفته را می شنوی، وارتعاش اندیشه را در پرده های لطیف مغز می بینی.
تو را به یگانگی و عظمت می شناسم وبرآستان شکوه وقدرت تو پیشانی بندگی بر خاک می گذارم.
تورا با دیدگان بینا نمی بینند، ولی نادیده ات نیز نمی انگارند، فروغ جمال تو درقلبها شعلۀ عشق می افروزد، اما جلوۀ دلبری تو از چشم انداز مستور است.
دستگاه خداوندی تو آنچنان بلند است که پرواز اندیشه در پیرامون آن محال باشد، ولی دست دلنواز ومهربان تو، در اعماق دریاها وخمیدگی ذره ها، کوچکترین و پست ترین ذرات وجود را مشمول نوازش ومهربانی خود قرار می دهد.
خداوندا! نه آن بلندی براوج، پنجه های ضعیف ما را از دامن لطف تو کوتاه می سازد، ونه این رحمت عمیق و پهناور پایۀ عرش الوهیت را فرو می آورد.
درفرازی که از فرود جدا نیست خانه داری، وبا دورترین فاصله از نزدیکترین نزدیکان (بیشتر) با جان ما همخانه وهمسایه ای.
حکیم خردمند تورا می شناسد، ولی ازحقیقت وجود تو آگاه نیست، بدو عصائی چوبین بخشیده اند، تا استدلال کند، و درظلمات اوهام راه را از چاه باز شناسد. اما آن شاهپر بلند پرواز، ویژۀ پروانگان عشق باشد، که تاسراپردۀ جلال تو بال زنند، ودر گردا گرد شمع حقیقت بگردند، ویک لحظه سراسیمه سر، تسلیم شعلۀ وصال گشته، در امواج بیکران نور و هستی، شخصیّت خود را محو سازند، وپرتوآسا به خورشید بی زوال وحدت باز گردند.
ای پروردگار بزرگ! در سپیده دم که پنجه های ظریف آفتاب بر پیشانی افق با قلم طلا آیات نور می نگارد، بیاد تو هستم، هرآن ستاره فروزنده که از گوشۀ چادر شبرنگ سپهر یکدم آشکار ویکدم نهان میشود، ودر نمای بدیع خود بدین عشوه ها جذاب تر جلوه می دهد، از بزرگی وقدرت تو غافل نیستم، همه جمال تو می بینم.
چون دیدگانم بروی جهان باز شود، از پای تا بسر، یک پاره قلب می مانم، که عاشقانه باتو راز می گویم..
ازهر در که سخن گویند، فرسوده وخسته شوم، ولی همینکه نوبت به حدیث تو افتد، نشاطی از نو گرفته، و داستان از سر آغاز کنم.
تورا می ستایم، وبدین ستایش همی خواهم که ابرهای رحمت برما بسیار ببارد، ودر این موفقیّت نعمت تو تکمیل گردد.
با این ستایش جان خودرا به پیشگاه عزّت تو تسلیم می سازم، ودرحصار عصمت تو ازلغزش وگناه پناه می جویم، مرا به توانگری خویش نیازمند کن، اما از توانگران بی نیاز ساز.
تو راه بنمای تا من گمراه نشوم، وتو دوست باش تا از فریب دشمنان ایمن بمانم.
درستایش پروردگار و درخواست عفو وبخشش:
بارخدایا! تو با دوستانت ازهمۀ دوستان بیشتر دوستی، وبرای اصلاح کار آنان که بتو توکل می نمایند از آنها حاضرتری، نهانیهایشان را دیده، بر اندیشه هاشان آگاهی، و اندازۀ بینائی وعقولشان را میدانی، پس رازهاشان نزد تو آشکار، و دلهاشان بسوی تو نگران است، اگر تنهائی آنان را به وحشت اندازد، ذکر تو آنان را مأنوس ی سازد، و اگر اندوه ها به ایشان چیره گردد، به پناه جستن از تو، توسل می جویند، چون می دانند سر رشتۀ کارها بدست تو، و منشأ آنها قضاء و قدّر توست.
بارخدایا! اگر ندانم چه بخواهم، و از درخواست خود سرگردان بمانم، مرا به آنچه صلاح من در آن است راهنمائی فرما، و دلم را به آنچه خیر ونیکوئی من در آن است متوجّه گردان، که مرا راهنمائی از هدایت و راهنمائی های تو غریب و شگفت نیست.
بارخدایا! با من از روی عفو وبخشش خود رفتار کن، و نه به عدل و دادگریت.
دعا ودر خواست یا توبه:
و اما دربارۀ دعا ودرخواست، یاتوبه “بیاد داشته باشیم که على (ع) درقسمت وصيّت مشهور خود به فرزند بزرگوارشان فرموده اند: وبدان آن خدائى كه بدست اوست خزانه هاى آسمانها و زمين ودعا و درخواست را بتو اجازه داده و پذيرفتن را ضامن گشته است، وبتو فرموده كه از او بخواهى تا ببخشد، و رحمت و مهربانى بطلبى تا مهربانى كند، و بين تو وخود، كسى را نگذاشته كه او را از تو بپوشاند و تو را ناچار نگردانيده كه نزد او شفيع وميانجى ببرى وتو را ازتوبه وبازگشت جلو نگرفته، اگر بدى كرده باشى به كيفر تو شتاب ننموده و رسوايت نكرده، آنجا كه شايستۀ رسوا شدن بودى، و درپذيرفتن توبه وبازگشت بتو سخت نگرفته و به سبب گناه ترا درتنگى نيانداخته، و از رحمت نوميد نفرموده، بلكه خود دارى تو را از گناه ” كار نيك” قرار داده و كار بد تو را يك گناه، و كار نيكويت را ده برابر شمرده و براى تو در توبه و بازگشت و خشنود ساختن را گشوده، پس هروقت او را بخوانى صدايت را ميشنود، وهرگاه با او مناجات و راز و نياز كنى، راز دلت را ميداند، پس خواست خود را به او ميرسانى و راز دلت را پيش او آشكار ميسازى، و از اندوه هايت به او شكايت و درد دل ميكنى و از او چارۀ گرفتاريهايت را ميخواهى وبركارهايت كمك ويارى ميجوئى، و ازخزانه هاى رحمتش ميخواهى آنچه را كه غير او بربخشيدنش توانا نيست، ازقبيل: درستى تن ها (منظور سلامتى است) و فراخى روزى ها، و در دو دست تو كليدهاى خزانه هايش را نهاده، به چيزيكه براى تو درخواست از اورا، اجازه فرموده، پس هرگاه بخواهى به سبب دعا درهاى نعمتش را بگشائى و پى درپى، رسيدن بارانهاى رحمتش را دریافت نمائى.
خداوندا بر من ببخشای:
خداوندا! برمن ببخشای ودر دیوان عمل، لغزش های مرا نادیده انگار، تو بهتر ازمن میدانی که چه کرده ام، وچه گفته ام، وآنچه را که گذشت روزگار ازخاطرم بسترده، ودر پردۀ فراموشی پنهانش داشته است، به حساب من مگذار.
خداوندا! همی خواهم که اگر تسلیم هوای نفس شوم وبار دیگر توبۀ خویش بشکنم، تو همچنان باردیگر قلم بخشایش بر ناشایستگهای من فروکشی، وبار دیگر پوزش مرا بپذیری.
الهی! از نویدهای پنهانی که به شهوت خویش داده ام، وبدین نویدها خرسند و آرامش ساخته ام، از گامهای بلند وخطر خیزی که بسوی خودرأیی وخودسری برداشته، ونظام اجتماع وانسانیت را ناچیز انگاشته ام، از نیکوئهائی که قلب من وهوس من نگذاشته اند با دست من تکمیل شوند، الهی، اکنون پیشانی عجز به درگاه تو برخاک می گذارم، و ازهمۀ این تباهی ها به توبه می گرایم.
خداوندا، چشم ما گاهی به نا روا گشوده شود، و به روا بهم آید.
خداوندا! زبان ما احیاناً از منطقۀ حق و وجدان بدان سوی رود، وحقایق را واژگون ادا نماید.
خداوند! درقلب ما تمایلات پنهانیست، که اگر روزی وجود خارجی یابد ومفهوم بی رنگ آن، رنگ مصداق گیرد، جنایتی بزرگ خواهد بود.
خداوندا! اکنون ازچشمکهای ناروای چشم، وانحراف ناستودۀ زبان، و امیال ناهنجار قلب، وسخنان یاوه، به آستان تو پناه می آورم، و از تکرار آنچه ناپسند باشد، پوزش می خواهم.
صفای محبّت:
گران سران هوس پرست، با آنکه در اقیانوس عیش ونوش غرقند، ازساحل خوشبختی وسعادت هزاران منزل بدورند، چون دیدگان بی فروغ آن ها درمقابل پرتو عشق نابینا وکور است.
اینان، این مال ربایان دروغ زن، ازلذت حقیقی حیات بی بهره اند، اینان درعین خوشی، ناخوش، ودرهنگام شادمانی وفرح، دل تنگند.
به ظاهر تنومند وسالم می نمایند، ولی پیوسته درسخت ترین بیماری، که جز سنگدلی ودنیا پرستی، نام دیگر ندارد، به سر می برند، همیشه یک بار سنگین که همچون کوه، وزین وجانفرساست، بر سینۀ آنها فشار می آورد، و جمال فرحبخش زندگانی درنظرشان به صورت هیولائی زهره ُربا وهولناک جلوه می کند، که با همۀ دنیاداری، بازهم از دنیا خسته وفرسوده اند.
می دوند، می کوشند، حرص می زنند، اما از این همه تکاپو وکوشش هدف (والائی) ندارند، وهرچه می بلعند، بازهم حس می کنند که ناشتا وناکامند.
این طایفه بدان جهت درچنین دوزخ تاریک و دهشتزا به سر می برند که از نورعشق بی فروغ، و ازصفای محبّت بی نصیبند.
آفرینش آدم (ع)، جان خویش را در او بدمید، وبدو مقام انسانیت بخشید:
هنگامی که دست آفرینش، با مشتی خاک واندکی آب صورت بدیع آدم را ترسیم فرمود، جان خویش را درکالبد وی بدمید، تا بخود بجنبد، وبخود بیاندیشد، سرشتی شگفت انگیز از کارگاه خلقت بصورت انسان، بدر آمد، که با عواطف مختلف و احساسات نا سازش، زشت ترین وزیبا ترین، وپاکترین ونا پاکترین، موجودات باشد، وبر عوامل طبیعت پیروز ومسلط گردد.
تا آنموقع فرشتگان آسمان که در نور ونعمت آشیان داشتند، خویش را اشرف مخلوقات می شناختند، وآفرینش را با وجود خود کامل و تمام می دانستند.
پیکر خاک آلود آدم، درصومعۀ ملکوت اعلی نهاده شد، وپروردگار متعال فرمان داد، که آن پیشانی های روشن وفروزان دربرابر این عنصر تیره وافسرده، به علامت سجود فرود آیند، وفرشتگان سپید پوش وپاکدامن، این موجودی خاکی را، در قبلۀ عبادت خود قرار دهند.
اهریمن خیره سر دهان به نا هنجار گشود، وسر ناسازگاری در پیش گرفت.
“خداوندا، آیا چه مصلحت است که نور در امواج ظلمت نابود گردد، و آتش سوزان به خاک افسرده احترام گذارد؟”
ولی آدم، ( با اسمائی که از خداوند آموخته بود، وبه امر او) سر برداشت ودر پرستشگاه فرشتگان لب به سخن باز کرد، و حدیث عشق وفضیلت به میان آورد، نام دلبر باز گفت، وراز دلبری ابراز داشت.
در این موقع فرشتگان به حکمت جهان آفرین تسلیم شدند، وآدم را با طبیعت مرموزش بشناختند، ولی اهریمن، ( که از سجده به آدم سر باز زد) از پیشگاه قدس وقرب مطرود گردید، و به لعنت جاوید دچار شد.
جهان پدید آمد، وجهانیان پدید آمدند، نسل آدم فزونی یافت، خانواده ها تشکیل شدند.
آهسته آهسته نژادها وخونها رنگی ویژه گرفت ونشانی ویژه برخود بست ( به اغوای اهریمن)، دورۀ وحدت بسر رسید، وپیوند یگانگی و اتفاق ازهم گسست. عهدها بشکستند ورشتۀ وفا بدرید، قهر برجای مهر قرار گرفت، ودرمحیط آرام صلح وفضای آسودۀ آشتی وآشنائی، غریو جنگ در افتاده غریزۀ شهوت، خواستی ها بخواست وعاطفۀ مخوف غضب برضد دوستی ومهربانی، همچون جهنم زبانه زد، وشعله کشید.
مصلحت این بود که در ظلماتی بدین خیرگی وانبوه، مشعلی آسمانی بدرخشد، وچراغ هدایت فرا راه گمشدگان قرار گیرد، لذا پیامبران پاک برانگیخته شدند، وآئین انسانیت تدوین نمودند، وقانون اجتماع بنوشتند.
اینان بر اسرار ابدیت امانت داشتند، ودرمیان اُمت امامت یافتند، وبا خوی های اهریمنی واندیشه های دوزخی اقوام به مبارزه وجهاد پرداختند، وتا آنجا به فداکاری و جانفشانی ادامه دادند، که خداوند را از خود خرسند و بندگان خدای را به معالم حق وحقیقت آشنا ساختند.
چه نامرد مردمی بوده اند آنان که از راهبری وراهنمونی پیشوایان خویش سود نبردند، ونعمت خدای را از یاد بستردند.
نابخردان همچنان درتیرگی جهل بماندند، وبا گذشت روزگار وسیر تاریخ عاقبت ره بسر منزل مقصود نیافتند.
هرگز روی زمین از وجود آیتی آسمانی خالی نباشد، ورهروان انسانیت یک لحظه از راهنمائی جانی پاکتر وفکری روشن تر وچشمی دوربین تر بی نیاز نماند.
شاید شمار اینان بسیار اندک آید، ولی نیرویشان هرگز شکست نپذیرد.
آن جان مجسم ونفس کامل که به رهبری ملت ها ونژادها برپای خیزد، در انجام وظیفۀ دشوارش رنج ها برد، وسختی ها کشد، وی را دروعگو وخود خواه، ونامجو خوانند، وبر دامن پاکش سیل تهمت فرو ریزند. اما این تهمت ها وتکذیب ها بیهوده ماند، زیرا نه به آنان سود رساند، ونه به اینان زیان وارد آورد.
وَصَل ِ عَلی محمّد:
خداوند برآفریدگان خود منت نهاد، وظلمتکدۀ جهان را با فروغ هدایت خویش روشن ساخت، درجامعه ای که هردسته، دست تمنا وهوس پیش آورد، وهرکس دستخوش عواطف خود باشد، وعنان زندگی دراختیار احساسات گذارد. تیرگی نفاق وفساد، ازچهار جانب همچون ابرهای متراکم بهار برخیزد، وبربام آن جامعه سنگ تفرقه و وحشت ببارد، ونظام تعاون وتمدن را ازهم بگسلاند، در این موقع پیامبران پاک، همچون فرشتگان بهشت از وراء انبوه تاری وتیرگی، با مشعل کتاب وقانون جلوه گر شوند، وپیام عشق رسانند، وآیات رحمت ومهر برآن جانهای افسرده تلاوت نمایند.
پراکندگی ها جمع شود، ونکبت تنهائی وخودخواهی از میان برخیزد، وجای آن، نعمت اتحاد و یگانگی قرار گیرد.
قلبهائی که تا آن وقت از سوزش عشق و فروغ وفا تهی بودند، وآهن صفت جز سیاهی وسردی، رنگ وآبی نداشتند، آهسته آهسته حرارت زندگی ونور محبّت یافتند، وبربنیۀ عشق والفت اجتماع بیفزودند.
پروردگارا، پیامبران ترا پیروی کنیم و به روان آن کس که خورشید سان از افق توحید واخلاق سر برآورد، وبا کتاب بزرگ ونظام جاوید خود، سلسلۀ نبوّت را به امر تو بپایان رسانید، رحمت و درود فزستیم.
بر روح توانا وپاک محمّد آفرین باد، که برآسمان فضائل درخشیدن گرفت.
محمّد(ص) با تعلیمات مقدس وقرآن مجیدش، در وحشتکدۀ حجاز، بهشت عشق آشنائی بوجود آورد، وآن ریگزار سوزان وتفتیده را به نام بزرگترین وعالی ترین مدارس فضیلت وعلم، به جهان معرفی فرمود.
محمّد(ص) را پدری نجیب وشجاع پدید آورد، ومادری پرهیزکار ومهربان شیر نوشانید.
کودکی که در آغاز زندگی از نعمت دیدار پدر ونوازش مادر محروم مانده، درمکتب طبیعت درس زندگی خوانده، عمری را به چوپانی و بازرگانی گذرانید، وعرب را با آن خیره سری وبدخوئی درمقابل شخصیّت خود، به زانو درآورد، از جانب ملکوت اعلا دستور یافت که با تن تنها برخیزد، ویکتا پرستی را بردنیائی بت پرست وخودخواه تلقین فرماید.
محمّد(ص) چنین کرد، وچنان پیروز شد که گمراهان راه جستند، ودرندگان، خوی آدمی گرفتند، ودیو صفتان خصال فرشتگان یافتند. محمّد(ص) حق رسالت ادا کرد، و وظیفۀ سنگین وطاقت فرسای خود را بپایان رسانید، وسرانجام پیروان خود را به قرآن، وقرآن را به خدای بزرگ سپرد، و رخت از این جهان، بدان جهان کشید.
محمّد رسول الله، ناموس الهی:
گوهری بود که دست قدرت او را درعالی ترین کان هستی پرورش داده ونهال وجودش را باغبان آفرینش، با آب فضیلت وتقوای سرسبز وسیراب ساخته بود.
نسبش به پیغمبران بزرگ می پیوست، و در آغوش زنان پاکدامن و پرهیزکار جهان، آن دُردانۀ عزیز نوازش می شد، درخانوادۀ کُهنسال ونجیب قریش، تنها عمویش” ابوطالب” افتخار نگهداریش را دریافته بود، و آن پیرمرد مهربان، یگانه یادگار برادرش را همچون جان شیرین گرامی و عزیز می داشت، تا آنکه، اندک اندک قدم درمیدان زندگی گذاشت، و با جامعۀ آن روز، که فاقد هرگونه فضیلت و اخلاق بود، بیشتر تماس پیدا کرد.
مدتی را به چوپانی رمۀ گوسفند سپری نمود، تا مانند دیگر پیغمبران شبانی بشر را از شبانی گوسفندان آغاز کند، همین که درچهلمین مرحلۀ عمر پا گذاشت، خداوند متعال اورا به پیغمبری خویش برگزید.
آنوقت جهان در دریای آشوب غرق بود، وتودۀ بشر به ویژه اعراب، در آتش فساد وفجور می سوختند، برای نخستین مرتبه آن فرشتۀ رحمت، این آیت آسمانی را که: ” خدای یگانه را بپرستید تا رستگار باشید” به نیروی خدا درفضای خاموش گیتی طنین انداز ساخت، تا آنکه پایۀ اسلام را مانند کوه در جهان استوار و محکم کرد، موهومات طبقاتی را لغو نمود و مسلمانان را درمقابل قانون مقدس قرآن کریم بدون استثناء ، مساوی وبرابر قرار داد.
دیگر توانگران خیره سر، که از میراث دیگران سیم وزر اندوخته بودند، وبرکارگران تهی دست وزحمتکش کبریا و آقائی می فروختند، نمی توانستند از موقعیّت منحوس خویش استفاده کنند، زیرا در قرآن مجید خداوند فرموده:
” آدمیزادگان از زن و مرد آفریده شدند، وسازمان خانواده ها وقبیله ها فقط برای شناسائی یکدیگر برقرار شد، هرکه با تقواتر است در پیشگاه خدا محترم تر خواهد بود”.
کتاب خدا یادگار اوست:
اینک قرآن مجید است که بنام محمّد(ص) واسلام در پیش روی ما قرار دارد، وچراغ فروزانی است که درظلمات جهل گمگشتگان را راهبری می کند.
در این نظام متین وناموس شریف کژی وکاستی نیست. حلال را بیان می کند وحرام را برشمارد. از واجبات گوید وسخن درحقایق احکام راند.
ناسخ را از منسوخ، ویژه را از ناویژه، باز نماید، وکلام الهی باز خواند. یکی ره به داستانهای باستان پردازد، واز گمگشتگان قرون واعصار حکایت کند، حدیث فرسودۀ ملوک وفرمانروایانی را که چندی برجهان خداوند بوده اند و درعین حال کامیابی، به ناکامی ازجهان رخت بربسته اند، تازه سازد، وجمله ها را با شهادت تاریخ وپندهای عبرت آمیز بیامیزد، وغفلت زدگان را از مستی لذت ها و رؤیا های جهل به هوش آورد.
قرآن ازهمه در سخن گفت، تا آنجا که کلمه ای ناگفته نگذاشت، وگذشته ها را بیاد آورد، چندان که حادثه ای را فراموش ننمود، وآیندۀ مرموز بشریت را به سعادت وسلامت تضمین کرد، درصورتی که فرمان وی را بپذیرند، وراه خوشبختی را از وی بجویند.
ای بندگان خدای، اگر خویشتن می خواهید و خود را دوست می دارید، هم پروردگار خویش را اطاعت کنید، زیرا عصیانکار درهرکردار ناشایست جز به خویشتن، به هیچکس زیان نمی رساند، تا چه رسد که گرد گناهش به آستان کبریای الهی رسد!
هرگز خدای را فراموش مکنید، زیرا آن کس که پیوسته بیاد پروردگار است، دیدۀ بیدارش را درافکار واعمال ناظر میداند، ممکن نیست به ناشایست دست زند.
قرآن بخوانید وآیاتش را همچون حکما به آهستگی و دقّت مطالعه کنید، تا جهانی فراخ دامن را، درآن چند ورق بیابید. بدرستی که نیکو ترین خبرها، گفتار خدای تعالی درقرآن می باشد.
فرمان الهی با حجتهای روشن و استوار از آسمانها فرود آمده تا خردمندان در پرتو آن به سیر تکامل خویش سریعتر ادامه دهند، و تا نابخردان با راهنمائی این روشنائی از بیراهه به شاهراه بازآیند.
قرآن ازقول خداوند چنین میگوید: فرشتگان رحمت ما کسانی را در آغوش می گیرند که به وحدانیت آفریدگار معترف وبرعقیدۀ خود مانند کوه استوار باشند.
قرآن بشما سفارش می کند که ازنفاق بپرهیزید، وهمیشه یکدل و یکزبان باشید، زیرا نفاق و دو روئی جوی آبی است که در پایۀ تودۀ نمک نفوذ کند، چه زود که آن بنای کوه آسا را واژگون ساخته، نابود می نماید.
قرآن می گوید که: زبان خود را پیوسطه پاک و راستگو نگاه دارید، زیرا نمونۀ اندیشه و روحیۀ شخص زبان است. پس ای بندگان خدا از قرآن استفاده کنید، واندرز مرا بکار بندید، تا در دو جهان رستگار باشید.
ولی باید دانست قرآن منحصر به اوراقی نیست که در میان جلدی گرد آمده، وهرکس آن را برگردن خویش آویزان می کند، یا درخانۀ خود نگاه می دارد.
بلکه منظورمن ازقرآن، عمل کامل به آن، وهمّت برانجام وظایفی است که در آن مطابق وحی آسمانی درج شده.
آری قرآن درمفهوم حقیقی خود، پندار و وکردار یک مسلمان صمیمی وبا ایمان را تشکیل می دهد.
شما حیرت زدگانید...؟!
همایون پیغمبری که همچون فرشتۀ رحمت آیات مهر و محبت تلاوت فرمود، و جمع پریشان بشر را با رشتۀ برادری و مساوات یک جا گرد آورد، نخستین خود پزشک آسا بکوی دردمندان همی گردید، و برجراحت دل شکستگان مرحم عطوفت همی گذاشت، و برسینۀ شایستگان داغ عشق همی نهاد.
یکی را درد و دیگری را درمان بخشید، آری طبیب حاذق چنین کند، و نیش و نوش فراخور حال بیماران، بجا مصرف فرماید.
دلها از فروغ عشق و محبّت بی بهره بودند، دیدگان کور بود، گوش داشتند، اما نمی شنیدند، و زبان ها را یارای گفتار (حقیقت) نبود، طلوع این خورشید درخشان تیرگی های وحشتناک زندگی را روشن فرمود، و ابرهای آتشبار ظلم وستم را از آفاق حیات بشر بر کنار داشت.
کاروان سرگردان بشر، به راه باز گشت و حیرت زدگان سر و سامان یافتند.
هم خویشتن بسراغ آسیمه سران می رفت، و مانند چراغی که درجستجوی گم گشتگان برفروزند، اینجا و آنجا، غفلت زدگان را آگاه و خوابیدگان را به طلیعۀ جهان افروزش بیدار می ساخت.
آنان را که ازهمه چیز به جانور شبیه تر بودند، خوی انسانی داد، و فرشته سیرتان را برفرشتگان برتری بخشید، اما سنگ دلان ناپاک ، از این پرتو دلنواز نوری نگرفتند، و سودی نبردند، که همچنان به کردار ناشایست خویش ادامه می دهند.
چون است که ای بندگان خدا، شما را سخت حیرت زده می یابم؟!
بندۀ ناب خدا:
بندۀ ناب خداوند کسی است که بار مصیبتهای زندگی را با بردباری برداشته و درمقابل حوادث طاقت فرسا با نشاط باشد.
خداوند مهربان آن بنده را ازهمه بیشتر دوست می دارد که ازهمه مهربان تر و با همه دوست ویک رو باشد.
آن بنده را نیکو می پسندد که پرتوهدایت درقلبش درخشیده وضمیرش پیوسته ازفروغ مهر ومحبت روشن باشد.
آری چنین بنده، جهان را به دیدۀ عبرت می نگرد، و ازتحولات عجیب گیتی پند و اندرز می گیرد، چنین بنده، ازسرچشمۀ زلال و شیرین زندگی به دلخواه خود سیراب شده، بر روشن ترین راهها برای نیل بخوشبختی وکمال گام می گذارد، او دیگر دستخوش تلاتم شهوت وهوس نیست، او دیگر از نهیب عفریت نفس مرتعش نشده، درمقابل آرزوهای ناهنجار به زانو در نمی آید.
چنین بنده، اندوهی به دل ندارد و گردشهای غم انگیز روزگار، او را افسرده و غمگین نمی کند.
این نازنین بنده کور نیست، زیرا جهان را بخوبی تماشا کرده، جزئیات وجودش را با دقت بیشتر مطالعه می کند.
او کر نیست، برای اینکه ندای آهستۀ وجدان، همانند غریو رعد بهاری درگوشش صدا می کند.
او را هوسرانان نمی توانند بفریبند، از آنجا که عواقب بوالهوسان درنظرش به برجستگی مجسم و هویداست، او را هرگز در پرتگاه گیتی، بیم سقوط نیست، زیرا به ریسمان محکم خداوند چنگ زده، در آشوب سیل بلیات به دژی استوار پناه جسته است.
همچنان که شما درنیمه روز مهرجهانتاب را می بینید، او آفریدگار خویش را بدین آشکاری تماشا می کند، و از جمال و جلالش چشم و دل خویش را بهره مند و محفوظ می دارد.
آنچنان خود را از آن خداوند میداند که پرتو خورشید بدان جرم نیروی روشن متعلق است، و قطرات شبنم به سطح مواج دریا، و برهمین اصل، بازگشت خود را بسوی خدای با کمال یقین و اطمینان معتقد است ورستاخیز بزرگ را همچون روز روشن آشکارا می بیند.
درتاریکی های جهان چراغ است و بکارهای فرو بسته کلید، درماندگان را دست می گیرد، و از کار مستمندان گره می گشاید.
می گوید ولی برمنطقی متین و استوار، خاموش است، ولی خاطرش بمانند اقیانوس ازمعانی موخ می زند، او دل با خدای دارد، و خدا هم با او یاری مهربان و خالص است، او خدای را نگهبان خویش میداند، و خداوند هم او را درعالم وجود پادشاهی می بخشد.
او متعهد است که همواره دادگر باشد، و از پیروی هوس پرهیز کند.
او وقتی عدل و داد را توصیف می نماید، که هم اوّل خود بدان عمل کرده باشد، هیچ کردار نیکو نبست مگر آنکه کانون افکارش بدان نورانیست.
” قسمتی ازقطعۀ “چه ره گم گشتگانند”
خطبۀ یکم:
سپاس وستایش مخصوص خداوند است، که دانا به امور پنهانیست، ونشانه های ظاهر وآشکار، بر وجود وهستی او دلالت دارد، و دیدن او باچشم ظاهر محال وممتنع است، پس چشم آن کسی که او را ندیده، او را انکار نتواند کرد ، و دل کسی که هستی وجود او را از نشانه ها و آثار دانسته، به کُنه دانشش پی نمی برد، دربلندی وعلوّ مرتیه، برهمه برتری دارد، وهیچ جیز از او بالاتر نیست، و در نزدیکی به همه نزدیک است، پس چیزی از او نزدیکتر نیست، ویافت نمیشود.
پس بلندی مرتبۀ او، “سبحانه”، او را از مخلوقاتش دور نگردانیده، زیرا که به همه چیز احاطه دارد، و نزدیکی او به همه، خلق را درمکانی با او مساوی و برابر ننموده، عقول را برحدّ و نهایت صفت خود آگاه نساخته، ولی آنها را ازشناختن خویش به قدر واجب باز نداشته است.
گواهی میدهم که خدای لایق پرستش، جزخدای واحد بی همتا نیست، و شهادت می دهم که:
محمّد مصطفی صلی الله ُعلیه وآلۀ، بنده وفرستادۀ اوست، که ختم کننده بود آن وحی و رسالت را، که به پیغمبران پیشین آمد، و راه بسته شده را گشود، وحق را بحق آشکار ساخت.
ای مردمان بدانید و آگاه باشید که مبدء و منشاء فتنه وفساد، و شر وعناد، خواهش های نفسانی است، که پیروی و متابعت کرده شده، وحکم های خلاف شرع که ابداع و اختراع شده بود از وسوسۀ شیطانی، نه از وحی سبحانی، و حال آنکه متبع عقل است نه هوا، و حکم به وحی است نه اختراع، و مخالف می باشد در این هوای نفسانی و احکام اختراعی، قرآن را که کتاب خداست، و متابعت کردند در آن احکام و اهواء، مردانی چند، مردان دیگر را برغیر دین و شریعت خدا، پس اگر باطل خالص بود، ازمخلوت شدن به حق پوشیده نبود راه خدا بر طالبین، که جمیع بندگان خدا باشند که به حسب غریزه طالب کمال و راه خدایند.
و اگرحق خالص بود ازلباس باطل، بریده بود زبان انکار دشمنان حق، ازحق، ولکن گرفته شده ازحق دسته ای، و از باطل دسته ای، پس مخلوت شده این دو باهم، و به دین سبب مسلط می شود شیطان برمحبیّن و دوستان خود، و رستگار می شوند، از تسلط شیطان، کسانی که پیشی گرفته است از برای آنها خصلت نیکو، که متابعت عقل و احکام خدا باشد، چون درلوح محفوظ گذشته است که صاحب آن خصلت باشد،( به دلیل متابعت عقل و احکام خدا)و مردم در فتنه و فساد بودند، بریده شده بود در آن ریسمان دین وشریعت، ومتزلزل بود ستون های اعتقادات حقۀ یقینه، و مختلف بود اصل دین، و پراکنده بود شغل دین، و احکام دینیۀ، که هرکس به هوای نفس خود حکم میکرد، و تنگ بود راه و پوشیده بود، و کوری و گمراهی فراوان.
معصیت و نافرمانی میشد از برای خدای رحمان، و یاری می شد شیطان، و خوار و فرو گذاشته شده بود ایمان، پس اُفتاد ستونهای ایمان، و ویران گردید، نشانه و آثارش متنکر ومتغیر گردید، راه های ایمان خراب و نابود شده بود، همانا که بهترین سخن، کلام خداوند سبحان است :
بنام خداون بخشندۀ مهربان
بگو: پناه می برم به پروردگار مردم، پادشاه مردمان، معبود و خداوند مردم، از شر شیطان وسواس خّناس، که درسینۀ مردم وسوسه می کند از جنیان و آدمیان.
قسمتی ازخطبۀ چهل وپنجم:
ستایش مختص خدای آنچنانی است که وامانده اند توصیف کنندگان ازکُنه حقیقت وشناسائی او، و منع کرده بزرگی او، ازجهت ذات وصفات، عقلهای بشر را از دریافت او، پس نمی یابند عقلها راه علاجی بسوی رسیدن به انتهای قیومیت وپادشاهی او، آن خداست پادشاه حق وظاهر و هویدا، وآشکار است ازهرچیزی که می بینند او را دیده ها.
وگواهی میدهم به اینکه معبود سزاوار پرستشی نیست جزخدا، وگواهی میدهم به اینکه محمّد بنده وفرستادۀ اوست.
درود خدا بر او وبر آل او باد، آنچنان آلی که درآنهاست نفیسیهای ایمان ( که منظور مختصات با ارزش ایمانی است، از قبیل صفات نیکو و اخلاق حسنه واعمال صالحه) و آنها گنجهای رحمت خدا بربندگان خدا هستند، اگر گویا باشند به احکام خدا، راست می گویند، واگر ساکت باشند، کسی بر آنها پیشی نگرفته در دانش، که سبب سکوتشان شده باشد.
پس باید پیشوا و رانندۀ قوم که نمایندۀ منزلگاه است، راست بگوید قوم وهمراهان خود را، وباید حاضر سازد، عقل و دانش خود را.
سفارش می کنم شما را به پرهیز کاری از خدا، ای بندگان خدا، و باید انسان از فرزندان آخرت باشد، به درستی که از آن آخرت که عالم یقین است آمده ای، وبسوی او بازگشت می کنی.
پس بیننده بدل کار کننده وعمل کننده است به بینائی، ابتدا کار او این باشد، که بداند کار او بر زیان اوست، یا برسود او؟ اگر برسود اوست، بکند آن کار را، واگر بر زیان او بود، باز ایستد از آن.
همانا بدرستی که عمل کننده بدون علم ودانستن، مانند مسافری می ماند که سفر کند بر غیر راه، پس زیاد نکند اورا پیمودن مسافت زیاد، مگر دور شدن ازمقصود و مقصد خود، وکار کردن از روی علم و دانستن، مانند مسافر است که به راه درست و روشن سیر می کند.
وباید نگاه کند، نگاه کننده، که آیا رونده است بسوی حاجت خود، یا رجوع کننده است به قهقرا، بسوی خلاف حاجت خود.
قسمتی ازخطبۀ چهل وششم:
آگاه باشید، در قرآن دانستنی های آینده است، وخبرهای گذشته، و دوای دردهای شماست، ومنظم بودن کارهای شما در اوست.
سفارش می کنم شما را به تقوا از خدا، ای بندگان خدا بدرستی که زود است می آید برشما زمانی که نباشد چیزی پنهان تر ازمعارف حقه، ونه روشن تر از احکام باطل و ناحق، و نه چیزی زیاد تر از دروغ و افتراع برخدا و رسول او، ونیاشد نزد اهل آن زمان متاعی نا رواج تر از قرآن وکتاب خدا، هرگاه خوانده شود آنطور که سزاوار است، ونباشد متاعی رائج تر از کتاب خدا، هر وقت میل داده شود، وبرگشته شود از معانیی که معین ومقرر شده به پیغمبر وازجانب خدا آورده است، ونباشد درشهرها چیزی قبیح تر از امر به معروف، ونه چیزی نیکوتر از ارتکاب نواحی خدا، پس به تحقیق که بیاندازند کتاب خدا را، بر دارنده های او، وتصدیق کنندۀ او، وعمل نکنند بر او، برخود ببندند فراموشی درحفظ کردن آن، پس کتاب خدا واهلش نیستند دور شده از مردم، ومانند دو مسافر باشند همسفر یکدیگر در راه واحد، وجا ندهد وپناه نیاورد به آن دو، جا دهنده وپناه آورنده ای، پس کتاب واهلش آن زمان باشند درمیان مردمان، وهم نباشند درمیان ایشان.
پس اتحاد کنند برجدائی ومفارقت از قرآن واهلش، وجدائی کنند از گروه مسلمانان حقیقی، گویا آنها باشند مقتدای کتاب خدا، ونیست کتاب خدا پیشوای آنها، پس باقی نباشد در نزد ایشان از کتاب خدا، مگر اسم او، ونشناسند، مگر خط او را، ، و از زمان پیش، بیشتر عقوبت رسانند به مردمان صالح ونیکوکار هرعقوبتی را، ونام گذارند سخنان راست آنها را افتراع برخدا، وبرگردانند جزاء عمل خوب را عقوبت عمل بد.
واین است وجز این نیست، هلاک نشدند کسانیکه بودند پیش از شماها، مگر به سبب طول آرزوها وغفلت داشتن از دور بودن مدت مرگ، تا اینکه نازل شود وفرود آید به آنها وعده هائیکه رد شده عذر خواستن از آنها، و برداشته شده است ازجانب او توبه کردن، وقبول نکند توبه احدی را، وفرود می آید با او مصیبت های شکننده و عقوبت ها وعذابهای سخت وشدید.
فرمود خداوند منزّه درقرآن کریم سورۀ: ” هفت ،اعراف آیۀ: صد وچهل وهفت”:
آنان که آیات آسمانی ما ومقام عالم آخرت را تکذیب کردند، اعمالشان تباه وباطل شده، و به عقاب اعمال باطل معذب شوند، آیا درمحکمۀ عدل خدا، جز آنچه کردند کیفر آنها خواهد بود؟!
باز هم سخن از توحید:
او را سپاس گویم وزبان به ستایش وی گشایم، که نه در خرد در گنجد، نه دیدگان را یارای دیدار او باشد.
شهودی درعین غیب دارد، و درعین شهود، جنابش را غیب مطلق از اندیشه ها و تخیلات پنهان بدارد.
ازلیّت وی را پیدایش جهان شاهدی صادق است.
اینکه جهان آفریده شده را ببینیم، آفریدگارش را بشناسیم، و این اختلافات و ائتلافات، که کائنات را ازهم دور، و بهم نزدیک می دارد، گواه تنهائی و بی همتائی اوست.
آنچه وعده کند وفا کند، و برعرش حکومت ظلم و ستم روا ندارد.
به نا توانی خویش بنگرید، و به توانائی وی بیندیشید.
فنای کائنات را برهان ابدیت و بقای وی بشمارید.
وحدت وی سر آغاز کسرت نیست، یعنی آن یک نیست که به دنبال خود، ” دو” و” سه” و اعداد و ارقام برانگیزد، و در کثرت محو و ناپدید گردد.
دوام وی را آمد و مدّت نباشد، وقیام وی را به تکیه گاه و کمک حاجت نیفتد.
دیدۀ جان جمال جانان بیند، وپرواز جان، لذت وصال محبوب ادراک کند.
این وهم ما نیست که به ادراک ذات اعظم وی توفیق یافته است، بلکه بازهم ذات اعظم اوست که بر اوهام تجلی کرده، و در مزایای وجود، خویشتن نموده است.
شربت عشق برشما نوش باد:
الا ای کشاورزان کشتزار زندگی که در نور لطیف و جهان افروز عشق کار می کنید وپیوسته جام زندگی شما از زلال مهر ومحبّت سرشار ولبالب است، برنامۀ حیات را از من فرا گیرید.
نخستین به کار وکوشش پردازید وبا حرارت عشق، فعال وپیشرو یاشید، که زود خوشبختی مجهول فرا رسد، ودر آن اشعۀ نامرئی که دنیا طلبان از مشاهده اش کورند، غرق وپنهان می گردید.
آری نخستین عمل، آنگاه ثبات و استقامت، و سپس درسایۀ استقامت، بردباری و صبر، و در انجام تقوا و پاکدامنی، افتخار و شرافت را خواهید دریافت …
خداوند متعال بهشت مینو را به ثابت قدمان فعال اختصاص داده است، که نوازش مهر ومحبّت، خستگی کار از عضلات و اندامشان رفع می کند، وشدائد دنیا را در کامشان مطبوع وشیرین مزه می گذارد.
آنجا در آن رستاخیز بزرگ که کالای دو جهان را به بازار آورند. رونق ورواج ویژۀ عشق است، فقط عشق.
نیایش وستایش آفریدگار:
آن کس را می ستایم که ستایش گویندگان تا آخرین حد مبالغه، وصف کمالش را کفایت نکند، و روزی خواران از شمردن نعمت بی پایانش عاجز باشند، وهرچه بکوشند، یک از هزار آنرا سپاس نتوانند.
آغاز دین معرفت کردگار است، وکمال معرفت، ایمان برذات آفریدگار. ایمان را به توحید خداوند، یعنی شهادت بر یگانگی او تکمیل کنند، وتوحید را با صمیمیت و اخلاص تمام نمایند.
غرائز سرکش، وماجراجوئی که در نهاد بشر بهم مأنوس و رفیقند، اَسرار ناگفتنی خلقت را با صریح ترین بیان می گویند، وعظمت پروردگار را، بفریاد گوشزد می کنند.
خداوندا! آنان که بتو دل داده اند، انیسی مهربان، و دوستی روشن مهر ونازنین یافته اند.
الهی! آنها که بتو تولا وبر تو توکل دارند، بنای امیدشان، بر پایه ای متین ومحکم استوار است.
توئی که از پیدا وپنهانشان خبر داری، وآشوب ضمیر آشفتگان را هم از آنها آشکارتر می بینی.
اَسرار نگفتنی را بتو می گویند، وهرچه می خواهند، از تو می خواهند، درجهان می گردند وفراز وفرود زندگی را می پیمایند، سیر آفاق می کنند، و در فضای انفس پرواز می نمایند.
از این همه گشت وگزار، واز این همه سیر و سیاحت، ترا می جویند، و در اعماق دریاها، و اوج آسمانها ترا می طلبند.
الهی! اینان در دیار غربت پراکنده وسخت بی کس و بی آشنا بسر می برند، جهانیان از عاشقان تو بیگانه اند، وخودپرستان از سوز وگداز عشق بی خبر.
الهی! هر آندم که از وحشت تنهائی به تنگ آمدند، با یاد تو سرگرم می گردند، و با دورنمای وصال تو، خوشحال وشادمان می شوند. خوشند که شب هجران بپایان خواهد آمد، وطلیعۀ دلنواز وصل آشکار خواهد شد.
همچون پرتوی که به خورشید بازگردد، وهمانند قطره ای که در دریا فانی شود، هستی اندک خود را در اقیانوس بیکران وجود محو خواهند کرد، و درآغوش ابدیّت فرو خواهند رفت.
خدایا! شیفتگان تو چون ازحوادث گیتی رنجور شوند، بتو پناه می آورند، وسختی بارمصائب را با نوازش عشق تو آسان به منزل می رسانند.
اینان مطمئن اند، که زمام امور به دست توست، وبرکاخ هستی، جز اریکۀ سلطنت جاودانت کرسی دیگر نیست.
الهی، دامنۀ لغت کوتاه است، وهیجان ضمیر بی پایان، دل می خروشد وجان می نالد، معانی درصندوق سینه برسرهم توده وانباشته است، کو آن واژه ای که بتواند ترجمان احساسات باشد، و اَسرار دل را بی پروا فاش کند؟!
پروردگارا! هر آندم که زبانم از راز نا گفته خموش گردد، وگفتارم در آغاز یه پایان رسد، تو اَسرارم را نا گفته بدان وشکوایم را بی تگارش بخوان، مرا به مصالح فردی و اجتمائی دلالت کن، ومقدراتم را به سعادت محیط سوق ده.
اگر چه آرزوهای من سخت دشوار و مشگل است، اما در پیشگاه عظمت و قدرت تو، ای خداوند مهربان، بسیار ناچیز و آسان انجام می شود.
هر که با او پنجه افکند، بر خاک مذلت فرو افتاد:
همه او را ندیده می شناسند، و با هرلغت که تکلم کنند، نامش را میدانند، او بی کمک دیگران جهان را آفرید،
وبی مشورت کس احکام مقدرات را امضاء فرمود.
بر ذات مقدّس خویش قائم است، و سازمان کائنات بر ارادۀ نیرومندش تکیه دارد.
امداد ازل که طلیعۀ آنرا آغاز نیست، از پرتو جمال بی همتایش رخشان و روشن شده، وسرچشمۀ زندگی را از تاریخی بی ابتداء، بروی جهان گشوده است.
در آن روز که حروف آفرینش رقم نداشت، ولوح و قلم در دیوان تقدیر معطل بودند، فروغ ابدیّت با تلألو بی همتائی
می درخشید، وعرش برین، پادشاهی خدا نام داشت.
این فضا و هوا، این پرده های نازک وضخیم ابر، این سقف پیروزه گون، این مهر و این ماه، این اختران ثابت وسیار، باری اینهمه بدایع وعجائب، محصول کارگاه آن شاهکار بزرگ است، که با قلم صنعت، چنین نقش و نگار درعالم هستی بوجود آورده است.
کوه ها با گردن افراشته، بر آستان الوهیت ذلیلند، و زمین با همۀ استواری، از اندیشۀ عظمت خدای لرزان، خورشید و ماه، چون عاشقان شیفته، او را می جویند، و ازجهانگردی خویش جز رسیدن به کمال مطلوب که اتصاب به مبدأ، و فنای فی الله است، منظوری ندارند.
درظلمات صحرای عدن، وجود پرتو انداخت، و اشباح بی رنگی را که بین هستی و نیستی سرگردان بودند زنده و روشن ساخت، وز میان آنها بشر را سر سلسلۀ موجودات و اشرف مخلوقات قرار داد، تا سپاس نعمت را چگونه گذارد، و حق بندگی را بر چه منوال ایفا کند؟!
آن روزی دهندۀ بی نیاز، روزی بندگان را در دفتر غیب با نیکوترین نظام معین کرد، و همچنین به منظور آمار کردار بشر، کتابی نوین گشود، و رفتار و گفتار و کردار او را، حتی نفسی که از ریه بالا می آورد، حتی اشاره ای که با گوشۀ چشم می کند، حتی اراده ای که در اعماق مغزش سایه می اندازد، همه را در آن کتاب ثبت می فرماید، تا بنده را در روز بازپرسی، با خدای خود حجتی نباشد.
خدا مهربان است تا حدودی که لغت رحمت وعطوفت بردلالت آن کافی نباشد، تا حدودی که این فضای بیکران از گنجایش رحمت سرشارش به تنگ آید.
خدا منتقم و بازپرس است، تا درجه ای که کوچکترین شرارۀ خشمش، عالم را به یک چشم برهم زدن، خاکسترکند، هیچ دست نتواند که با دست خداوند پنجه افکند.
دشمنان خود را پست می گرداند، وتهی مغزان گستاخ را، که به جدالش قد علم می کنند، درخاک تیره پنهان میکند.
هرآنکه از خدای بخواهد، محروم نخواهد ماند، و هرکه بر او توکل و اتکاء کند، پشتیبانی استوار و محکم در پشت سر خواهد داشت.
هرکه به رضایش رضای ستمدیدگان جوید، فراموش نخواهد شد، و هرکه سپاس نعمت او را باز گزارد، بی بهره نخواهد بود.
ای بندگان خدای! پروردگاری چنین توانا و مهربان را از یاد مبرید، واز خشم جانفرسایش غافل مباشید.
پیش از آنکه شما را بسنجد، خود را بسنجید، و هنوز به محاسبه دعوت نشده، به حساب کار خود برسید، پیش از آنکه راه نفس را بر شما ببندند، به فراغت نفس زنید، و تا فرصت دارید، عواقب خویش را ببینید. ای بشر، ای درهمه حال عاجز و ضعیف، ای در پادشاهی و گدائی یکسان، اگر هم خود بداد خویشتن نرسی، کس به فریاد تو نخواهد رسید، و اگر با تفکر و اندیشۀ خویش بیدار نشوی، اندرز کس بیدار و آگاهت نخواهد کرد، هم خود، راهنمای خویشتن باش.
همه امید بدو، وهمه بیم از اوست:
همیشه بریکسان بوده، وهمواره بریکسان باشد، همچنین این چنین بماند، وگردش روزگار دیهیم خداوندیش را نگرداند، وسیر تاریخ درملکوت مقدّسش راه نیابد.
آنجا که اوست، کمیت نیست، تا روزی سبک وروزی سنگین گردد، وروزی فزونی یا کاهش بیند، و آن حال که او راست از مقولۀ “کیف” نباشد تا دستخوش تحولات باشد و گوناگون جلوه کند.
پیداست پیش از آنکه پنهان باشد، و پنهان باشد پیش از آنکه آشکارا جلوه کند، طلیعۀ وجود مطلق را سر آغازی نیست، تا گفته شود که سپیدۀ ازل چگونه دمیده، و تاریخ آفرینش را ازکدام صفحه گشوده است.
این اقیانوس بیکران کرانه ای ندارد، تا کس یک لحظه ساحل اندیشه و ماورای زندگی را باز بیند.
یکتاست وجز او یکتائی موجود نیست، عزیز است وعزت نفس را آنچنان که به جاودان پایدار بماند، ویژۀ خود ساخته است.
پروردگارا! تو توانائی وجز تو هرکه را ببینیم نا توان باشد، وتو توانگری تا آنجا که توانگران دست نیاز بسوی تو دراز کنند. ای داننده ای که خورشید فروزان علم، فروغ کمرنگی از اشعۀ وجود توست.
ای دارنده ای که جهان بداری، و گیتی را جز تو خداوندی دیگر نباشد.! تو بشنو که دیگران را نیروی شنوائی اندک است، وجز توکسی به آوای نارسای مستمندان، در آرامش سحرگاه، گوش نتواند داد، و تو ببین، که بینندگان بیشتر خویشتن بینند، و دیدۀ بصیرت ندارند.
آن رنگها را که کیمیاگران وجود در دل سخره ها، و لفافۀ امواج تعبیه کرده و نقش رنگین قوس و قزح را نیز، بدیع و ظریف ترسیم نموده، جز تو ای هستۀ جاودان وجود، چه کسی توان ساخت؟ و بدان اجسام لطیف و ساده، که در لطافت و سادگی از نور و هوا جلو بزنند، جز نگاه عمیق و نافذ تو، کدام نگاه، راه تواند یافت؟!
هرچه پنهان است درپنهانی تو آشکار باشد، و آنچه هویداست درمقابل جلوۀ خبره کنندۀ تو، چه کند اگر پنهان نگردد؟! از این آفرینش سودی نجسته ای و کمکی نخواسته ای.
تو ازکس نیاندیشی، تا با گردش چرخ آفرینش خاطر بیاسائی، و تو از دشمن نهراسی، تا از نیروی کائنات بسیج نبرد ساز کنی، و مبارزه آغاز فرمائی، تو را که رغیب و انباز نباشد، تا چشم وهم چشم را در برابر کالای خویش خیره کنی، همه بندگانند وهمه بندگانیم، آن سرهای آسمان سا، و این گردنهای برافراشته، برآسمان عظمت تو پیشانی برخاک نهند، و این در پیشگاه قدرت و حکومت تو خمیده و خوار باشد.
از کائنات بدور است، تا بگویند: وی با آفریدۀ خویش توأم شده و در اجسام حلول کرده است.
به کائنات نزدیک است ، تا به حدی که آفتاب از تابش خود جداست، زمین را بدین سنگینی بر فضا می آویزد، و آسمان را بدان بلندی، ببالا می افرازد، و غوغائی این چنین مخوف و مهیب درمیان بوجود می آورد، و تا آندم که خود مصلحت داند اینخانه را آباد دارد، و بر آن هیاهو همچنان بیفزاید، هرگز خسته و فرسوده نگردد.
نه بناتوانی افتاده و نه دستخوش تردید و اشتباه گردیده.
حکمتی فروزان وحکومتی پاینده، که آن با نور دانش روشن، و این با دست عدالت استوار وجاوید باشد.
همه امید به او و همه بیم از اوست.
پرهیزکار و نیکوکار باشید:
صفات و نشانه های پرهیزکاران نیکوکار:
اینان درگفتار راستگو، و درمعاشرت و رفتار، فروتن و متواضع اند.
چشمان عفیفشان پاک بین و بلند نظر، و گوشهای آنها فقط به سخنان حکیمانه و پسندیده باز است.
مرغ روحشان در قفس تن آنچنان به آشیانۀ قدس و مرغزار ملکوت اعلی آرزومند است که اگر به مقدرات الهی اینان پایبند نباشند، لحظه ای نیارمیده، آسیمه سر تا گلزار بهشت ، بال و پر می گشایند.
بهشت زیبای خدا را هم در این جهان به چشم سر می بینند، زیرا دلهای بیدار وجانهای روشن وخرمشان، مانند مینوی جاوید با صفا و روانبخش است.
از دوزخ سخت بیمناک وترسانند، چون دوزخیان تیره بخت وتبهکار را بخوبی درجامعه تشخیص داده، سقوط آنها را از اوج انسانیت با دیدۀ تأسف و وحشت می نگرند.
همواره قیافه ای متین دارند، وبسیار اندک نیاز، وقناعت پیشه اند، و با نهابت پاکدامنی چشمانی با حیا و شرمنده دارند.
این دو روزه را درجهان به درویشی یا توانگری می گذارانند، و در سرای جاوید دربلندترین کاخهای بهشت همچون پادشاهان، بر بااشهای عزت و آسایش تکیه می زنند.
نه تهی دستی آنها را به ستوه و گلۀ می اندازد، و نه زرق وبرق دنیا، از گلیم اقتصاد پایشان را بیرون می برد.
وه که چه قلبهای گرم وحساس وبردبار وشجاعی درآن سینه ها می طپد، که درعین سنگینی وثبات، ملامال عاطفه ومهربانی است.
شبانگاه خداوند را به صمیمّیت و اخلاص عبادت می کنند، قرآن را چنانکه از سوز دل حکایت کند، طلاوت می نمایند، و بامدادان دانشمندانی پرهیزکار وبا وقارند، که قدم درکوی و برزن می گذارند.
دیو نفس در درونشان به زنجیر عفت و تقوای، چنان بسته است که یارای جنبش و حرکت ندارد، و به این ترتیب، با کمال دقت و احتیاط زندگی خود راتحت نظر گرفته، هرگز نمی گذارند از قانون انسانیت و دین، اندکی غافل و منحرف شوند.
پرهیزکاران هرگز کینۀ کس به دل نمی گیرند، و درمقابل مردم نا سزاوار و ید گو، خونسرد ومتبسم اند، با آنکه رفتارشان از نسیم سحر ملایم تر و لطیف تر است، چنان درتصمیم محکم و پایدارند که هیچ حادثۀ کوه شکن، نمی تواند بنیان ارادۀ آنها را متزلزل و خراب کند.
مردمی که درتحصیل علم وکسب دانش حریص و ازهوس و شهوت پرهیزکارند، درموقع تنگدستی صبور، و با توانگری مقتصد می باشند، گفتارشان همیشه مقرون به کردار است، و درمصائب و بلیات پرطاقت و سپاسگزارند.
نسبت به دشمنان ملایم و منصف، و با دوستان صمیمی وخالصند، نکبت فقر، نظافت جمالشان را لکه دار نمی کند، و فشار گرسنگی چشمان نجیب آنها را به مال توانگران به حسرت نمی گشاید.
گاهی ترسناک ونگرانند که مبادا از ادای وظیفه بازمانند، و زمانی با نشاط و خرسندند، زیرا مطمئن می شوند که بخوبی تکالف خود را انجام داده اند.
فقط به زور بازوان خود و الطاف الهی اتکا دارند، و جز ازنان حلال ( منظور روزی حلال است) به هیچ خوراک گوارا دهن نمی آلایند.
به خطای خویش پیش از قضاوت اعتراف می کنند، و اگر حقی را فراموش نمایند، درحین یاد آوری، ازغفلت خود پوزش می خواهند.
به عناوین موهوم طبقاتی با بی اعتنائی می نگرند، و همسایگان را آزار نمی رسانند.
برمصیبت زدگان شماتت روا نمی دارند، و خدای را درهمه وقت (مهربان) ومنتقم و باز پرس می دانند.
دوری آنها، ازهرچه که صورت گیرد، جز برای حفظ شرافت واحترام دین نیست، و بهر چیز که نزدیک می شوند، نظری جزعطوفت و مهربانی ندارند.
دوری آنها از روی تکبّر و نخوت نیست، و نزدیکی شان، به فریب و نیرنگ آمیختگی ندارد.
معنی کامل حیات:
زندگی آنقدر دلاویز و مطبوع است، که خاطرات آن چه تلخ و چه شیرین گوارا و خواستنی است.
ا ّما! ا ّما، زندگانی ئی آنچنان نیکوست، که با حکمت و دانش برگذار شود، وجهان را دقیقانه و عمیق بازبین کند، معنی حقیقی حیات، حیات قلب، حیات روح و دل زنده است.
زندگی آنست که چشمان کور را بینائی بخشد، و گوش ناشنوا را باز کند.
زندگی آن است که تشنگی روح را از زلال علم و معرفت سیراب سازد، و زنده را خدا صفت از همه چیز بی نیاز و مستغنی دارد.
به راستی معنی کامل حیات همین است، اگر شما از زندگی خویش به تنگید، نقص از آنجاست، که فرشتۀ حیات را عفریتی هول آور مشاهده می کنید.
روح رنگین بهشتی را با آلایش تهوع آور و پست عداوت و کینه، و حسد و بد بینی، و دیگر صفات نا پسند بشری در آغشته، بی خبر ازکردار زشت خویش، آن زیبا فرشته را ناهنجار وکریه می بینید، اینجاست که اهریمن نا پاک، بر پیروزی خود و زبونی شما نیشخند می زند.
لختی از کتاب مجید پند گیرید، و قانون مقدّس اسلام را در تهذیب اخلاق خویش به کمک بردارید.
اینک آن مرام پاک:
۱- به خدای ایمان آورید، و پیغبران پاکش را تصدیق کنید.
۲- در راه دین اسلام و ناموس خویشتن از کوه های آتشین و دریاهای متلاطم بیم مدارید.
۳- دورۀ اسلام، بمعانی، دورۀ انسانیت و صمیمیّت و خلوص است، همیشه یکدل و ثابت قدم باشید.
۴- نماز را برپا دارید، زیرا که بر احساسات خدا پرستی و دینداریتان گواه است.
۵- زکوت بدهید، چون بدین وسیله دارائی شما تطهیر و اصلاح می شود.
۶- در روزهای مقرر روزه دار باشید، تا همچون فرشتگان خود را ازشهوات حیوانیت برتر یافته، کمال انسانیت را در مذاق خویش احساس کنید.
۷ – خانۀ خدا را طواف نمائید، تا عظمت روح محمّد مطتفی (ص) را درغوغای آن جماعت که برهنه پای و پریشان موی به دور حرم کعبه چرخ می خورند، تماشا کنید.
۸ – از خویشاوندان خویش دستگیری و نوازش نمائید و رشتۀ رحامت را بدین وسیله محکم و پایدار سازید.
۹- چه پنهان و چه آشکار صدقه دهید، زیرا یکی از گناهان شما می کاهد، و دیگری پایان عمرتان را از مذلت و بد بختی به دور می دارد.
۱۰- نیکوکار باشید، تا در پرتگاه پستی و نیستی فرو نیفتید.
۱۱- هرگز خدای را فراموش مکنید، زیرا آن کس که پیوسته بیاد پروردگار است، دیدۀ بیدارش را در افکار و اعمالش ناظر می داند، و ممکن نیست به نا شایست دست زند.
۱۲- قرآن بخوانید و آیاتش را همچون حکیمان به آهستگی و دقت مطالعه کنید، تا جهانی فراخ دامن را در آن
چند ورق بیابید.
۱۳- از پیغمبر خویش پیروی کنید، چون آن راد مرد، صفات مردی و مردانگی را برخود تمام کرده، و حق راهنمائی را تا آخرین جزئیاتش ایفا فرموده است.
۱۴- افسانه های قرآن، بس شیرین و شنیدنی است، آن را بشنوید، اما نه بصورت افسانه، که از گوشی فرو رود و از دیگر گوش فرا شود، آن افسانه ها دنیائی پر ازعبرت وحکمت است، که نیک بختان را دوراندیش وعاقبت بین می کند.
۱۵- بدانچه نمیدانید دست مزنید، زیرا نادانان چنین می کنند، وهمین عمل دلیل نادانی ایشان است.
خدا مرا و شما را از کج رفتاری و نا درستی ایمن و محفوظ دارد.
( آمین یا رب العالمین. اللهُمَّ صّل ِعلی مُحمّدٍ وآلهِ مُحمّد)