“نامها یا صفات زیبای پروردگار”
(اسماء الحُسنی)
جمع آوری: “توسن بایرُک”
ترجمۀ: پریچهر فرجادی
تدوین جدید: پرویندخت فرجادی
خواجه “عبد الله انصاری” عارف بزرگ جهان اسلام دربارۀ نامها و صفات زیبای خداوند فرموده:
” بدان كه خداى را جَل جَلالهُ نامهاست و آن نامها او را صفات است، با آن نامها نامور و ستوده و شناخته شده، نامهاى پرآفرين و بردلها شيرين، نظم پاك وگفت پاك ازخداوند پاك. نظم به سزا و گفت زيبا، ازخداوند يكتا، آئين زبان، چراغ جان و ثناى جاودان.
وآگاه باش كه آنچه نام مخلوق است مصنوع است وعاريتى و ساخته ومجازى! و آنچه نام خالق است همه قديمند و ازلى و به سزاى او حقيقى، هيچ نام از نامهاى او جديد نيست.”
فهرست:
مقدمه
بزرگ است خداوند جاويد، و درود به سرور ما محمّد ابن عبدالله ( ص) و خاندان او و اولاد او و تمام پيروانش در سراسر قرنها.
اين كتاب تفسيربسيارساده ايست از “۹۹” نام حقّ تعالى كه براساس عقايد عرفانى اسلامى نگاشته شده، و مبتنى براين است كه: ” كيفّيات وجودى خود را با كيّفيات الهى همآهنگ ساز”. اينها نامهاى زيباى الهى هستند، وازطريق تجلى نورآنها (كه درانسان به صورت صفات ظاهر می شوند) زندگى اين جهانى و آن جهانى ما منوّر ميگردد. البته منظور ازتذكر “۹۹” نام خداوند، اين نيست كه خداوند تنها “۹۹” نام دارد، نامهاى بيشترى نیز در”قرآن مجید” به خداوند نسبت داده شده ونامهاى بى نهايت ديگرى هم وجود دارد كه ازطريق آفرينش منتخب خود آشكار فرموده است، اين نامها، دليل وجود و يگانگى اوهستند.
درضمن کتاب اصلی بنام “اسماء الحسنی” (زیبا ترین نامها)، به همّت والای عارف ُترک زبان ” توسن بایرُک “جمع آوری و بوسیلۀ انتشارات “کمبریج” درانگلستان منتشرشده، و سپس این کتاب در ایران نیز بزبان شیرین فارسی ترجمه، ومنتشرگردید، واکنون با تائیدات خداوند این بندۀ کمترین برگزیده ای ازآن را، با حذف احادیث مشکوک واضافه کردن توضیحات لازم با شواهدی زیبا از (ترجمۀ) آیات دل انگیز”قرآن مجید”، مجدداً تدوین و تقدیم حضور مشتاقان حقیقت وسالکان راه حقّ می نمایم.
باسپاس بی حد به درگاه باریتعالی، که مرا به انجام این مهّم توفیق عنایت فرمود، وتشکر ازخواهر ارجمندم، که با ترجمۀ زبردستانه وزیبای خود، فارسی زبانان عزیز را از استفادۀ این کتاب گرانقدر بهره مند نمودند.
خداوند دلهای پاکی را که همچون آئینه، نور نامهای زیبای او را منعکس میکنند دوست دارد. نامهای خدا دلیل وجود و یگانگی او هستند.
اى كسانى كه زير بارغمها و مشكلات جهان مادى رنج ميبريد، باشد كه خداوند براى زخمهاى قلب شما از نامهاى زيباى خود مرحمى سازد، اين نامهاى زيبا را بياموزيد، درك كنيد و تكرار نمائيد وبه دنبال آنها درتمام آسمان و زمين و درهرآنچه كه زيبائى وجود رامی سازد جستجوكنيد. با پاكسازى نفس خود، به اذن” الله” دراين كار برحسب صميمّيت وخلوص خود بركت مى يابيد. اى خداى بزرگ، بحقّ نامهاى زيبايت و بحقّ آنان كه نور نامهايت درآنها متجلى است، ما را براه آنان هدايت فرما، بگذار صفات ترا همه جا آشكارا ببينيم، آئينۀ قلب مان را پاك كن تا شايد بتوانيم بازتاب شكوه وزيبائيت را در درون خويش و درسراسر جهان مشاهده كنيم، آمين يارب العالمين.
توضيح بسيار مختصرى از”۹۹” نام يا صفات زيباى پروردگار:
خداوند درقرآن مجيد فرموده :” آنگاه تمام اسم ها را به آدم آموخت”. آيۀ: (۳۱ : ۲) اين اسامى، نامهاى تمام چيزهائى است كه تا زمان آدم (ع) خلق شده وتمام چيزهائى كه تا آخرزمان آفريده خواهند شد. ” تعليم اسماء” يعنى آگاه ساختن انسان به گوهرآن چيزها.
اين آگاهى به معناى معرفت است. بنابراين آموختن نام چيزها، به معناى پيوند زدن و به وديعه نهادن جوهر چيزها دروجود آدم است، اين همان نهادن بعضی ازنامهاى خداوند است درقلب آدم.
صفات خداوندى كه بوده وهست وتا جهان باقى است تا روزبازپسين دراين آفرينش متجلى خواهد شد، دروجود آدم (ع) به وديعه نهاده شده و ازآن طريق در وجود همۀ آدمها … اين اسماء يا صفات درحد مطلق و بى نهايت، تنها ازآن خداوند است و بعضى ازآنها به صورت محدود به انسان افاضه شده، لذا انسان با اراده و آگاهى و قدرت، هم طبيعت را تغيير ميدهد، وهم خود را متحّول می سازد و كمال مى بخشد، درعین حال هیچکس یا هیچ چیزدرهیچکدام ازصفات و تجلیات او، همپایۀ او نیست، نشانه ها وعلائم صفات یا نامهای او درانسان و درجهان هستی، دربهترین صورت، یک بازتاب، یک نما، یک کلمه یک وسیله یا راهی برای درک و رسیدن به او هستند.
اميد كه توّجه وآگاهى به اين اسماء وصفات زيبا، ( به اذن خدا) باعث متجلى شدن آنها دروجود ما شده و قدرتهاى درونى ما را بيدار و فعال نمايد. نام او، نام كامل او ” الله ” است ( كه فقط مخصوص خود اوست ) و اسماء و صفات او بى شمارند. قرآن مجيد بعضى از آنها را به ما مى آ موزد. برای مثال توجّه شما را به آیات زیر جلب میکنم :
او خدائى است كه جز او معبودى نيست. از نهان و آشكار آگاه است و بخشندۀ مهربان است. او خدائى است كه جز او معبودى نيست. فرمانروا، منزّه، ايمنى بخش، گواه، پيروزمند، و شايستۀ بزرگى و بى شريك و مانند. او خدائى است هستى بخش، به وجود آورنده، نقش بند هستى و دارندۀ نيكوترين نامها كه انچه در آسمانها و زمين است تسبيح گوى او هستند و او پيروزمند فرزانه است. قرآن مجيد: آيات: (۲۴: ۲۲: ۵۹ )
الله
الله بزرگترين نام خداست كه شامل تمام صفات زيباى الهى است و ازهيچ راهى به هيچ يك از آفريدگانش شباهتى ندارد. الله فقط نام خداوند است.
هيچ چيز ديگرى ازهيچ راهى نه می تواند اين نام را به خود بگيرد، و نه درآن شركت كند. نام الله تا آنجا كه تا اكنون دانش ما امكان دركش را يافته شامل پنج معنى است. كيفياتى كه نشان دهندۀ عدم تشابه” الله” به هرچيز ديگر است. اين كيفيات عبارتند از:
قديم: خدا قديم و ازلى است. بوجود نيامده، هميشه بوده است.
بقاء: خداوند بعد ازهمه چيز باقى است و هميشه خواهد بود.
وحدت: خدا يگانه است، پدر ومادرى ندارد، شبيهى ندارد، دليل همه است. همه به او محتاجند. با فرمان “باش” او همه چيز به هستى در آمده و با فرمان او می ميرد.
مخالفتون ِللحوادث: او آفريننده است، هيچ شباهتى به آنچه آفريده ندارد.
قيام به نفسه: به خودى خود موجود است، بى آنكه نيازى به غير داشته باشد. الله كمال است، اين كمال نا محدود است.
نام الله همچنين شامل هشت ويژگى است كه كمال خداوندى را می رساند:
حىّ: هميشه زنده است. ِ
علم: دانش مطلق است.
سَمع: شنواى مطلق است.
َبصر: بيناى مطلق است.
اراده: هر چه هست در نتيجۀ خواست اوست.
قدرت: نيروى او كل نيروهاست.
تكوين: همۀ هستى و اعمال وابسته به اوست.
كلام: كلمه، آنچه كه گفته ميشود و آموخته ميشود از اوست.
بندۀ خدا می تواند با توسل به نام” الله”، كه ازتمام نامها برتر است، و ازتمام صفات رذيله پاك ، و شامل همۀ صفات كمال است، و با جستجوى آرزوى وصال حق در درون خويش، به بالاترین درجۀ” انسانیت ” ارتفاء يابد، بنده با اين كوشش می تواند خود را از بديها پاك کرده، و نيكى هاى وجود خويش را زيادت بخشد.
رحمان
او تمام موجودات را با رحمت خود خلق كرده است. هرچيزى كه موجودیت يافته از ازل به بركت رحمت رسيده است. او تمام خلق خود، ازجمله انسان را كه بالاترين نوع خلق اوست بدون انحراف وخالص آفريده است. او خلق خود را به نعمت رحمت بى پايان بركت داده است. او خطرات زيان و تباهى را نشان داده است، او به انسان و فقط به انسان آزادى اختيار بين خوب و بد را عطا فرموده است.
وقتى شما از آزادى خود براى اختيار خوبى درمورد خودتان و ديگرى استفاده می كنيد نور رحمان را درخود مى يابيد. معنى اين رحم رقت احساسات است، درد وغمى است كه وقتى انسان كسى را در پريشانى مى بيند، به او دست ميدهد. وقتى كه اين درد شروع می شود، فشار آن ما را براى كمك به انسان پريشان و اندوه زده برمى انگيزد.
اما احساس ترحم و رقت كافى نيست، وقتى كسى قدرت مى یابد كه غم انسان مورد ترحم را تسكين دهد كه نيروى د لسوزى حقيقى دركار باشد. درد آنرا كه غلط رهبرى شده و آن را كه بد بخت است با رحم و كمك احساس كنيم و نه با محكوم كردن و سرزنش نمودن او…
رحيم
او منبع محّبت بى پايان و احسان است كه به كسانى كه از نعمتها و احسان او در راه خيراستفاده می كنند پاداشهاى ابدى ميدهد.
اين مطلب درقرآن مجيد ذكر شده كه او براهل ايمان بسيار مهربان و احسان كننده است. كه ترجمۀ آن چنين است:
اوست خدائى كه هم او و فرشتگانش برشما بندگان رحمت می فرستد، تا شما را از ظلمتها بيرون آورد، و به عالم نور رساند، و او براهل ايمان بسيار رئوف و مهربان است. ( ۴۳: ۳۳ )
رحيم به معنى مهربان نسبت به آنهائيست كه داراى اراده و انتخاب هستند، و اين اراده و انتخاب را برحسب ارادۀ الهى و براى خوشنودى او بكار ميبرند. گفته شده كه رحمان به مردم اين دنيا تعلق دارد و رحيم متعلق به اهل آخرت است، آنها كه ميدانند، دعا ميكنند: ” اى رحمان دنيا و رحيم آخرت “.
رحمان دراين دنيا انسان را تغذيه می كند، رحيم رحمت ابدى آخرت را با خود به همراه دارد، نشانۀ رحميّت در مؤمنين بصورت شكرگزار بودن، اهميّت دادن و بخشيدن ُبروز می كند كه بازهم او به ما می دهد. عدم غرور دروسيلۀ انجام اعمال خيربودن وتشخيص اينكه اوهم آفرينندۀ محتاجان است وهم برآورندۀ نيازهاى آنها درتوسعۀ محبّت الهّى برآنها كه به آن محتاجند، تمام اينها بازتابانندۀ نور رحمانيت است.
اگر با مشكلات، قدر ناشناسيها و رنجشها روبرو شويم، بايد آنها را بخاطر خداوند تحّمل کرده، عفو كنيم، چون پاداش خود را دراين دنيا و ده برابر آنرا درآخرت خواهيم گرفت.
كارهاى خوب خود را به ُرخ نكشيم، مخصوصاً نسبت به دريافت كنندگان، از آنها متشكر باشيم، چون اگر وضعيت آنها وجود نداشت محبّت و سخاوت ما نمى توانست به عمل درآيد، همچنين درمورد، دريافت كنندگان محبّت و توجّه، كه آنهاهم بايد نسبت به محبّت کنندگان شكرگزاربوده و آنها را هميشه بخوبى درخاطر داشته باشند، “چون كسى كه نمى تواند ازمخلوق تشكركند، نمى تواند شكر خداوند را بجا آورد.
” اما هرگز نبايد از احسان كنند گان ُبت بسازند، و بجاى بندگى خداوند به بندگى آنها درآيند. آنها بايد بدانند كه خيرفقط ازطرف خداوند مى آيد، اما وسيله اى هم كه او انتخاب فرموده، وسيلۀ زيبائى است كه ارزش احترام و تشكر را دارد.
آنها كه مزۀ تجلى صفات رحمان و رحيم را در وجودشان حس می كنند و ازطريق آنها به خالقشان نزديكتر می شوند، هرگزدرقلبشان غم و اندوه عمیقی نمی توانند داشته باشند، آنها ميدانندهراتفاقى که بيفتد خداوند رحمان و رحيم برآنها رحمت خواهد آورد، آنها را نجات و پاداش خواهد داد.
خداوند درقرآن مجيد به چنين مؤمنانى مژده ميدهد که:
“آگاه باش كه دوستان خدا نه ترسى دارند ونه غمگين ميشوند، براى مؤمنان با “تقوا ” در زندگى دنيا و آخرت خبرى مسرت بخش است، سخنان خدا تغيير ناپذير است و آن رستگارى بزرگى است.” ( ۶۴- ۶۲ : ۱۰)
َمِلك
او صاحب كيهان است. تمام آفرينش- حاكم مطلق. خداوند تنها قانونگذار كل هستى است، ديدنى و ناديدنى، تمام آفرينش پيش از بدايت و پس از نهايت، هيچكس چون او نيست.
او آفرينندۀ ُملك خود است. تنها اوست كه به اندازۀ ُملك خود آگاه است، شمار جمعيت آن و قدرت لشگريانش، تنها ارادۀ او، قانون او و عدالت اوست كه وجود دارد.
او كيهان را بصورت محل كارى براى مخلوقاتش آفريد، و روزآخرين داورى را بصورت دادگاه عظيم عدالت قرار داد.
اعمال انسان دراين جهان كاشته می شوند، در روز آخرين داورى، پاداشها درو می شوند، هركس نتيجۀ اعمال خود را دريافت خواهد كرد، هييچكس جزاو نيست كه بشود يا بتوان به او پناه برد، (مگربه اذن او) بندگانى كه به شناخت ارباب خود می رسند و تّجلى نامهاى الهّى را درخود مى يابند، از مستى شمارش ثروتهايشان و مقامات بالايشان و شهرتشان بهوش می آيند و آنها را مال خود نمى دانند، همه خواهند دانست كه در اين ُملك الهّى بخود واگذار نشده اند، بلكه حاكم مطلقى هست كه مورچۀ سياهى را درتاريكترين شبها روى صخرۀ سياهى مى بيند، همچنانكه پنهان ترين افكار و احساساتى را كه از ذهن ها و قلبها می گذرد، مى داند، هرآنچه كه شخص هست و هرآنچه كه انجام می دهد، مشاهده شده و ضبط مى گردد، تمام آنها در روزآخرين داورى به حساب مى آيند.
اگر عملى به اندازۀ دانۀ خردل، در درون سنگى يا در آسمانها يا در زمين باشد، خداوند به حسابش مى آورد، زيرا خداوند دقيق و آگاه است. ( ۱۶: ۳۱ )
ُقدّوس
قدّوس آن پاكى منحصر بفردى است كه مخصوص خداوند است و از اين طريق ذات او، صفات او، اسماء او، كلمات او، اعمال او، عدالت او، ازتمام عيوب مبرّاست. او درهيچ يك ازصفات يا اعمالش شباهتى حتى به خالص ترين وكاملترين مخلوقاتش ندارد، حتى كاملترين موجودات درذات خود، صفات خود، اعمال خود، قضاوتهاى خود يا كلماتش كمبودى دارد، يكى ازاين كمبودها اين است كه آنها موقتى هستند، و خداوند ابدى، كاملترين و پاكترين است، آزاد از زمان و مكان. قبل از وجود هيچ زمان و مكانى وجود داشته وهميشه وجود خواهد داشت.
ايمان آورندگانى كه اين پاكى را مى فهمند و احساس می كنند، آرزو دارند كه خداوند را براى كمالش تقديس كنند، و بياد دارند كه هيچگونه صفت نقص يا حالت عدم كمال موقتى را به خداوند نسبت ندهند ( تسبيح )
انسان براى يافتن احساس تجلى ” قدّوس” درخود، بايد درپاك كردن ايمانش با زدودن شكها بكوشد.
انسان بايد در اخلاص بكوشد ( دعاهاى خود را با صميميّت بدون واسطه و آلوده شدن به شرك به درگاه بى نيازش عرضه دارد.) و با ترك عادات بد سعى درپاك كردن قلبش داشته باشد، عادات بد مانند خاك و خاشاك و خارهائى هستند كه درقلب ما كه خانۀ خداست وجود دارند. قلب بندگان مؤمن خدا با رعايت ” تقوا ” از اين آ لودگيها پاك می شود.
سلام
صلح، امنيت، بركت و درود.
سلام – آن حالت آزاد بودن ازهرتقصير، خطا ومشكل است. ازاين نظر شبيه نام الهى “قدّوس” می باشد اما اين مربوط به آينده است، همچنين معنيش كسى است كه مصرانه، بدون بريدن، بدون ترديد، بدون ضعف، به سوى ابديت پيش ميرود.
آنها كه تجلى “سلام” را در قلبشان حس می كنند، درتمام كارها به خدا وابسته اند و می دانند كه به فيض اين نام آنها از طرف كسى ازخطرات محافظت ميشوند، آنها نجات دهندۀ حقيقى را مى بينند، درعين حال ازوسيلۀ خيرهم سپاسگزار هستند.
كسى كه به خداوند نجات دهنده تكيه می كند، هرگز نمى ترسد، قدرت خداوند خود را به صورت نترسيدن مؤمن، در او نشان ميدهد. اين تجلى “سلام” است. ( البته منظور ترسهاى منفى و مخرب است.)
مؤمن
او روشن كنندۀ نورايمان درقلب است. او آرامش بخش است و پشتيبان كسانى است كه به او پناه می برند، ايمان امنيتى است كه درمقابل تمام خطرات پشتيبان انسان است. بنابراين بزرگترين هديۀ خداوند ميباشد. غياب ترسهاى منفى و مخرب درقلب مؤمن بستگى به درجۀ ايمان او دارد.
انسانها دشمنانى دارند كه دائماً می كوشند به آنها آسيب برسانند، آرامش آنها را برهم زنند و آنها را گمراه سازند. بدترين آنها منّيت خود آنها و شيطان رجيم است. ستمگران، بدگويان، حسودان، بعد از آنها مى آيند. وقتى كسى بگويد: “به خدا پناه می برم” به صفت ” مؤمن” پناه مى برد. شخص بايد اول ايمان داشته باشد. خداوند كسى را كه حقيقتاً به او پناه ببرد، طرد نمی كند.
اصل ايمان به قلب است. كسى كه ايمانش را با كلماتش اطمينان مى بخشد درحاليكه قلبش باخدا نيست دروغگوست. كسى كه فقط اعمالش را شبيه مؤمنان می سازد ( بدون ايمان قلبى ) يك متظاهر است.
اگر قلباً ايمان دارد و به دلايلى نمى تواند به ايمانش عمل كند، بازهم مؤمن است. مواظب باشيد ايمان وعملتان باورتان را برساند، اين تجلى نور ” مؤمن” است، به كسى تكيه كنيد كه همۀ موجودات با تكيه به او ايمنى مى يابند.
كسى باشيد كه كمك خود را از آنها كه به خدا پناه برده اند دريغ نمى كند و آنگاه مزۀ تجلى ” مؤمن” را خواهيد چشيد. مال ، شرف، و زندگى ديگران نزد بنده اى كه در او نام “مؤمن” تجلى نموده از خطر دور و ايمن است.
ُمهيّمِن
او پشتيبان و نگهبان است.
او كسى است كه مراقب عروج و ُرشد خلق خود می باشد وآنها را به سوى جايگاهى كه برايشان مقدّر شده رهبرى می كند، هيچ چيز حتى لحظه اى از توجّه او بيرون نمی رود.
اوكسى است كه اعمال خوب را مشاهده می كند و آنها را كاملاً پاداش می دهد. او گناهان را دقيقاً می شمارد و به عذاب آنها حتى به اندازۀ يك دانۀ خردل هم نمى افزايد.
انسان می تواند بازتاب تجلى نور “مهيمن” را درخود، ازطريق هوشيارى و آگاهى به خود درك كند، با مواظبت ارادى اعمال خود، كلمات خود، افكار خود و احساسات خود و با سعى در كنترل آنها.
عزيز
اوپيروزى است كه هيچ نيروئى براوغلبه نمى كند، درتمام جهان هستى قدرتى نيست كه بتواند درمقابل اين اراده بايستد.
“عزيز” درقرآن مجيد اغلب درآيات تنبيهى مى آيد. با وجود اينكه قدرت خداوند برهمه چيز پيروزاست، او در تنبيه تأخير می فرمايد و در ازميان بردن كسى كه درطغيان و گناه اصرار مى ورزد عجله نمى فرمايد. كسى كه قوى است، اما از آن قدرت براى گرفتن انتقام استفاده نمی كند بازتابانندۀ نور”عزيز” است.
انسان می تواند آثار “عزيز” را از طريق قدرت پايدارى درمقابل خواسته هاى نفس و تن خود بيابد. همچنين انسان بايد از راه هاى شرافتمندانه به دنبال ارضاء نيازهاى مشروع و قانونى خود باشد.
اگر شخص درتمام افكار و اعمالش درمحدودۀ عقل و روشن بينى بماند، ممكنست درخود تجلى قسمتى از صفت “عزيز” خداوندى را بيابد . چنين شخصى توسط خداوند ازتمام حمله ها و نيروها حفظ می شود و برتمام قدرتهاى مخالفش پيروزى می ابد.
جبّار
او ترميم كنندۀ شكستگى ها، كامل كنندۀ كمبود ها و كسى است كه می تواند ارادۀ خود را بدون هيچگونه مخالفتى ابراز و اجرا كند. اين قدرت باعث لزوم تسليم می شود. اِعمال نيروى او درسرنوشت تمام خلق نهفته است. خورشيد نمى تواند بگويد: ” من دو باره طلوع نمى كنم.
” باد نمی تواند بگويد: “من ديگر نمى وزم”و هيچ انسانى نمی تواند دراين دنيا تقاضاى عمر ابدى داشته باشد.
درعين حال به انسان اختيار داده شده است، ( البته حدود آنرا كسى نمی داند) همچنين به او عقل اينكه بداند چه چيزى خوبست و چه چيز بد، داده شده است، به او آزادى انتخاب داده شده است، درعين حال انسان با دانستن اينكه تنها جائى كه ميتواند براى ترميم قلب شكسته، يافتن آرامش در بهم ريختگى و گيجى كه درخود مى بيند، پناه بجويد، خداست، دراين مواقع نامبارك ِ نافرمانى وعصيان، اگر انسان قبل از رسيدن به تنبيهات خداوند ( كه هيچ نيروئى نمی تواند شخص را ازآن حفظ كند و هيچ جائى نيست كه بتوان درآن پنهان شد) به سوى او برود و در رحمت او پناه جويد، در اين احساس تجلى نور “جبار” را خواهد يافت.
ُمتكبّر
او بزرگترينى است كه بزرگى خود را درهمه چيز و درهر موقعيتى نشان ميدهد. تجلى بزرگى فقط به خداوند تعلق دارد. هستى، كه بودن يا نبودنش وابسته به اراده و فرمان يگانۀ خداوند است، حق ندارد اين نام را به دست آورد.
درتمام هستى، اولين كسى كه مغرور شد و ادعاى بزرگى كرد، شيطان رجيم بود، پس از او آنهائى هستند كه ازشيطان پيروى می كنند، كه فكرمی كنند قدرت، هوشمندى، دانش، مقام، شهرت و ثروتى كه خداوند موقتاً به آنها قرض داده، مال خودشان است و به اين ترتيب مغرور می شوند.
فرعون ها، نمرود ها، ناپلئونها، وهيتلرها كجا هستند؟ متكبر، شرفى است كه تنها به خداوند مى برازد، مخلوق نمیتواند به اين صفت دسترسى یابد.
خداوند” متكبر” انسان مغرور را تحقير می كند و او را پائين ترين پائينها قرار میدهد، كسانى كه اين نام يا صفت خداود را درك ميكنند، وقتى نور آنرا درخود مى یابند كه سخت كارمی كنند و مى كوشند كه به بالاترين سطح امكانات وجودى خود برسند، درعين حال كه هرگز به بزرگى خود نمى نازند وحتى آنرا آشكارهم نمى سازند، آنها از تحقير شدن مصون هستند و به هيچ كس به جز خداوند تعظيم نمى كنند.
خالق
او كسى است كه از نيستى به هستى می آورد .
او ترتيب چگونگى، زمان و مكان هرچيزى را كه خلق می كند می دهد، او براساس نظم مى آفريند، تمام چيزهائى كه درابتدا تا آخر وجود مخلوق هست درخير و خرد، نظم داده شده است، براساس نظم كامل، هر موجودى راهى را می پيمايد كه ارادۀ خداوند برآن بوده.
درتمام هستی هيچ چيزاتفاقى نيست. انسان كه بالاترين مخلوق خداست، بايد بداند كه خداوند همه چيز را براى او خلق كرده و براى او رام نموده است.
تمام هستى و نظمى كه اين هستى دنبال می كند، ُكل سود رسانى و خرد است. از آنها استفاده كن و به نعمت قسمتى ازخلقت او بودن كه بازتاب تجلى نور”خالق” است پى ببر. تجلى اين نام خداوند درانسان آن است كه به او قدرت انجام بعضى كارها براساس ارادۀ الهى داده می شود.
بارىء
او كسى است كه با همآهنگى كامل به خلقش فرمان مى راند، نه تنها هرچيز، در درون خودش همآهنگى دارد، بلكه همه چيزهم باهمه چيز ديگر درهمآهنگى است. اين جهان نا محدود هستى، مانند ساعت كار می كند، همه براى يكى هستند و يكى براى همه است.
ببين چطور در وجود تو همه چيز بهم متصل هستند، باهم كار می كنند و چگونه وقتى قسمتى صدمه ببيند، بقيه هم تحت تأثير قرارمی گيرند، سعى كن اين را در خودت ببينى كه اين همآهنگى كه در طبيعت تو هست، در زندگيت بازتاب می دهد، طرز عمل فرد و اجتماع نيز به يكديگر بستگى دارد.
خداوند “بارىء” بتو هوشمندى عطا فرموده تا براى شناخت خلاقيت بتو كمك كند، همچنين او بتو آزادى انتخاب داد تا تو درستى را در برابرغلط و خطا انتخاب كنى.
اما اگر تو اراده ات را براى گزينش غلط بكار ببرى و از ذهنت براى انكار وجود پروردگارت استفاده كنى، درآنصورت كوشش تو در راه ويرانى همآهنگى جهانى است يا در پايان خواهى ديد كه خود را به ويرانى سپرده اى.
تجلى اين نام خداوند درانسان اين است كه ازخطاى ناسازگارى وعدم تطابق، بى عدالتى و گيجى نجات مى يابد، او موفق می شود كه به ترتيب كامل عمل كند، باهم نظمى وهم شكلى با قوانين الهى كه درطبيعت دركارند، او همچنين قادر است كه به ديگران كمك كند و آنها را به اين كار برانگيزد.
ُمَصِوّر
هنرمند كاملى كه بهر چيز يگانه ترين شكل را می دهد، او كسى است كه بدون بكار بردن هيچ مدلى ، هر چيز را به كاملترين نوع نشان می دهد.
هرمخلوقى و تمام مخلوقات يك آفريده منتخب است. به اثر انگشتانت نگاه كن، (هيچ اثر دو انگشتى مثل هم نيست)، عمل آفرينش الهى وابسته به شرايط، مواد، زمان، ابزار و كمك كننده، يا هيچ چيز ديگر نيست. وقتى كه او مى آفريند، می گويد ” باش” و يك جهان كامل می شود، در واقع او نياز به گفتن همين يك كلمه را هم ندارد ، بلكه ارادۀ او براى انجام هركار كافى است.
انسان سازنده و شكل دهندۀ بسيارى چيزهاست، اما او بد قضاوت می كند، “هنرمند می گويد او زيبائى را مى آفريند”، يا شخصى يك ماشين پرنده را اختراع می كند، آنها فكر می كنند خودشان اين كارهارا می كنند، درصورتى كه چيزى كه انسان می سازد وابسته به شرايط، مواد و كمك كارهاى بسيارى است، و ديگر اينكه چه كسى ذهن، چشم، دستان وقدرتى كه اينها را كه بهم پيوسته آفريد؟
كارى كه انسان بجاى ادعاى آفرينندگى می كند، اينست كه سعى كند قدرت الهى آفرينندگى راببيند. او بايد بكوشد كه ديگران را نيز كه درجستجوى يافتن خداوند خالق، بارىء و مُصّور هستند، راهنمائى كند و به آنها كمك كند كه او را كه از طريق خلقتش متجلى است پيدا كنند.
كسى كه سازندۀ چيزها براساس زيبائى است باز تابندۀ نور نام ” ُمصّو ر” خداوند است.
غفار: بخشایندۀ گناه
اوكسى است كه توبه را می پذيرد، و گناه را می بخشد، اگر كسى گناهش شكستن همآهنگى درون خود و اطرافش باشد، كه شايد بزرگترين گناه است و شخص آنرا تشخيص دهد، بخواهد و از درگاه خدا تمنا كند، و از خداوند “غفار” تقاضاى بخشش نمايد، او انسان را خواهد بخشيد، و شايد گناه او را به اعمال خوب مبدل فرمايد، چنان كه درقرآن مجيد به اين امر اشاره فرموده:
” اى مؤمنان با اخلاص كامل توبه كنيد، باشد كه پرورد گار از گناه شما درگذ رد.”
( ۸ :۶۶)
و يا فرموده:
” كسانی كه توبه كنند و ايمان آورند وعمل شايسته انجام دهند، دراين صورت خداوند بديهايشان را به نيكى مُبدل فرمايد و خداوند آمرزندۀ مهربان است .” ( ۷۰ : ۲۵ )
گناهكار مانند شخص بيچاره ايست كه درمجراى فاضل آب افتاده، اولين كارى كه بايد بكند چيست؟ او نه می تواند با ديگران درآن حالت روبرو شود، و نه خودش طاقت خودش را می تواند داشته باشد.
او بايد خود را بشويد و پاك كند، تا وقتى عاقل نباشد نمی تواند حالت تهاجمى خود را درك كند، ( مانند شخص غافل وجاهل) آب و صابونى كه می توان درون خود را با آن شست، توبه است. واى برآنها كه نمی توانند بوى آلودگی هائى را كه درونشان را ُپركرده است، حس كنند!
… توبه چيزيست بين شخص و خدا، لازم نيست هيچ كس ديگر آنرا بشنود، توبه همچنين بايد با ارادۀ محكمى براى عدم انجام آن عمل گناه آلود همراه باشد.
علامت قبولى توبۀ شما وهمآهنگى بخشش ازطرف خداوند “غفار”، اينست كه او نخواهد گذاشت آن عمل گناه آلود را دو باره تكرار كنيد. تجلى نوراين نام زيباى خداوند درانسان آنست كه به او كيفيت فراموش كردن تقصير، پوشاندن و پنهان كردن خطاى ديگران، داشتن شفقت نديدن خطا، به صورت خطا، عطا شده است.
او اين كار را درمورد انسانهاى ديگرى انجام ميدهد كه خداوند غفار آنها را بخشيده. ( اجازه فرموده ديگران گناه آنها را ببخشند.)
قهار: ُخرد كننده - قهرکننده
او يگانۀ دائماً مسلط است كه برتمام آفرينش خود از بيرون و درون با قدرت غير قابل مقاومتش احاطه دارد. هيچ چيزى نمى تواند از احاطۀ قدرت او بيرون رود يا بگريزد. تمام جهان و جهانيان پيش قدرت او سر فرود می آورند، چه جانها، نژادها و ملت ها كه در نتيجۀ تنبيه او هلاك شده اند.
خداوند تعالى در برابر ويژگى ” قهار” خود با ويژگى ” لطيف ” روبرو می شود. آنها درون يكديگرند، درعين حال اسباب و وسائلى مثل: ايمان، صميميت، عدالت، لطف، دست ودلبازى، عقل وديگر صفات زيبا را كه برآنها نور “لطيف” مى درخشد بوجود آورده است.
او نتيجۀ عِصيان، انكار، تكبُر، نادانى، زورگوئى و ريا را كه تاريكى ترس او برآنها بازتابانده می شود نشان داده است.
سعى كنيد آثار اين اسباب صعود و سقوط را بيابيد و اين دو آئينه را: يكى ُپر از نور، ديگرى ظلمت، در درون و بيرون و اطراف شما.
ما از خداوند” قهار” به خداوند” لطيف” پناه می بريم.
تجلى نور اين نام درانسان چنين است كه خداوند به او قدرت ازميان برداشتن ظالم را می دهد، هيچ كس نمى تواند بر او اثر بگذارد و يا براو پيروز شود. او همۀ قدرتها را بدست آورده تا مجرى عدالت و درستى باشد.
وَ ّهاب
اواهداء كنندۀ همه چيزاست، بدون شرايط، بدون محدوديت ها، بدون هيچگونه منفعت يا پاداشى، دهندۀ همه چيز به همه كس، درهمه جا، وهميشه.
او ( وقتی بخواهد) به فقير پول و امكانات می دهد، به بيمار سلامتى و شادابى، به آنها كه بچه ندارند بچه، به گرفتاران آزادى و رهائى، و به نادانان دانش، اگر خداوند ” وهاب ” چنين بخشنده نبود هيچكس هيچوقت چيزى دريافت نمی كرد.
خداوند دهندگانى را آفريده كه بدون انتظار بازگشت می دهند، اما چون آنها آفرينندۀ چيزهائى كه می دهند نيستند، پس خداوند است كه ازطريق دستان آنها می دهد.
انسان مانند درخت فقط می تواند به مقدار محدودى به عدۀ قليلى و در زمان محدودى بدهد، آنها كه از كسى چيزى دريافت می كنند، او را دوست دارند و از او تشكر می كنند. پس نسبت به كسى كه به طور نامحدود به تمام خلقش میدهد تا چه حد بايد شكرگزار بود؟
انسان می دهد، اما او محتاج پاسخ است، حد اقل انتظار دارد گيرنده بفهمد و از او تشكر كند، بالا تر ازهمه محتاج گرفتن است براى دادن. درختى كه ميوه می دهد، ُبزى كه شير می دهد، احتياج به مواظبت، آب و غذا دارند.
خداوند محتاج هيچ چيز نيست، بنابراين آنچه او می دهد هديۀ واقعى است.
تجلى نور “وهاب ” درانسان اينست كه خداوند آنچه را كه می خواهد به كسى بدهد ازطريق او می دهد، او بدون انتظار بازگشت يا مقصود معينى، به آنها كه محتاج و لايق هستند هديه هاى مناسب می دهد.
رزّاق
او روزى دهنده و نگهدارى كننده است، وجود آنچه آفريده شده محتاج به نگهدارى كننده است، نگهدارى جسمى وروحى. درمورد انسان، شخص بايد نه تنها خوردنيها، آشاميدنی ها، هوا و پوشاك را به حساب نگهدارى جسمى بگذارد، بلكه پدر، مادر، شوهر، يا زن و بچه ها ، دوستان و ساير افراد فاميل و همۀ آشنايان را نيز بهمچنين، حتى مال و دانش شخص هم قسمتى از نگهبانان او هستند.
تمام آن چيزهائى هم كه ما قوانين طبيعى شان می ناميم جزء نگهبانان مادى ما ميباشند. درتمام جهان هستى هيچ چيز زائد و بى فايده نيست، تك تك چيزهائى كه خداوند خلق فرموده هر كدام حكمتى دارند.
خداوند درقرآن كريم فرموده:
“مسلماً درخلقت آسمان و زمين و رفت و آمد شب و روز دلايلى است خردمندان را، آنان که ایستاده و نشسته، و به پهلو خفته خدا را یاد می کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند:
” پروردگارا! این جهان را بیهوده نیافریده ای، منزّهی تو، ما را از عذاب آتش نگهدار.
– پروردگارا! هرکس را به آتش افکنی، خوار ورسوایش ساخته ای، وستمگران یاوری ندارند.
– پرور.گارا! ما ندای منادی توحید را شنیدیم که دعوت می کرد: “به پروردگارتان ایمان بیاورید!”
و ما ایمان آوردیم.
– پروردگارا! گناهان ما را بیامرز و بدیهایمان را بپوشان، و ما را با نیکان بمیران.
– پروردگارا! آنچه را از طریق پیامبران به ما وعده فرمودی به ما مرحمت فرما، و ما را در روز رستاخیز رسوا مکن، زیرا تو هیچگاه از وعدۀ خود تخلف نمی کنی.
خداوند درخواست آنها را پذیرفت: ” من کار هیچکس را، خواه زن باشد یا مرد، تباه نخواهم کرد- همه از جنس یکدیگرند- من گناهان مهاجران و آنان را که از خانه های خود رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگ کردند و کشته شدند، می بخشم، و آنها را به درون باغهائی که جویها درآن روان است می آورم. این پاداش از طرف خداوند است، و بهترین پاداشها نزد اوست. ” ۶ ۹ ۱ – ۰ ۹ ۱: ۳”
كسى كه به دليل سعى نكردن نتوانسته نگهبانان خود را حفظ كند، بى پشت و پناه می ماند و اين يك نفرين است، و يا اگر بشرنگهبان پاكى را كه به او سپرده شده با دستان كثيفش چرك كند، به آنچه غير قانونى است مى پيوندد. نگهبانان روحانى دركتابهاى مقدس آسمانى هستند كه خداوند براى حفاظت ما فرستاده، اما بعضى ازاين كتابهاى مقدّس هم با تحريف هائى كه توسط انسان درآن ايجاد شده، با وجود اينكه دراصل پاك بوده ، بازهم چرك شده اند.
قرآن كريم اينطور نيست، اين آخرين كتاب آسمانى همچنان پاك به دست ما رسيده ، و بنا بقول خداوند:
“اين قرآنى است كريم، درلوح محفوظ، جز دست پاكان آنرا لمس نمى كند، ازجانب پروردگارجهانيان نازل شده است.”
( البته برای رفع تحریفات، یا کج فهمی هائی که درترجمۀ این کتاب مجید پیش می آید، برماست که تحقیقات لازم را برای درک بیشتر حقیقت انجام دهیم .)
در آيات: (۰ ۸- ۷۷ : ۵۶) وهمینطور در آیۀ: ( ۹ : ۱۵) خداوند فرموده:
” ما قرآن را نازل كرديم و خود ازآن حفاظت می كنيم.”
بهرحال همانطور كه انسان بايد براى بدست آوردن نگهبانان مادى بكوشد، ( درصورت سعى كردن) از قرآن كريم هم به نسبت سعى خود نگهبانى روحانى دريافت می دارد.
تجلى نور”رزاق” درانسان آنست كه خداوند به او ثروت بخشيده و آن شخص براى ديگران منبعى می شود كه آنها از او روزى خود را به آسانى و فراوانى به دست می آورند.
فتاح
او گشاينده، حلال مشكلات و آسان كنندۀ تمام آنچيزهائى است كه سخت شده، بسته شده، يا قفل شده است. درهائى هستند كه بروى ما بسته اند، حالات و مشكلاتى هستند كه بنظر بسته و گره خورده می آيند. سختيهائى وجود دارد كه انسان نمى تواند آنطرف آنها را ببيند و از آنها بگذرد.
بعضى چيزها مادى هستند، شكل، كار، دست آورد، مال ، مكانها و دوستانى كه براى انسان قابل دسترسى نيستند، قلبهائى هم هستند كه با غصه گره خورده و بسته اند، ذهن هائى كه با شكها يا سئوالهائى كه جوابشان معلوم نيست بهم گره خورده اند.
خداوند گشاينده، تمام آنها را مى گشايد. هيچ چيز براى بندۀ مؤمن مورد علاقۀ خداوند غيرقابل دسترسى نيست.
براى او خداوند تمام درهاى بسته را می گشايد. هيچ نيروئى نمى تواند آن درها را بسته نگهدارد. اما اگر خداوند درهاى رحمتش را نگشايد، هيچ نيروئى نمى تواند آنها را باز كند.
او كليد دارگنجهاى مقدّس است كه قلب بشريعنى خانۀ خود خدا می باشد.
جلوى دروازۀ رحمت خداوند بايست و دَر”يا فتاح”را بزن، مسلماً دير يا زود آنرا می گشايد. دعا كن و هميشه و مداوماً ازخداوند بخواه …
تو فقيرى و او ثروتمند، تو محتاجى و او بى نياز، و ارضاء كنندۀ تمام نيازهايت. تو درتاريكى هستى، او نور است … اگر خداوند بخواهد وقتى دَر گشوده می شود تو ” َوّهاب ” را خواهى يافت.
تو خودت دَرمحبّت و دست ودلبازى را بگشا!، به آنها كه از تو ضعيف تر هستند كمك كن، تا ازظلم آنها كه از تو قوى ترند نجات داده شوى. به آنها كه افتاده اند كمك كن تا وقتى به زمين می خورى كسى بتو كمك كند.
ازهمه بالا تر كسى را مرنجان، چون اين كليدى است كه تمام درهاى رحمت و محبّت را قفل می كند. نور تجلى اين نام خداوند درانسان، آن است كه كليد راز دانشها (درحد توانائی انسانی) به آن شخص داده می شود، او گره هاى كور، رازهاى پنهان، درهاى بسته، قلبهاى گرفته و بخششهاى بازداشته شده را مى گشايد.
عليم
او كسى است كه همه چيز را ميداند. از اول تا آخر تمام وجود، درتمام اوقات درعلم خداوند “عليم” هميشه حاضر است.
هيچ چيز نمى تواند ازآن بيرون بماند، هيچكس نمى تواند خود را پنهان كند، تمام آنچه كه وجود دارد، موجوديت خود را از خلقت او می گيرد، او درمحدودۀ شرايط آفريده شده، فقط آن چيزهائى را ميداند، كه خداوند به او اجازه داده بداند، اما براى علم خداوند هيچ محدوديتى وجود ندارد.
دراين آفرينش دانسته هاى هركس درمقايسه با نا دانسته هايش بسيار محدود است، اين دنياى ما مانند خانۀ خودمان است، ساليان درازى است كه درآن خانه داريم، اما هنوز نمى دانيم درقفسه ها، زيرسقف و زير زمين آن چه چيزهائى پنهان است.
گاهى اوقات مانند كسى هستيم كه از گرسنگى می ميرد اما نميداند درعمق كمى از زمين، در زير خود او گنجى پنهان است.
علم ما در سطح اندكى متوقف می شود، وقتى سعى كنيم زير اين سطح را هم بفهميم به نا توانى خود پى می بريم. در مورد آينده چه؟ ما نمیدانيم يك لحظه بعد چه اتفاقى خواهد افتاد؟ اين زندگى بشر درمقايسه با گذشتۀ نا محدود و آيندۀ بى پايان چيست؟ يك چشم بهم زدن است.
انسان تا چه حد می تواند ببيند؟ كسى خوشبخت است كه می تواند بفهمد كه نمی تواند ببيند (او به نا توانى خود واقف است.) درحقيقت خداوند همه گونه رحمت و نعمت را براى ما فرستاده است و نامهايش را بما آموخته، و درست وغلط را، اما زندگى ما محدود است، قدرت ما محدود است، دانش ما محدود است.
پس سعى كنيم كمال نا محدود را احساس كنيم، دانش نا محدود خداوند داناى همه چيز را، ما می توانيم با توجه به امرونهى هاى او(دركتابهاى آسمانى)، با پاكسازى نفس خود با يك خط مستقيم با او تماس برقرار كنيم و با اجراى “صلات ” به او وصل شويم. او بما بسيار نزديك و اجابت كننده است، چنانچه هم او درقرآن مجيد فرموده:
“آنگاه كه بندگانم دربارۀ من از تو بپرسند بدانند كه من نزديكم، هركس مرا خواند، دعايش را اجابت ميكنم، آنها (هم) بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راهشان را بيابند. ( ۱۸۶: ۲)”
“تجلى نور”عليم” درانسان، آنست كه خداوند به او بدون آموختن چيزى از كسى ، بدون آموختن يا تفکر ، فقط از طريق خلوص و نورى كه با آن آفريده شده “خِرَد” داده شده است. دانشى كه به آن ميرسد “عرفان” ناميده ميشود، و آن شناختن حقیقت به صورت حقیقت است. ” بگو پرورد گارا برعلم من بيفزا” قسمتى از: آيۀ ( ۱۱۴: ۲۰ )”
قابض - باسط
او كسى است كه جمع می كند و بهم مى فشرد و كسى است كه رها می كند تمام وجود در كف قدرت خداوند است.
او ممكن است دستش را ببندد و نگذارد ثروت، خوشبختى، خانواده، بچه و راحتى بسوى كسى بيايد، ثروتمند فقيرمی شود، سالم بيمار ميگردد و خوشحال غمگين ميشود، قلب راحت بهم فشرده می گردد و ذهن صاف افسرده می شود.
اينها نشانه هاى صفت قابض الهى است. بعد دستش را باز می كند و فراوانى، شادى ، رهائى و آسانى را روان می سازد، اينها نشانه هاى صفت باسط او هستند.
خداوند همه را می شناسد، او نسبت بهمه مهربان است. او قاضى است. او كسى است كه زندگى خلق خود را رهبرى می كند. اراده مال اوست، زندگى دراين جهان براى ما امتحانى است. اما خداوند بندگانش را بيش ازحد قدرتشان امتحان نمى كند. او ازما امتحاناتى می كند كه ميداند می توانيم بگذرانيم. توجّه كنيم كه خداوند در قرآن مجيدش فرموده:
“مسلماً همۀ شما را به چيزى از ترس، كاهش اموال و نفوس و محصولات آزمايش می كنيم، و شكيبايان را بشارت ده، آنان كه چون مصيبتى به ايشان برسد گويند ما از آن خدائيم و به سوى او باز می گرديم. درود و رحمت خداوند بر آن گروه باد كه ره يافته اند. (۱۵۷- ۱۵۵: ۲)”
البته اين را هم بايد دانست كه خداوند درقرآن مجيد بما ياد آور می شود كه:
“هر مصيبتى به شما برسد در برابر كارهائى است كه انجام داده ايد و بسيارى را نيز خدا عفو می كند. (۳۰ :۴۲)”
بهرحال در زمانهاى قبض، نفس وجسم ما رنج می برند، اما ذات ما بايد آن حالت را با صبر متعادل سازد كه صبر دوست ايمان است.
در آيات بسيارى درقرآن مجيد ذكر شده كه:
“خداوند صابران را دوست دارد” فايده اى كه از زمانهاى قبض می رسد، زمانى كه وسيلۀ تقويت ايمان ماست، اينست كه ما را به پروردگارمان نزديكتر می كند، به درجه اى كه ما را معشوق او می سازد. (البته درصورتى كه ما آن زمان را مطابق دستورا ت الهى باصبر و بهترين كوشش خود در راه درست، سر كرده باشيم.)
از زمانهاى راحتى و آسايش نبايد لوس شد، وقتى همه چيز خوبست، فراموشى خداوند درهيجانات و لذات و متكبّر شدن، فكر اينكه خود ما فقط مسبّب موفقیت و امنّيت خودمان هستيم بسيار زيانبار و مضر خواهد بود.
دراين زمانها بايد بياد دوست ديگر ايمان بيافتيم: ” ُشكر” آنهم به معنى كامل آن، و نه فقط لفظى و كلامى، َمثلى است معرف كه می گويند : ” ُشكرانۀ بازوى توانا بگرفتن دست نا توان است.”
تنها به اين وسيله است كه با آن می توان در زمانهاى ” قبض” و “بسط” با مشكلاتى كه ممكن است بوجود آيد روبرو شد. اين كار انسان را از ورود به حالت ازخود بيخودى، گيجى و شك در زمانهاى افسردگى ” قبض”، و يا غرق شدن در فراوانى نعمت وخود بينى هاى مخصوص زمانهاى ” بسط” حفظ می كند.
با دانستن اينكه تمام خوب و بد از طرف خدا است، (اما انتخاب و اعمال ما هم در ايجاد مشكلات و يا موفقیتهائى كه برايمان پيش ميآيد البته مؤثر خواهد بود.) و اينكه ِخرد لطيفى كه برما ناشناخته است، درقضاوت خداوند وجود دارد، در هراتفاقى كه برايمان مى افتد، قلب خود را به خواست خداوند و خوش آيند او ببينيم و مانند يك بندۀ خوب به انجام وظايف خود نسبت به خداوند ادامه دهيم.
دراين صورت با تعادل و جدّيت كامل مسلماً به درجۀ قبولى وعشق خداوند خواهيم رسيد. تجلى نورنام ” قا ِبض” خداوند در انسان آنست كه شخص وجود خود را از آثار بى ارزشى كه ممكنست بر او وارد شود مى بندد و به ديگران كمك می كند كه همين كار را بكنند، درعين حال می داند كه درست نيست كه انسان زيادى به نفس خود و ديگران سخت بگيرد، چون خداوند بهترين قاضى است و ازهمه بهتر ميداند.
تجلى نور نام يا صفت “باسِط” خداوند آنست كه شخص آزادانه از حاصل سعى و كوشش خود و آنچه را كه مالك آن است، برحسب خواست خدا ميدهد تا به قلبهاى بندگان ديگر خدا شادى بياورد. او دربيرون و درون خود دست و دلباز است، در او همچنين رمز نام ” باطن ” ( بمعنى وجود درونى ) تجلى می كند، او آنچه را درخودش و در ديگران درونى است به سطح می آورد. اما در اينكار و در اعمال ديگر عملى نمی كند كه برخلاف شريعت يعنى دستورات خداوند باشد.
خافض - رافع
او خوار كننده و دهندۀ بلند مرتبگى است. خداوند تبارك و تعالى كسى است كه مخلوقات خود را به سوى شرف و شهرت بالا می برد، و مى تواند آنها را تا پائين ترين درجات پستى كشاند، اغلب اين مرتبۀ پست و پائين درمورد كسانى به نمايش درميآيد كه درشناسائى خداوند كوششى نكرده اند، ازاطاعت او و از قوانين او سرباز زده اند و خود را در تكبّر بالا برده و بصورت زورگويانى در آمده اند كه حقوق ديگران را بخطر انداخته، و بالاخره از موقعيتهائى كه زندگى دراخيتارشان گذاشته بدرستى استفاده نكرده يا سوء استفاده كرده اند. كسى كه از طرف خداوند بخوارى رسيده فقط بوسيلۀ خود او هم می تواند به بالا برسد.
خداوند بخشاينده است، چنين رفتارى ممكن است انسان را ازخواب غفلت بيدار كند، بعداً با وجود درد ناكى، حالت خوارى در دست خداوند ” خافض”، براى كسى كه بيدار می شود و دستى را كه بالا می برد و پائين می آورد، می بيند، اين دانش هديۀ بزرگى است.
بايد دانست كه با وجود اينكه خداوند است كه بلند مرتبه ميسازد و پست می كند، سبب آن هميشه خود ما هستيم، او در رحمتش، درسهاى خشن را به تأخير مى اندازد شايد ما خودمان بفهميم و رفتارمان را عوض كنيم، چون حالات ما و اعمال ما، چه ازنظر مادى و چه معنوى، بدون هيچ شكى هميشه نتيجه اش خوارى وحشتناك يا پاداش بلند مرتبگى است. ( ويا مراتبى بين اين دو مرحله كه با اعمال ما رابطۀ مستقيم دارد )
خداوند آنها را كه ُسلوك فرشتگان را دارند بالا می برد، آنها كه زبان شيرينى دارند، ترجيح ميدهند، بدهند تا بگيرند، كه بجاى عيب جوئى و انتقاد، تقصير ديگران را پنهان كنند، كه بجاى ويران كردن بسازند و اصلاح كنند، و آنها كه درعين قدرت متين هستند، او آنها را بالا می برد، قلبشان را بنور ايمان، دانش و حقيقت روشن ميسازد و باعث می شود مخلوق او آنها را دوست بدارند و به آنها احترام كنند.
تا وقتى در راه روشنشان ثابت قدم هستند، خداوند مقام و موقعيت آنها را بالا می برد، اما آنها كه نمى خواهند دليل بوجود آمدنشان را بفهمند، می گذارند منيّت شان آنها را براند (برآنها سوار شود) و آنها را با دروغها و گول زدنها و دام نهادن ها براى يكديگر و بى شرمانه با هم جنگيدن گمراه سازد، اينها بى ايمانانى هستند كه همچون حيواناتى مى باشند كه لباس زيباى شاهان را پوشيده اند، آنها سروصداى زيادى بلند مى كنند و گرد وخاك زيادى مى پراكنند و ازاين طريق توجّه مردم را بخود جلب می كنند، اما چيزى بيش از سگانى نيستند كه بر سر استخوانى با هم مى جنگند.
خداوند خواركننده آنها را از لباسهاى زيبايشان لخت می كند وشكل واقعى آنها را نشان ميدهد. اميد است كه خودشان چيزى بياموزند و اميد ميرود كه موجب عبرت ديگران شوند.
تجلى نور نام ” خافض” خداوند درانسان اين است كه شخص خود و ديگران را از پستى حفظ می كند، حفاظت بندۀ خدا از آثارى كه باعث گمراهى و دور شدن از اصل می شود، خود موفقيتى براى ديدن حقيقت است.
تجلى نور “رافع” درانسان آنست كه شخص، عظمت خالق را درمخلوق، ازجمله خودش مى بيند و با اين كار به سطوح بالاى آگاهى صعود می كند و به خداوند نزديكتر ميشود. او بالا برده می شود و خودش هم بنوبۀ خود كسانى را كه ارزش دارند، بالا ميبرد.
كسى كه سعى می كند بالا رود، اين كار را به اين دليل می كند كه آرزو و تمنايش رسيدن به كرم الهى است. معمولاً كسى كه نام “رافع” = بلند كننده ، در او تجلى می كند، اغلب نشان دهنده و دريافت كنندۀ صفت “رحيم” به معنى مفيد و رحم كننده است، خير و فايده از طريق او به تمام اطرافيانش می رسد.
مُعز – مُذ ل
او كسى است كه شرف می دهد و كسى است كه حقير می كند، درتشرّف و تحقيرعمل بلند كردن و پست كردن هست. كسى كه به شرف ميرسد حالتى از افتخار و سربلندى ( بزرگى مرتبه و مقام) دارد، اما اين حالت افتخارو سربلندى از طرف خداوند به او رسيده، واين خيلى با غرورى كه انسان خيال می كند لياقتش را دارد فرق می كند.
سربلندى و افتخارى كه انسان ازخداوند دريافت می دارد، غرور و خود خواهى نيست، بلكه احترامى است كه به افتخارى كه به او داده شده و كسى كه اين افتخار را به او داده گذاشته می شود، درحقيقت او هنوز يك انسان است، او محتاج خوردن و آشاميدن است و اين كارها را با فروتنى و به اندازۀ خوب انجام ميدهد، چون خداوند بعنوان بخشى از شرفى كه به او ارزانى داشته، به او عقل و لذت دريافت آنچه كه براى او لازمست و لذت بردن از دنيا و خوشيهاى خوب خودش را به او داده است، چنين بندۀ خدائى ازحدود مُجاز الهى و رضايت او بيرون نمی رود، حتى اگر به قيمت جانش باشد، چون جزء هديه اى كه بزرگى دهنده به بزرگى گيرنده ميدهد، رمز حفاظت از آن است، كه او را از كوچك كردن هديۀ الهى باز می دارد.
درصورتى كه شرفى كه انسان خودش براى خودش قائل می شود يا بقيۀ مخلوق خدا به كسى ميدهند، نفرينى است كه حقيقت وجود انسان را از شكل مى اندازد و باعث می شود انسان خيال كند چيزى است كه درحقيقت نيست، ” شناخت خود” انسان را بخداوندش می رساند، اما اينكه انسان خيال كند چيزى هست كه واقعاً نيست، شخص را به شيطان ميرساند. تظاهر آن بصورت ” ِنخوَت” است، چيزى كه او را از حضور خداوند بيرون می كند، اين اولين عمل خداوند درتجلى تحقير كننده گيش می باشد، بعد كسانى هستند كه نه داراى آن شرف و افتخار وسربلندى هستند كه ازطرف خداوند داده شده و نه غرور دروغينى كه خودشان به خودشان داده اند، بلكه بى آبرو، بى حيا و بدون افتخار می باشند، قلب آنها در آتش جاه طلبى هاى اين دنياست و ازآنها هيچ خيرى به كسى يا چيزى نمی رسد، چون خود خواه و خسيس هستند، هيچ حدى برنسبتى كه خود را براى گدائى مال دنيا كوچك می كنند وجود ندارد، آنها به گناه ِشرك گرفتارند و ديگران را ولينعمت خود می دانند، دستى را كه استخوانى بسويشان افكنده بخدائى می گيرند.
كسى كه فقط از خداوند می خواهد و اميدش به اوست ميداند كه تمام بزرگى به او تعلق دارد و فقط می تواند از طرف او بيايد.
آنها كه به دنبال خوش آمد گوئى مخلوق و متكبّر هستند، دنبال روندگان شيطانند، و ازحضور خداوند و محافظت او دفع می گردند، كسانى كه خود را پائين می آورند و مخلوق را می پرستند به اين اميد كه از آنها خيرى دريافت كنند، باز هم بيشتر از طرف خداوند تحقير می شوند و تحت ستم آنهائى قرار می گيرند كه بخدائى پذيرفته اند.
تجلى نام ” ُمعز” در بندۀ خدا آنست كه شخص به شرف دوستى خداوند رسيده و به اين ترتيب به بالاترين درجۀ شرف و ثروت می رسد و بچشم تمام مخلوق هم اينطور مى آيد.
تجلى نام ” ُمذل” خداوند درانسان آنست كه شخص بصورت نمونۀ پست شدن و خار و خفيف گرديدن در آمده.
سميع
او كسى است كه همه چيز را می شنود – آن چيزى كه از لبها بيرون می آيد، از ذهن می گذرد، يا با قلب احساس می شود، صداى آرام برخورد برگها درباد را، صداى پاى مورچگان و يا اتمهائى كه درخلاء حركت می كنند.
هيچ پرده اى نيست كه بتواند از رسيدن صدائى به او جلوگيرى كند، و يا وقتى تعداد نا محدودى صدا با هم حرف می زنند ممكن نيست يك صدا كمتر و صداى ديگرى را بيشتر بشنود.
سميع: شنوندۀ همه چيز، يكى از صفات كمال است، چون متضاد آن كرى است، كه عدم كمال است. دو سطح كمال وجود دارد: يكى كمال مطلق است، ديگرى كمال نسبى. كمال مطلق وابسته به وسائل، شرايط يا محدوديتها نيست، كمال نسبى وابسته به وسائل و شرايط و محدود است.
درجهان هستى، ازآغاز تا انجام، از ابتداء تا انتها، لاينقطع، تعداد تقريباً پايان ناپذيرى از صداهاى مختلف وجود دارد، بعضى ها به بلندى بزرگترين انفجارها هستند، بعضى ها درحد اقل و تقريباً غير قابل شنيدن.
همۀ اينها ازسوى خداوند سميع شنيده ميشوند – يك يك و دريك زمان و همه بهمان روشنى ديگرى. اين شنيدن بيهوده نيست، چون همۀ آنها ضبط می شود. معناى آنها فهميده می شود، نيازها بر آورده می شود. (برحسب مصلحت خداوند) پاسخ داده می شود. هرفريادى پاسخى مى يابد و آنچه غلط است تصحيح می شود.
از اين قدرت نا محدود شنوائى اگر به اندازۀ ذره اى به انسان داده شده براى اين است كه او را بسوى اين كمال مطلق راهنمائى كند، به اين دليل است كه او صفات كامل خودش را كه بصورت نشانه ها و علاماتى دردرون و بيرون ما وجود دارد، به ما مى شناساند، براى اينست كه شايد ما او را بشناسيم، بيابيم و به او عشق بورزيم و با او باشيم.
بصير
او كسى است كه همه را مى بيند. او تمام آنچه كه گذشته، تمام آنچه كه هست و تا آخر زمان خواهد بود – از زمانى كه او درياى هستى را درعالم ُالوهیت بحركت درآورد، تا بعد از روز بازپسين و قضاوت آخرين، همه را مى بيند.
او به موجوداتش هم قدرت نظارۀ آفرينش خود را داده است، بعضى از موجودات شكلها، رنگها و حركات را بهتر از انسانها مى بينند، اما به انسان چشم دل را عطا فرموده تا بتواند عميق تراز آنچه كه بچشم مى آيد ببيند، “چشم درونى براى ديدن انسان درونى”، آن چشم بصيرت ناميده می شود.
با وجود اينكه ما نمی توانيم خداوند را ببينيم، (فقط او می تواند خودش را ببيند) اما ما با چشم بصيرت می توانيم خودمان را ببينيم و از نشانه هائى كه در خود مى بينيم به وجود خداوند پى می بريم، وشاید به اين دليل است كه بزرگان گفته اند: “خود را بشناس تا خداى خود را بشناسى.” درعين حال خداوند بطور كامل ما را مى بيند، نه تنها آنچه را كه در بيرون است مى بيند و مى شناسد، بلكه آنچه را هم كه در ذهن ها و قلبهاى ماست مى بيند.
كسى كه خود را مى بيند و مى شناسد، مى داند كه خداوند او را مى بيند. وقتى ما درحضور كسى هستيم كه به او احترام مى گذاريم و از او می ترسيم، رفتار مناسبى داريم با سلوكى خوب. با احترام مى ايستيم. مواظب كارها و حرفهايمان هستيم، با وجوديكه آن شخص فقط می تواند ظاهر ما را ببيند، احترام و ترس ما از او فقط بستگى دارد به علائق و احتياط هاى د نيائى موقت ما.
آنكه ما را و آنها را كه پيش از ما بودند آفريده، آنكه حقيقتاً ما را كنترل می كند، از ما نگهدارى می كند، دوستمان دارد، پشتيبان ماست، به ما مرحمت دارد، روز و شب با ماست، كسى كه زندگى ما براى ابد به او بستگى دارد، اوست كه به ما از رگ گردنمان نزديكتر است.
او همچنين ازطريق پيامبران و كتابهاى مقدسش بروشنى و با دقيق ترين جزئيات به ما فرموده كه دوست دارد چه كارهائى بكنيم، دوست دارد چگونه رفتارى داشته باشيم، آنگاه بعضى از مردم، درست جلوى چشمان او درانجام خجالت آورترين و بى ملاحظه ترين اعمال ترديدى بخود راه نمى دهند، بدون احترام، بدون ترس. ازشراين شيطانهاى انسان نما بخدا پناه می بريم.
َحكَم
او كسى است كه فرمان ميراند. او آورندۀ عدالت و حقيقت است، اوست كه قضاوت می كند و قضاوت خود را به اجرا درمى آورد، هيچ عدالتى به غير ازعدالت او وجود ندارد، چگونه انسان كوته بين می تواند ابتدا و انتهاى زنجيررويدادها را ببيند؟ هرگزعدالت خداوندى را قضاوت نكنيد، بسيار اتفاق مى افتد چيزى كه براى يكى زهر است براى ديگرى داروست.
خداوند قوانين الهى خود را دركتابهاى مقدسش بيان داشته است، انسان به نسبت پاكى، صميميّت، ايمان، دانش، عقل وبلاخره به نسبت ُكليّت وجوديش آنها را درمى يابد، همچنين براساس ُكليّت وجوديش اطاعت يا ِعصيان می كند و پاداش يا قصاص را هم برهمان اساس دريافت می دارد، درصفت بزرگ قضاوت الهى” َحكمَ” براى انسانهاى با ايمان بشارتهاى خوبى است و براى بى ايمانان اعلام خطر و آگاه باش.
اى انسان با ايمان، اول قاضى خودت باش ، نه بخودت ستم روا دار و نه خود را به ناز بپرور ! بعد ديگران را همانگونه قضاوت كن كه خود را قضاوت می كنى، اگر قدرت به اجرا در آوردن قضاوت خود را در مورد خودت دارى، مطمئن باش كه قضاوت تو چيزى بغير از قدرت دست او نيست.
تجلى نور اين نام يا صفت خداوند در انسان آنست كه شخص قضاوت خداوند را بربندگانش آنطور كه او مى خواهد به اجرا در مى آورد.
عدل
عدالت مطلق ازآن اوست. عدالت نقطۀ مقابل ستمگرى است، ستمگرى سبب درد، كاهندگى و مزاحمت است،عدالت ايمنى صلح، تعادل، نظم وهمآهنگى را دارد.
خداوند عادل ستمگران را دوست ندارد، او آنها را از رحمت خود دور می كند، وهمينطور كسانى را كه از ستمگران و دوستان آنها پشتيبانى كرده و با آنها همدردى و همدلى نشان ميدهند. دراسلام ستمگرى بهرشكل حرام است، عادل بودن شرف و شخصیتى است كه برازندۀ يك مسلمان است.
دو قطب مقابل عدالت و ستمگرى موارد استعمال بسيار وسيعى دارند كه خيلى مهمتر از نتايج اجتماعى و اخلاقى آنهاست. آنها برابرند با همآهنگى درمقابل عدم همآهنگى، نظم درمقابل بهم ريختگى، درستى درمقابل غلط بودن.
اگر كسى براى نشان دادن سخاوت خود به ثروتمندان پول بدهد، به طالبان علم شمشير، و به سربازان، كتاب، او هم درسطح خود به عنوان ستمگر شناخته می شود – چون شمشير شايستۀ سربازان است، كتاب برازندۀ طالبان علم، و فقرا محتاج پول هستند.
درعين حال اگر خداوند همين كار را بكند عملش عدالت است – چون اوست كه همه را مى بيند، قبل و بعد را، درون و بيرون را، او همه دان است، كريم است، مهربان است و عدالت مطلق است.
او يكى را زيبا و ديگرى را زشت مى آفريند، بعضى را قوى و بعضى را ضعيف، بعدهم اوست كه زيبا را زشت می كند و قوى را ضعيف، ثروتمند را فقير، دانا را ابله، و سالم را بيمار، و يا عكس آن، تمام اينها عدالت است، تمام اينها درست است. بنظر بعضى ها، اينكه انسانهائى وجود دارند كه چلاق، كور، كر، گرسنه و د يوانه هستند و اينكه بچه ها و جوانان میميرند، بى عدالتى مى آيد. خداوند آفرينندۀ زيبائى، زشتى، خوبى و بدى است.
دراينها رازهائى هست كه فهم آنها( فعلاً) براى ما مشكل می باشد، درعين حال ما عاقبت حداقل مى فهميم كه لازمست كه انسان متضاد چيزى را بداند تا بتواند آنرا بفهمد. كسى كه غم را تجربه نكرده نمى تواند خوشحالى را درك كند، اگر زشتى نبود، نسبت به زيبائى كور بوديم، خوب و بد هر دو لازمند، خداوند يكى را از طريق ديگرى نشان ميدهد.
درستى درمقابل غلط بودن – او نتايج هركدام را بما نشان ميدهد، او پاداش را درمقابل قصاص بما نشان ميدهد، بعد ما را آزاد می گذارد كه عدالت خودمان را بكار ببريم. هركس براساس كليّت وجودى خود ممكنست دربيچارگى وبيمارى رستگارى بيابد و يا دورى ازخداوند، وهمينطور گروهى درثروت و گروهى درفقر.
خداوند بهتر ازهمه ميداند و حتى بايد گفت فقط او ميداند كه براى مخلوقاتش چه چيزى ازهمه بهتر است. ازطريق احترام به نام زيباى خداوند – عدل – ما بايد عمل به شكر و توكل را كه به معنى شاكر بودن و اعتماد به خداوند و قبول عدالت او می باشد بياموزيم.
و همينطور بايد براى خوبيها شاكر باشيم و بدون قضاوتهاى شخصى يا شكايت، آنچه را كه برما وارد می شود و ظاهراً خوب نيست قبول كنيم. (البته اين كار با تنبلى و احساس مسئوليت نكردن فرق دارد، دراين مورد فرد مؤمن درعين سپاسگزارى با سعى وكوشش و استفاده ازحق انتخاب خود بهترين كارى كه از دستش بر ميآيد در راهى كه به نظرش درست ميرسد انجام ميدهد، و نتيجه را بخدا می سپارد.)
با انجام اين كار، شايد رازعدالت خداوندى برما( تاحدى) روشن شود، تا هم ازشادى و هم از دردى كه ازطرف معشوق بما ميرسد خوشحال (و سپاسگزار) باشيم شخصى كه در پرتو نور اين نام خداوند قرار گيرد، وكيل خداوند درتجلى عدالت است، عدالت خداوندى آنطور كه انسان تصور می كند، مساوات نيست.
او حقوق را به اندازۀ درست به كسى كه استحقاق آنرا دارد ميدهد. به آیات زیر توّجه کنیم:
خداوند به اندازۀ ذره ای ستم نمی کند و اگر کارنیکی باشد، آن را می افزاید و از جانب خود پاداش بزرگی عنایت میکند . (۴۰: ۴)
آن کس که کار شایسته کند به سود خود اوست، و هرکس بدی کند به خویشتن بدی کرده است و پروردگار تو هرگز بربندگانش ستم روا ندارد. (۴۶ : ۴۱)
توکل برخدای زنده ای کن که هرگز نخواهد ُمرد و به ستایش او تسبیح گوی و همین بس که او به گناه بندگانش آگاه است . (۵۸ : ۵ ۲)
داوری هرچه که درآن اختلاف کنید با خداست، این خدا پروردگار من است، بر او توکل کرده ام و به او بازمی گردم. (۱۰: ۴۲)
اگر ناسپاسی کنید خداوند بی نیاز است و نا سپاسی را برای بندگانش نمی پسندد، و اگر سپاسگزاری کنید آنرا برشما می پسندد.(۷ : ۳۹)
لطيف
او ظريف ترين، خوب ترين، نجيب ترين و زيباترين است. او كسى است كه ظريفترين جزئيات زيبائى را ميداند.
او سازندۀ ظرافت و زيبائى – دهندۀ آنها به بندگانش است، چون او زيبائى مطلق است، ظريفترين زيبائيهاى او دراسرار زيبائى روح، ذهن، عقل، يعنى انوار الهى پنهان است.
او دربردارندۀ دقيق ترين جزئيات معماى آفرينش الهى است كه درآن همه چيز با يكديگر متناسب است. جَنين رحَم مادر را مناسب خود می یابد و مرواريد صدف را، ابريشم دركرم ابريشم، عسل درزنبورعسل و درقلب انسان علم به خود “الله”، قلبى كه درآن نور زيباى علم و درنتيجه عشق به” الله” نيست، مانند زنبورى می شود كه نيشى زهر آ لود دارد و هركس به او نزديك شود، ا و را مسموم می سازد.
چشمان خود را بگشائيد و سخت بنگريد تا تجلى نور ” لطيف ” را ببينيد. بعضى اوقات اين تجلى بصورت مه رقيق و ظريف آرامشى است كه دركشاكش فعاليتهاى دنيائى در درون خود احساس می كنيم.
گاهى اوقات رحمت نجيبى است كه درتنبيهات خشن او نهفته است. خوشا بحال آن كسى كه می تواند ببيند، چون براى او هيچ شك، نگرانى يا نا اميدى، وجود ندارد.
تجلى نور اين نام يا صفت خداوند درانسان، آنست كه او چشمان ظريف تر درونيش گشوده شده، و درهمه چيز زيبائى درونى را مى بيند. به اين ترتيب خودش به زيبائى ميرسد و با تمام مخلوقات ديگر بصورت زيبائى ارتباط بر قرار كرده و به آنها زيبائی مى بخشد.
و درنهايت همۀ ما می توانيم زيبائى بسيار لطيف وظريف خداوند را لا اقل درظاهر همۀ مخلوقات خدا ببينيم، حس كنيم و قدر بدانيم.
خبير
او كسى است كه از اتفاقاتى كه در درون هرچيزى مى افتد آگاه است. او كسى است كه به عميق ترين، تاريك ترين و پنهان ترين گوشه هاى ُملك خودش آگاهى دارد.
به جاهائيكه نه هوش بشرى و نه فرشتگان او قادر بنفوذ نيستند. درهمه جاى عالم هستى اتفاقات نا محدودى درجريان است، بعضى از اين اتفاقات جهانى و بعضى چيزهاى جزئى، بالا و پائين، درون وبيرون يكديگرند.
او ازتمام اينها، دقيقاً ازهمان اوّل تا آخرشان با جزئيات نا محدود آگاه است، رويدادهائى كه هنوز به عمل درنيامده، بلكه درحالت شكل گرفتن يا طرح شدن، و هنوز پنهان هستند، چون ُرموز داخل رازها، همۀ اينها بر او آشكار است، هيچ كدام نمى توانند از توّجه او بگريزند، بدان كه هيچ كارى نيست كه تو پنهانى انجام دهى يا فكر انجام آنرا بكنى كه برخداوند خبير پوشيده باشد، همچنين بدان كه پنهانى ترين نيازها و آرزوهاى تو كه هنوز در دعاهايت هم از او نخواسته اى براى او آشكار است و اغلب بدون اينكه بخواهى به تو داده می شود.
حليم
او درتنبيه گناهكاران بردبار است. او منتظر می شود، به گناهكار وقت ميدهد كه به تقصيرخود پى ببرد. تقاضاى بخشش كند، تا او بجاى تنبيه كردن ، گناه كار را ببخشد، او قدرت مطلقه دارد.
عادل است، درعين حال او نجيب و رحيم است، بيشتر ترجيح ميدهد گناهكار را ببخشد تا اينكه از او انتقام بگيرد. اين همه آدم دربين ما او را انكارمی كنند، برعليه او طغيان می كنند، از او اطاعت نمی كنند، بر اوعصيان روا می دارند.
با بندگان خوب او یا سایرآفريده هاى او سوء رفتار دارند و از خوردن مال يتيم ها دل درد می گيرند، فكر نكنيد كه آنها بدون تنبيه رها می شوند.
خداوند عليم خود ميداند، خداوند عادل قضاوت می كند، اما خداوند نجيب حليم، منتظر می ماند، چون ترجيح ميدهد پشيمانى آنها را ببيند، كه آنها عوض می شوند، توبه می كنند و ضررهائى را كه زده اند جبران می كنند، تا او آنها را ببخشد و بجاى هلاك كردنشان، آنها را به بندگان خوبى مبدل كند. دراين صورت بخشندگى خداوند براى ما يك نفس راحت هست.
آيا روز يا ساعتى می گذرد كه ما درآن گناه نكرده باشيم؟
اگر خداوند درتنبيه كردن خود عجله می فرمود و به ما وقت تشخيص گناهانى را كه انجام داده ايم و نتايج آنها را نمى داد، تا بخشش او را بطلبيم و به اميد رحمت او باشيم، تا بحال در روى زمين يك انسان هم زنده نمى ماند.
خداوند آن قلبهاى پاك و خالص را كه مانند آينه هاى صاف، صفات زيباى ” الله “را باز مى تابانند. دوست دارد. انسان نجيب و حليمى را كه آمادۀ طرد كردن و انتقام گرفتن نيست، بلكه منتظر می ماند و اميدوار است كه واژگونى طرف مقابل او تغيير یابد و او هم حليم شود. شخصى كه در پرتو نور نام “حليم ” خداوند قرار می گيرد، كسى است كه به نعمت شخصّيت كامل رسيد ه است.
(البته هر نوع صفت كمال مخصوص خداوند است. و دراينجا منظور بطورنسبى و درحد كمال ُرشد انسانى است.) او نجابت و بخشش نشان ميدهد، با وجود اينكه قدرت تنبيه كردن و انتقام گرفتن دارد. او درمقابل حقه بازى كلاه برداران و حماقت فرومايگان بردبار است. درعين حال با نجابتش هميشه بر بد جنس ها پيروز می شود.
عظيم
او بزرگترين است – در زمين زير پا و آسمان بالاى سر، در حوزه هائى كه نه نيروى بينائى ما به آن دسترسى دارد و نه اذهان ما قادر به درك آنهاست.
بزرگى مطلق و كمال مطلق از آن اوست. آن بزرگى كه ما می شناسيم نسبى است و تمام آن شاهدى است بر بزرگترين بودن او.، هيچ بزرگى را نمی توان با بزرگى او مقايسه كرد. بزرگترين چيزى كه ما قادر به شناختن آن هستيم بازهم نيازهائى دارد، چگونه ممكن است بزرگترين مطلق نيازمند باشد؟ خداوند “عظيم” هيچ نيازى ندارد.
او ارضاء كنندۀ تمام نيازهاست.
ما دربين خودمان بعضى ها را بزرگ ميدانيم، بزرگى انسان بستگى دارد به كارها و دست آوردهاى او، ما بعضى ها را دربين اين بزرگان بزرگترين می ناميم – آنها كه بزرگترين كارها را كرده اند. كار اين ها درمقايسه با بليونها كارهاى خداوند عظيم هيچ است.
بزرگترين انسانها، خودش يكى از آفريدگان خداوند است، بزرگترين كارى هم كه او انجام داده يكى از كارهاى خداست. كوچكترين كار خداوند، آفرينش يك تيغۀ علف است با سلولهاى تپنده اش كه خاك، آب، هوا و نور خورشيد را مبدل به زندگى ، رنگ و نگهدارنده اى براى تمام كارهاى ديگر خداوند می كند.
تمام اينها كارخانه ايست كه رازهائى درآنست كه هيچ گياه شناسى نمى تواند تصور آنها را بكند، اين تيغۀ علف، براى ديدن آن بزرگترين بزرگ ، شاهدى است آنچنان بزرگ كه می تواند از حد فهم ما فرا تر رود.
ما نمی توانيم حتى راز خلقت آن تيغۀ علف را دريابيم، بايد آنرا با چيزهاى ديدنى و نا ديدنى بى شمار ديگر كه با تمام تلسكوپها و ميكروسكپ های جهان قابل دسترسى نیستند و در وسيعترين تصورات ما بازهم نا شناخته می مانند، مقايسه كنيم تا بزرگى او را تا حدى بدانيم، ما بايد در دقت و ُبهت خود درمقابل عظمت او خشوع داشته، و دعا كنيم كه از آن بندگانى باشيم كه موجب خوشنودى او شويم و از طرف او مورد قبول واقع شويم.
تجلى نور نام “عظيم” خداوند در بنده اينست كه خداوند او را در بزرگى و قدرت بالا تر ازهمه قرار ميدهد و اين از قدرت حقى كه او مى بيند سر چشمه می گيرد، بزرگى درونى او در ظاهر بيرونيش منعكس می شود.
غفور
او بخشنده ترين است، يكى از جنبه هاى بخشندگى اينست كه خطاهاى ما را می پوشاند و با آنها طورى رفتار می كند كه گوئى هرگز وجود نداشته اند.
براى بخشندگى خداوند سه معنى وجود دارد، سه صفت الهى جداگانه: “غفار”، “غفير” و “غفور”، نام “غفار” خداوند شامل ترين نوع بخشايندگى پروردگار است.
كسى كه خطاهايش از ديگران پنهان باشد، از خجالت درمقابل آنها محافظت می شود، اما هنوزمی تواند در درون خود ازخودش خجل باشد، هركسى داراى درجه اى از وجدان است كه رنج می برد، خداوند غفار در رحمت بى منتهاى خود خطاهاى انسان را از خودش هم می پوشاند تا رنجهايش را سبك كند.
(به اين ترتيب كه انسان بعد از توبۀ خالصانه، ازاحساس گناه آزاد می شود.) “غفير” به معنى كيفيّت پنهان ساختن اعمال خجالت آور بندگانش است، تا آنها بتوانند با يكديگر زندگى كنند و بهم اعتماد داشته باشند، همبستگى داشته باشند، عشق بورزند، بيكدیگر احترام بگذارند، وگرنه اگر خداوند غفير به رحمت خود خطاهاى ما را، عقايد واژگونۀ مارا، افكار زشت ما و احساسات تنفر انگيز ما را نمى پوشاند، همه از يكديگر مى گريختند، ديگر نه جامعه اى وجود داشت، نه حتى خانواده اى.
سپس خداوند غفور، خطاهاى ما را درحوضۀ روح و از فرشتگان همانگونه ميپوشاند، كه دراين دنيا ازخود و ديگران می پوشاند. فرشتگان چيزهائى مى بينند كه ما نمی توانيم ببينيم، خداوند خطاهاى ما را از آنها پوشانده تا در آخرت خجالت زده نباشيم. از طريق اين نام ما می توانيم همان احترام و نزديكى را از ارواح و فرشتگان ( كه خداوند گناهانمان را از آنها پنهان داشته ) ببينيم كه با بخشش او درميان مردم داشتيم.
بخاطر داشته باش : ”غفار” ما را از رنج ياد آورى مداوم خطاهايمان باز ميدارد. ”غفير” پوشانندۀ خطاهاى ما از چشمان ديگران است. ”غفور” كسى است كه حتى نمى گذارد فرشتگان گناهان ما را بدانند.
آيا ازچنين خداوند بخشنده اى نبايد شكرگزار بود؟ آيا نبايد به گناهانمان اعتراف كنيم، از آنها با اشگ هاى چشم خود توبه كنيم و بخشش او را بطلبيم؟ تجلى نور اين نامها ويا صفات زيباى خداوند بصورت بخشندۀ گناهان و پنهان سازندۀ خطاها، درانسانهاى بخشنده و بزرگوار خود را نشان ميدهد. درمورد بخشندگى خداوند درقرآن مجيد آيات زيادى هست كه در اينجا به یک آیه اکتفا می كنيم:
پرورد گارت نسبت به كسانى كه به جهالت مرتكب عمل زشتى شدند و بعد از آن توبه كرده اند و اعمال صالح انجام داده اند آمرزندۀ مهربان است.(۱۱۹: ۱۶)
َشكور
او كسى است كه عمل خوب را با پاداش بسيارعظيم تر پاداش ميدهد. شكرگزار بودن يعنى پاسخ خوبى را با خوبى دادن، شكرگزارى يكى از وظايف انسان دربرابر خداوند است.
او كسى است كه ما را آفريده و تمام نعمتهايش را برما ارزانى داشته، او به ما آزادى داده كه نعمتهاى او را ببينيم و شكرگزار باشيم، يا اينكه خود خواهى چشمان ما را ببندد تا حتى وجود او را ُمنكر شويم.
كسى كه راه شكرگزارى را انتخاب می كند سعادتمند است، وچون آنچه را كه خداوند به او ميدهد در راه خدا صرف می كند، خداوند شكور شكر او را با پاداشهاى بى نهايت بالاتر ازخوبيهاى او پاسخ ميدهد و اين خود راه را براى كارهاى خوب بيشتر هموار می سازد. انسان شاكر ميداند كه تمام آنچه كه هست و تمام آنچه كه دارد ازطرف خداوند است.
او هرقسمتى از بدنش را، ذهنش را، زبانش را، دستانش را، فقط درآن راهى بكار می برد كه براى آن آفريده شده است.
او تمام آنچه را كه دارد – استعدادهايش را، قدرتش را، پولش را، براى خوشنودى خداوند با خلق خدا بكار می برد. خداوند به انسانهاى شاكر كمك می كند و به عقل آنها، قدرتهاى آنها، و ثروت آنها مى افزايد.
آنها كه نعمات خداوند را انكار می كنند و آنها را در اطاقهاى در بسته تنها براى خودشان پنهان مى سازند، بيچارگانى هستند كه تظاهر مى كنند چيزى ندارند، بنابراين حتى اگر زياد هم داشته باشند، درست مانند اينست كه هيچ چيز ندارند، وهميشه بيشتر و بيشتر می خواهند وچون هرگز آنقدر كه می خواهند نمى يابند، با وجود دارائى از فقر درونى رنج می برند. خداوند آنها را با خود خواهى ها و طمع هاى سيرى نا پذيرشان تنها می گذارد.
تمام نعمتهائى كه دريافت كرده اند و بدون استفاده درمحلى پنهان ساخته اند، فاسد می شود. آنها از ضررى به ضرر ديگر ميرسند. ازیک بيچارگى به بيچارگى بدتر. اگر ازاين درسها پند نگيرند، ناشكرى آنها باعث لعنت ابديشان خواهد شد.
ازچنين عاقبتى به خدا پناه میبريم. (لعنت به معنى دورى از رحمت خداست.) تجلى نور اين نام ياصفت زيباى خداوند درانسان اينست كه شخص همه چيز را خوب و زيبا مى بيند وهيچ چيز جز خوبى نمى بيند، وى ميداند كه تمام خوبى ها ازطرف خداوند مى آيد،(و از نعمتهائى كه خداوند به او داده در راه رضای خدا، براى خود و ديگران به درستى و دست و دلبازى استفاده می كند.) او درحالت شكرگزارى دائَمى است. پروردگار اعلام كرد كه:
“اگر شاكر باشيد افزونى به شما عطا خواهم كرد، و اگر كفران كنيد مجازات من سخت است.” ( ۷ : ۱۴)
على
او يگانه ايست كه ازهمه بالاتر است، او بالا تر ازتمام جهان هستى است، اين به آن معنا نيست كه بالائى او به بالاترين كوها نزديكتر است، يا به ستارگان بالا يا برترين هوشها يا به كسانى كه مقامات بالائى دارند، همچنين نسبت به عميق ترين عميق ها و پائين ترين پائين ها. او به هراتم مخلوقاتش درهمه جا نزديك است و به انسان از رگ گردنش نزديكتر است.
چون ذات و صفات او به ذات و صفات هيچ يك ازآفريدگانش شبيه نيست، نزديكى و دورى او را نمى توان با دانسته هاى بشرى معين كرد، او بالاتر ازهرگونه بالائى، غيرقابل تصور است، هيچ كس شبيه او نيست. ازهرگونه صفت كاملى در قدرت، دانش، قضاوت و اراده رويهمرفته برتر است.
تجلى نوراين نام خداوند درانسان آنست كه، او مورد احترام همۀ ایمان آوردگان قرار می گيرد، چون به او از طرف خداوند فضيلت و سخاوت داده شده و او به تمام آنها كه درمسيرش باشند، كمك و از آنها حمايت ميكند.
كبير
او بزرگترينى است كه بزرگيش از قبل از شروع تا بعد از پايان را در برمی گيرد. بزرگى تمام بزرگيهاى قابل تصور از ابتداء تا انتها فقط آفرينش او را دربرمی گيرد كه دليل بزرگى اوست.
ما درمورد آسمان و زمان لغت نا محدود را بكار می بريم، اين صفت عدم محدوديّت براى مخلوقات فقط به اين دليل بكار می رود كه تصور تمام آنها در درك ما نمى گنجد. اگر وسيلۀ نقليه اى را داشته باشيم كه به سرعت افكار و تصورات ما پيش برود، و با آن دريك جهت درخط مستقيمى درعمق آسمانها و درطول فواصل غيرقابل قياس حركت كنيم، و درهرثانيه ازميليونها خورشيد بگذريم، و اگر زندگى ما بليونها قرن طول بكشد، تنها می توانيم بخش كوچكى ازجهان آفرينش و زمان آفريده شده را طى كنيم. تمام اين چيزها كه در ذهن ما هم نمى گنجد، فقط با يك كلمۀ ” او” و به ارادۀ او بوجود آمده اند.
توّجه شما را به قسمتی از آيۀ: (۴۷: ۳) جلب می كنم:
گفت: “خداوند آنچه را اراده كند اينگونه مى آفريند و چون خواستش بر چيزى قرار گيرد ميفرمايد، بشو! بى درنگ موجود می شود.”
اگر او بازهم بخواهد می تواند اين كار را بارها و بارها و بيشتر و بيشتر انجام دهد، بدون اينكه چيزى از قدرتش را از دست بدهد. براى او بين آفرينش يك اتم و آن چيزى كه بنظر ما جهان نا محدود مى آيد تفاوتى نيست. تا آنجا كه ما می توانيم بفهميم، بزرگى او اين است، اما او از اين حد هم فراتر می رود ، زيرا بزرگيش نا محدود است.
تاهمين اندازه هم، درك بزرگى او بايد درما ترس وعشق بوجود آورد، همراه با اين آرزو كه هيچ چيز جز بندۀ تسليم او نباشيم. ترس از او مانند ترس از يك قدرت استيلاگر نيست كه می تواند با انسان برخورد كند، خواه از روى حق انتقام يا بيهودگى، او مهربان و بخشنده، عاقل، عادل، سخى، و دوست دارنده است ( البته اگر مورد خشم او قرار بگيريم عذاب او، عذاب بسيار سختى است) ترس از خداوند ترسى است كه درنتيجۀ عشق او بوجود می آيد. آرزومندى دوست داشته شدن ازسوى اوست و ترس ازگم كردن عشق او، و مواجه شدن با خشم او ازخود است.
بزرگترين ضرر يك انسان اينست كه به خشم خداوند مبتلا بشود، و بزرگترين دست آورد او اينست كه معشوق خداوند باشد.
بندگانم را آگاه كن كه من آمرزندۀ مهربانم، و كيفر من عذابى دردناك است. ( ۵۰- ۴۹ : ۱۵)
آرى هر كس به عهد خود وفا كند و با تقوا باشد، خدا متقين را دوست دارد. (۷۶ : ۳)
(واکنون توضیح بسیار مختصری دربارۀ تقوا: ریشۀ کلمۀ تقوا درعربی از کلمه ای که به معنی “سپر” می باشد می آید، که سپر به معنی چیزی است که با مواظبت از کسی حفاظت می کند، درعین حال تقوا یک جهت یاب درونی است که ما را به طرف” الله” هدایت می کند، توجه به حفظ تقوا رفتاری از انسان می سازد که او با مواظبت و آگاهی دربندگی خدا می کوشد تا به شرافت نزدیکی او برسد، البته خدا به همه بسیار نزدیک است، حتی نزدیک تر از رگ گردن، ولی این ما هستیم که با از دست دادن “تقوا” از او دور می شویم، یاد خدا اگر با توجه شعور باشد، مثل سپر حفاظت از شخص محافظت و مواظبت می کند، به این صورت ترس، بیداری وتوجه به خدا- انسان را از کارهای نادرست کنار می کشد، تا درنتیجه به عشق و دوستی خدا برسد.
و اگر شخص به این مرحله رسید، برای از دست ندادن عشق معشوق با نهایت رضایت و خشنودی به اطاعت خدا و حفظ تقوا می کوشد.
هرچه تقوای شخص بیشتر باشد، دریافت نور از طرف آن معشوق یگانه افزون تر خواهد بود، هرچه نور بیشتر باشد، دیدگاه انسان روشن تر و بازتر می شود، و به این صورت قادر خواهد بود که با بصیرتی که در اثر اطاعت خداوند به او داده شده، تا حدودی دنیای نا دیدنی ابدی را نیز ببیند.
خداوند می فرماید: این قرآن بدون هیچ شک راهنمای اهل تقواست. (۲: ۲)
انسان اطاعت خدا را یا برای ترس از مجازات او میکند، یا برای از دست ندادن عشق او، و یا مجموعه ای از این دو، امید که ما از آنهائی باشیم که زندگی کنیم و بمیریم، فقط برای بدست آوردن رضایت وخشنودی آن معبود یگانه وابدی.
درضمن باید دانست که انسان یک پروژۀ نا تمام است، هرفرد برای خود ضعف ها وقدرتهائی دارد، که ازطرف بیداری شعور، و حفظ “تقوا”، آن ضعف ها مرتباً جبران و قدرتها تقویت می شوند.)
بهرحال چقدر سعى می كنيم تا به قبول وعشق آنهائى برسيم كه خيال می كنيم بزرگند! چه ُخسران و زحمتى است جستجوى بنده بجاى سرور!
حفيظ
او كسى است كه تمام آنچه كه بوده وآنچه كه هست، بخاطر دارد، وهرآنچه را كه خواهد آمد تحت حفاظت پروردگارى خود نگه ميدارد.
او ازتمام اعمال، گفتار و افكار ما درتمام مدّت آگاه است، او نگهدارندۀ همه چيز است، هيچ چيز پيش او گم نمی شود، درنگهدارى او تأمين و پشتيبانى هم هست.
او آفريدگان خود را ازتمام آسيب ها و ناهمآهنگى ها محافظت می كند، به اين ترتيب است كه تمام اجرام آسمانى با سرعت بسيار درمدارات معين شدۀ خود حركت می كنند و بهم نمى خورند.
تجلى نام “حفيظ “خداوند آنست كه او درهركدام از آفريدگانش غریزۀ بقاء قرار داده است. او انسان را با آموختن حرام (آنچه برايش بد است) و حلال (آنچه برايش خوب است) حفظ می فرمايد، خداوند درقرآن مجيد به روشنى چيزهائى را كه حرام كرده، براى ما بازگو فرموده . براى نمونه توّجه كنيم به آيات ذیل:
اى مؤمنان از نعمتهاى پاکیزه اى كه روزيتان كرده ايم بخوريد و اگر خدا را می پرستيد شكرش را بجا آوريد، خداوند فقط: مردار، خون، گوشت خوك و چيزهائى را كه جز به نام خدا كشته شود حرام كرده است. اما بر درمانده اى كه ُمفرط و متجاوز نباشد گناهى نيست كه خداوند آمرزندۀ مهربان است. ( ۱۷۳ و۲ ۱۷: ۲)
درعين حال غذاى حلال هم اگر بماند و خراب شود حرام می شود، نان حلال وقتى سوخت و ذغال شد، حرام می شود، آنها مبدل به زهر می شوند. همينگونه است، سم، زنا، غيبت، دزدى، دروغ، تكبر، ريا، حسادت و شرک که حرام می باشند و سم روح انسان هستند و باز می فرمايد :
“بگو خداوند كارهاى زشت را حرام كرده است، چه آشكار باشد چه پنهان، و گناه و سركشى بناحقّ و اينكه چيزى را كه دليلى برايش نيامده است شريك او قرار دهيد و چيزى را بخدا نسبت دهيد كه نمیدانيد. ( ۳۳ : ۷ )
بهرحال يكى از رحمتهائى كه ازطريق “حفيظ ” آمده اينست كه خداوند نگهدارنده، پيامبران خود و كتابهاى خود و معلمين خود را فرستاده، تا با تدريس دانش، اخلاق و قوانين الهى، انسانها را ازصدمات مادى و روحانى حفظ فرمايد.
اما آنها كه به خداوند، پيامبران و كتابهايش توجّه ندارند، آنها كه ايمان نمى آورند و عصيان می كنند، نا شكر می باشند و با ارادۀ كوچك شخصيشان، خود را ازحفاظت پروردگار دور می سازند، نبابراين خداوند با صفت “حفيظ “خود” باآنها رفتار نمى كند، بلكه با صفت “رقيب” ( يعنى شاهدى كه براساس اعمال شخصى پاسخ ميدهد) با آنها روبرو میشود.
درعين حال خداوند صبور، عزيز وحليم است، و به ما وقت ميدهد تا شايد ازگناه برگشته و اشتباهات خود را جبران كنيم.
از وسائلى كه خداوند براى نگهدارى و پشتيبانى به ما داده بايد بخوبى استفاده كنيم، خود را از بدى ، ِعصيان، و گناه دورنگه داريم، به ديگران كمك و از آنها پشتيبانى كنيم، كلمات خداوند را درقرآن مجيد بياد بياوريم و تا آنجا كه میتوانيم حفظ كنيم و به عمل برسانیم، همچنين قوانين مقدّس او، و كلمات پيا مبرانش را و به ديگران هم كمك كنيم كه همين كارها را انجام دهند.
ُمقيت
او روزى دهندۀ تمام موجودات است. خداوند رزاق است، كريم است، مهربان است، عليم است، خداوند خبير است، او فراموش نميكند، او اشتباه نمى كند، او قيوم، ُمهيّمن، و سلطان تمام جهان هستى است.
او يك لحظه چشم از خلقش برنمى دارد وحتى لحظه اى از يك ثانيه هم از حفاظت و مراقبت خلق غافل نيست. او روزى رابه آنها كه نمی توانند كار كنند و طلب روزى نمايند، بدون طلب كردن ميدهد. چه بسيار جنبندگانى كه نمی توانند روزى خود را برگيرند و خداوند آنها و شما را روزى ميدهد و او شنواى داناست (۶۰: ۲۹)
و يا ميفرمايد: بگو، پروردگار من روزى هركس ازبندگانش را كه بخواهد افزون ميدارد يا او را به تنگى مى اندازد و اگر چيزى انفاق كنيد، عوض آنرا خواهد داد و او بهترين روزى دهندگان است. (۳۹ : ۳۴ )
و براى اينكه موضوع روشن تر شود به آيات زير نيز توّجه كنيم:
انسان هنگامى كه خدا او را براى آزمايش گرامى می دارد و نعمت مى بخشد ميگويد:
“پروردگارم مرا گرامى داشت.” اما چون او را بيآزمايد و روزى را براو تنگ گيرد، ميگويد: “پروردگارم مرا خوار كرده است.” چنان نيست كه گمان می كنيد، شما يتيمان را گرامى نمى داريد و يكديگر را براطعام مستمندان تشويق نمى كنيد، و ميراث خوارانيد، و به مال و مكنت دنيا دل بسته ايد. (۲۰ – ۱۵ : ۸۹ )
و ميفرمايد:
” خدا نعمتى را كه به قومى داده است تغيير نمی دهد مگر آنچه را درظميرشان است تغيير دهند – مسلماً خداوند شنوا و داناست. (۵۳ : ۸ )
(آيات زيادى دراين مورد درقرآن مجيد ذكر شده، كه اگر به آنها رجوع شود، چگونگى روزى رسانى خداوند و دلايل آن برما آشکار می شود، چون خواست خدا براين قرار گرفته كه انسان تا حدودى از آزادى انتخاب و اختيار خود استفاده كند.)
بهرحال بنده می تواند خودش بين وسيلۀ حلال وغيرحلال يكى را برگزيند، اگر روزى غيرحلال را انتخاب كرديم خدا به آن بركت نخواهد داد. اينكه روزى شما چيست و آنرا چگونه دريافت می كنيد فقط بخود تان بستگى دارد.
وسيله ها مانند لوله هائى هستند كه ازطرف خداوند روزى هربنده وهرمخلوقى را به او ميرسانند، روزى در آنها جريان دارد، همانگونه كه مرگ از تهِ لوله ها نزديك می شود. مرگ به سراغ ما نمى آيد، مگر وقتى كه روزيمان در اين دنيا تمام شده باشد، و مسلماً بعد از آخرين لقمه و آخرين نفس ما را در برمی گيرد.
بنابراين بندۀ مؤمن خدا كه ميداند خداوند “مقيت” آفريننده و روزى دهندۀ او تا زمان مرگش ميباشد، فقط روى قول او حساب می كند و انتخاب او وسيله هاى حلال است. او زندگى اين دنيا و آن دنياى خود را با زياده خواهى هاى حرام، حقه بازى و دروغ به خطر نمى اندازد و سعى نمى كند روزى ديگران را از آنها بگيرد، علاوه براين از آنچه به دست آورده، سهمى براى مردم مستمند و نيازمند قرار ميدهد، وبه اين ترتيب از بركات اين كارها در دنيا وآخرت بر خوردار شده و تجلى نور نام “مقيت” خداوند در او نمايان می شود.
او كسى است كه به او آگاهى به نيازهاى ديگران و وسيلۀ ارضاء آن نيازها درزمان درست و به اندازۀ درست بدون تأخير، و بدون هيچ كمبودى داده شده است. خداوند در قرآن مجيد وعده هاى بسيار زيبائى به مؤمنين و نيكوكاران داده، از آن جمله فرموده:
“بگو اى بندگان مؤمن از خدا تقوا كنيد، و براى نيكوكاران دراين دنيا پاداشى نيكوست و زمين خدا وسيع است، فقط پاداش شكيبايان است كه بدون حساب داده می شود. ( ۱۰:۳۹ )
آرى پاداش كسى كه نيكوكار و دربرابر خدا تسليم باشد، نزد پروردگارش محفوظ است، نه ترسى دارد و نه غمگين می شود. ( ۱۱۲ :۲)
بياد بياوريم كسانى را كه بدون توجّه به امرو نهى هاى خداوند به ثروت و مكنتى رسيده اند چند درصد از ثروتشان را خرج می كنند تا ازغم و اندوه نجات پيدا كرده و به امنیّت و آرامش برسند؟ و با وجود اين هرگز جز زمانهاى بسيار كوتاه موفق نمی شوند.
و اين هديه را خداوند بطور رايگان دردنيا و آخرت به مؤمنان خواهد داد، و البته درجۀ چگونگی بهره مندی ازاين موهبّت الهى دقيقاً بستگى به درجۀ ايمان و عمل صالح ما دارد، به هرنسبت كه در اجراى ” تقواى الهى” مصمم تر و كوشاتر باشيم در اين مورد موفق تر خواهيم بود.
َحسيب: حساب رس = حسابدار
او كسى است كه حساب تمام چيزهائى كه مخلوقاتش انجام ميدهند ياكسى درمورد آنها انجام ميدهد، دارد. كارها و داده هاى معينى هستند كه آنها را با شماره بيان ميكنيم، براى رسيدن به نتيجه، محاسبات لازمست.
اين رسيدگى به حسابها نیز براى كارهائى كه درجهان آفرينش هست لازم می باشد. اما خداوند بدون هيچگونه احتياج به چنين اعمالى، نتيجه را ميداند، چون دانش او به هيچ سبب يا وسيله يا تجزيه وتحليل وتفكرى نياز ندارد.
روز قيامت انسان بايد حسابش را به خداوند عرضه دارد، بهمين دليل است كه آن روز را روز ” شمار ” نيز ناميده اند. ما بايد حساب تمام آنچه را كه دريافت كرده ايم وچگونگى خرج كردن آنها را بدهيم. بيليونها بليون مردم ديگر مثل ما درآن روز حاضرند.
خداوند چنان حساب رسى است كه حتى تعداد نفسهائى را كه اولين انسان كشيده و يا آخرين نفرى كه بسوى خود می برد، دارد. درآن روز ما بايد حساب تمام سرمايه اى را كه خداوند به ما قرض داده، پس بدهيم، بزرگترين سرمايه اى كه او بما داده زندگى ماست.
هرچيز ديگرى را كه به دست آورده ايم با آن به دست مى آوريم، سرمايۀ ما روز به روز وساعت به ساعت صرف می شود. با هرنفس زمان حساب آخرت نزديكتر می شود.
ما بايد سرمايۀ اين عمرموقتى را به صاحبش باز گردانيم، براى دست آوردها بما پاداش داده می شود و براى آنچه كه از دست داده ايم مسئوليم. بعضى ها ورشكست خواهند بود، بى ايمانانى كه سرمايۀ خداوند را بباد داده اند.
بدان كه هرلحظه اى كه بى فايده بگذرد، هرساعتى كه ما بخاطر خداوند كار نمى كنيم، مواظب مخلوقاتش نيستيم يا او را بخاطر نمى آوريم، شكر او را نمى كنيم، تسبيح گوى او نيستيم، مواظب كارى كه می كنيم نيستيم، آن لحظه براى ابد ازدست رفته است. ما ديگر هيچ اميدى به بازپس گرفتن آن زمان نداريم، ما نمى توانيم ديروز را دو باره بخريم حتى اگر تمام زندگيمان را هم صرف آن كنيم.
پس ارزش زندگى خود را بدانيم، آنرا درتنبلى، بى توجّهى و رؤیا از دست ندهيم، حالا، قبل از آنكه بخواهيهم به خداوند حسيب، حساب پس بدهيم، حساب كار خودمان را داشته باشيم.
تجلى نور اين نام يا صفت خداوند درانسان آنست كه شخص مواظب كارُبرد خوب زندگى، مواد و تمام آنچه كه خداوند به اندازه هاى محدود به خلقش داده، هست، او مواظب است نعمتهاى خداوند كه به بندگان او نثار می شود به خوبى استفاده شود.
به گفتۀ دیگر به او از طرف خداوند اجازۀ مديريت به ديگران داده شده. و حالا توّجه شما را به مرورى از سورۀ (۷۵) قیامت، جلب می کنم:
بنام خداوند بخشندۀ مهربان سوگند به روز قيامت، سوگند به نفس ملامتگر، آيا انسان گمان مى كند كه استخوانهايش را گرد نخواهيم آورد؟ آرى، قادريم انگشتانش را موزون ومرتب كنيم، بلكه آدمى مى خواهد درگناه مداومت داشته باشد. مى پرسد روز قيامت كى خواهد بود؟ درآن هنگام چشم خيره شود، و ماه نورش را واگذارد، و خورشيد و ماه بهم برآيند. در آن روز انسان می گويد راه فرار كجاست؟ هرگز گريزگاهى وجود ندارد.
درآن روز قرارگاه بسوى پروردگار توست، و درآن روز انسان را از پيش فرستاده ها و باز مانده هايش آگاه مى كند. بلكه انسان بخوبى ازخودش آگاه است، اگر چه عذرهائى بتراشد. با شتاب زبان به خواندن قرآن حركت مده، چون جمع آورى وخواندن آن برعهدۀ ماست، وهنگامى كه خوانديمش ازآن پيروى كن. آنگاه بيانش برعهدۀ ماست.
آرى شما دنيا را دوست داريد، و آخرت را وا ميگذاريد. درآن روز چهره هائى شاداب و مسرور به سوى پروردگارشان می نگرند، وچهره هائى نيز درهم كشيده است،. يقين كنند آسيبى كمرشكن به آنها ميرسد.
آرى چون جان به گلو رسد، گفته شود: “چه كسى نجاتش دهد.”؟ و يقين كند كه هنگام فراق است، و ساقها به هم درپيچد، درآن روز راندن بسوى پروردگارت خواهد بود.
او ايمان نياورد و نه نماز گزارد، ولی تکذیب کرد، و رو گرداند، آنگاه با تکبّر بسوی خانواده اش باز گشت. وای برتو، وای برتو، و باز هم وای برتو، وای برتو … آيا انسان گمان می كند به خود رها می شود؟
آيا نطفه اى از منى نبود كه در رحم ريخته شد، و بعد به صورت خون بسته درآمد و آفريد و موزونش ساخت، و او را از دو صنف نر و ماده قرار داد؟ آيا چنين كسى قادر نيست ُمردگان را زنده كند؟
جليل
او خداوند جلال وقدرت است. قدرت وبزرگى او، ابديت او، هيچگونه شباهتى به هيچ نوع انرژى، جنس يا زمان ندارد.
ذات او، صفات او، خود او قدرتمند وبزرگ است، اينها نه در زمان قابل اندازه گيرى هست و نه درهيچ مكانى جاى می گيرند، درعين حال او اينجا، همه جا و هميشه هست. دانش او عظيم است. همه چيز براى او شناخته شده است، چون خودش همه را به وجود آورده است.
قدرت او چنان عظيم است که ازتمام جهان هستى وهرچیزی فراتر می رود، رحم او عظيم است، سخاوت او نا محدود است، گنجهاى او پايان ناپذيرند. راستى به غير ازخداوند قادرعظيم، چه كسى را بايد احترام كنيم، بزرگ بدانيم، دوست بداريم و اطاعت خالصانه كنيم؟ قادرعظيم كيست؟ كسى كه قدرتمند، عاقل، سخى و رحيم است.
كسى كه حتى يكى از اين صفات را داشته باشد، بزرگ شناخته می شود.
خداوند دارنده ومنبع تمام صفات عظمت، دانسته و يا نا دانسته است، او كسى است كه بزرگى را به هر كس، يا هر يك ازمخلوقاتش كه بخواهد ميدهد. او صاحب تمام نيكيها و كمالها، وهدف تمام اميدهاست.
وجود، زند گى، مرگ، به دست آوردن و ازدست دادن همه به ارادۀ اوست، ذهن، قلب و روح و تمام وجود.
كسى كه اينها را ميداند ازعشق و ترس او انباشته است. ازطريق عشق ورزيدن به او، او هم كسى را كه دوستش دارد، دوست می دارد.
كسانى كه او را دوست دارند، كسانى كه كلمات او را تدريس می كنند، و تمام كلماتى كه آنها تدريس می كنند، تمام عشق وابسته به اوست. شخصى كه در پرتو نور اين نام يا صفت خداوند قرار می گیرد، در قلب همه ايجاد ترس وعشق می كند.
كريم
او يگانۀ با سخاوت است. بزرگترين سخاوت او رحم اوست كه ازطريق آن وقتى می تواند تنبيه كند، مى بخشد. او به قولهاى خود عمل ميكند.
او درمقابل كارهاى خوب قول پاداش داده است. سخاوت او و پاداشهاى او بالاتر ازحد تمام انتظارات است. همچنين به گناهكاران قول تنبيه داده است كه “وعيد” به معنى تهديد است، و براساس آن تمام گناهكاران تنبيه می شوند. درعين حال او درقضاوت الهى خود موارد تخفيفى مى يابد و با سخاوت خود مى بخشد.
خداوند در قرآن مجیدش ميفرمايد:
“بندگانم را آگاه كن كه من آ مرزندۀ مهربانم و كيفر من سخت و دردناك است.”
او نسبت به كسانى كه به او پناه می برند سخى است. لازم نيست براى ايستادن درحضورش وا سطه اى جستجو كنيم، او مشكلات ما را قبل از اينكه ما به آنها پى ببريم می داند، او با سخاوتش كمك می كند، و حتى قبل از اينكه ما بخواهيم آنها را بما ميدهد.
(البته در صورتيكه خير و مصلحت ما بر اين امر قرار بگيرد) درميان مردمان سخى آنهائى هستند كه نسبت به ديگران سهم بيشترى ازسخاوت خداوندى را دريافت كرده اند، و هديۀ داده شده به آنها خود سخاوت است. آنها مردمى هستند كه وقتى نمى توانند بدهند يا كمك كنند، راضى نيستند.
آدمهاى سخى اغلب دربين مردم شناخته نمى شوند و از آنها سپاسگزارى نمى شود. برعكس با توقعات بيشتربرايشان ايجاد مزاحمت مى كنند، اعانه بگيران از دور و نزديك، دور ايشان جمع می شوند.
انسان با سخاوت بايد متشكر باشد و بداند كه اين علامتى است كه خداوند خدمت بندۀ خود را قبول فرموده و به شرف او افزوده است. انسان نبايد خسته يا مغرور شود. اينها خطرات هستند، براى محتاجان هم نا اميدى و شك به سخاوت الهى خطرناك است.
همچنين براى گناهكاران، هرقدرهم گناهشان بزرگ باشد، شك كردن به رحم، توبه پذيرى و سخاوت الهى خطرناك است.توّجه شما را به آياتى چند در اين باره جلب ميكنم:
بگو : “اى بندگان من كه به زيان خودتان ِاسراف كرده ايد، از رحمت من نا اميد نشويد، زيرا خدا تمام گناهان را مى آمرزد. او آمرزندۀ مهربان است.”( ۵۳:۹ ۳)
(البته درصورت توبه وبازگشت بدرگاه او.) اوست كه توبۀ بندگانش را مى پذيرد و گناهان را مى بخشايد و ازكردارتان آگاه است. دعاى مؤمنان نيكوكار را اجابت می كند و از كرم خويش به آنان افزون تر ميدهد و كافران را به عذاب شديدى گرفتار ميكند. (۲۶ – ۲۵ : ۴۲) و نيز از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد و به درگاهش توبه آوريد تا در زمان معين به شايسته ترين صورت بهرمندتان سازد وهرصاحب فضلى را به اندازۀ فضلش عطا كند و اگر روى بگردانيد من برشما ازعذاب روز بزرگ می ترسم. ( ۳ :۱۱) پروردگارت نسبت به كسانى كه به جهالت مرتكب عمل زشتى شدند وبعد از آن، توبه كردند و اعمال صالح انجام دادند آمرزندۀ مهربان است. ( ۹ ۱۱ : ۱۶)
تجلى نوراین نام يا صفت كريم خداوند درانسان، در شخصى است كه شاهدى است برسخاوت بى پايان الهى و برحسب آن عمل می كند، او می تواند با دانستن اينكه هرچه به ما داده می شود مال ما نيست، و استفادۀ درست آنها در راه خدا، كاملاً قدردان سخاوتهاى الهى باشد.
هركس كه به او نعمتهائی داده می شود مسلماً لياقت آنهمه دهش را ندارد، درعين حال خداوند خطاهاى ما را مى پوشاند و آنها را ازديگران پنهان می دارد،.همانگونه كه خداوند نا شكرى هاى ما رامى بخشايد، اين شخص هم آنهائى را كه قدر دهش هاى او را نمی دانند، مى بخشايد و از ديگران پنهان ميدارد.
” اى انسان چه باعث شد كه به خداى كريم بزرگوار خود مغرور گشتى؟ آن خدائى كه تو را ازعدم به وجود آورد، بصورتى تمام وكمال بياراست و به اعتدال برگزيد؟!” (۷ – ۶ : ۸۲)
رقيب: يگانۀ مواظب
او كسى است كه همه چيز را نظاره می كند. اين رسيدگى دقيق به تمام جزئيات، دروجود تمام آفريدگان ازآنها محافظت ميكند.
خداوند مواظب است كه بندگان مؤمنش در راه تعين شدۀ خودشان درهمآهنگى با يكديگر و با همۀ چيزهاى ديگر پيش بروند و از آنها درمقابل قصدها و اعمال آنها كه ِعصيا نگرند و مى خواهند با آنچه كه راست و درست است درافتند، محافظت می فرمايد.
آنها كه آگاهانه میدانند که درمقابل چشم نظاره گر”رقيب” هستند، كه مواظب، آگاه و مطيع می باشند و خداوند را براى خود خداوند خدمت می كنند، بايد بدانند كه كوچكترين ذره اى از اعمال خوب آنها گم نمی شود، همۀ آنها پاداش مى بابند.
آدمهاى بى توجّهى كه خيال مى كنند خودشان سرور خودشان هستند، و مى توانند هر كارى مى خواهند بكنند، و هرچه را مى خواهند به دست آرند، بدانند كه حتى يكى از حركاتى كه برخلاف نظم وهمآهنگى الهى انجام ميدهند نا ديده، و بدون مكافات نمى ماند.
براساس اين صفت خداوند، انسان بايد تشخيص دهد كه علاوه برخداوند “رقيب” كه نظاره كننده اى با محبّت و بخشنده است. دو نظاره كنندۀ ديگرهم هستند. دو دشمن جانى كه درتمام مدّت ما را زير نظر دارند تا زمان مناسب تا نقطۀ ضعفى پيدا كنند، و بما حمله كنند و آنچه را داريم بگيرند، زجرمان بدهند و ما را از راه راست منحرف نمایند.
اين دو دشمن جانى، يكى شيطان رانده شده است و ديگرى خود خواهى سيرى ناپذير، يعنى “نفس اماره “. ما بايد تمام آنچه كه قدرت آگاهى داريم براى مواظبت هرلحظۀ حركات اين دشمنان كه ما را از چهار جهت و از درون درميان گرفته اند بكار بريم.
تجلى نور اين نام يا صفت خداوند درشخص آنست كه، او بيشتر به مراقبت خداوند نسبت به خودش وهمۀ چيزهاى ديگر آگاه است تا اينكه به وجود درونى خودش، و به اين دليل است كه نمى تواند از مرز آنچه خداوند تجويز فرموده عبوركند. هيچ كس مانند كسى كه به رحمت تجلى نور اين نام رسيده كلا ً آگاه و كللاً مراقب خود و ديگران كه در اطرافش می باشند نيست، در واقع او بيان نظاره گرى خداوند برخودش و ديگران است.
مجيب: پاسخ دهنده به دعاها
او يگانه ايست كه به تمام دعاها ونيازهاى بندگانش پاسخ ميگويد. خداوند به آفريدگانش ازخودشان نزديكتر است. نزديكى او به تمام آفريدگانش يكسان است.
او بهيچ پدیده ای درجهان، نزديكتر ازما، شما، يا يك دانۀ خردل نيست. او نيازهاى مخلوقاتش را حتى قبل از اينكه خودشان آنها را بدانند، ميداند، و به آنها حتى قبل از اينكه محتاج باشند پاسخ ميدهد. چنانكه هم او در قرآن مجيدش فرموده :
آنگاه كه بند گانم دربارۀ من از تو بپرسند من نزديكم و هر كه مرا بخواند، دعايش را اجابت می كنم آنها(هم) بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راهشان را بيابند.( ۱۸۶: ۲)
تجلى نور نام الهی” ُمجيب” درانسان اينست كه:”ما پيش وبيش ازهرچيز نسبت به خداوند متوّجه وپاسخ دهنده باشيم.” يگانه اى كه ما را مى آفريند وتمام آنچه را كه نياز داريم در اختيارمان می گذارد.
با بزرگ دانستن او، و با خواستن احتياجاتمان از او، با عمل به وظائفى كه برايمان ازطرف او تجويز شده، و با پاسخ دادن به نيازهاى آفريدگان ديگر او در زمانى كه خداوند ما را وسيلۀ دهش خود انتخاب مى فرمايد.و در اين صورت است كه همانگونه كه ما دعوت خداوند را می پذيريم، خداوند هم دعاى ما را اجابت می فرمايد.
وقتى بندۀ به حقيقت مؤمن ومطيع خدا، او را می خواند،( اگرلازم باشد) خداوند همۀ نيروهاى لازم را براى رفع نيازهاى او بسيج می كند.
واسع: وسعت دهنده
او خود وسعت نا محدود است كه دانش او، رحم او، سخاوت او، و تمام صفات زيباى ديگر او نا محدود مى باشند.
وسيع را همچنين به عنوان تحمل پايان ناپذير خداوند معنى كرده اند. اشتباهات و گناهان انسان مانند قطرۀ ناپاكى است در وسعت اقيانوس تحمل پروردگار، يكى ازعلائم “واسع” گوناگونى نا محدود مخلوقات اوست. به انسان نگاه كنيد، با وجود اينكه همۀ ما از يك جنس آفريده شده ايم، دو چهره و حتى دو صدا عيناً مثل هم نيستند.
این جزء کوچکی از وسعت همه گير خداوند درانسان است که تجلى يافته. در انسانهائى كه دانش وسيع آنها فوائد زيادى به ديگران میرساند، درانسان هائى كه ثروتهاى هنگفت و سخاوت آنها در كمك به انسانهاى نيازمند دور و نزد يك مفيد واقع می شود. درانسان هاى مهربان و نجيبى كه صبر وعدالت وسيع آنها بوجود آورندۀ اعتماد زيادى است. تمام صفات ديگر، صفات خوب همۀ انسانهاى خوب، بازتابى از صفت ” واسع” خداوند است.
بايد دانست كه دانش خداوند وسيع است، به همه وهمه جا ميرسد. ما نمی توانيم چيزى از او پنهان كنيم. قدرت او فراگيراست، هيچ چيز نمى تواند ازآن بگريزد. بنابراين ازگناه وعصيان بپرهيزيم ، رحم او نامحدود است بنابراين به او رو آوريم، او در احكام خود و بخشش خود متحمل است، بنابراين اميد را از دست ندهيم.
حكيم
او عقل كامل است، درعلم و درعمل. دانش او بى پايان است، درآن هيچگونه شك يا عدم اطمينانى راه ندارد. احكام او همه خالى ازهرگونه شك ياعدم اطمينانند.
هركس ازآن احكام پيروى كند، درنور كمال دانش او به نا دانسته هاى خود و مقاومت هايش دربرابركملال يافتن پى میبرد، هرآنكس كه از احكام الهى پيروى نكند، نه بخيرى ميرسد ونه به فايده اى، او بجاى ُرشد كردن خشك می شود و بصورت مواد سوختنى آتش جهنم درمی آيد. خوب نگاه كنيد، تمام آنچه كه خداوند منع فرموده، هريك بلائى هستند، خداوند همانطور كه آفرينندۀ حلالهاست، حرامها را هم آفريده. اوّلى ها را مجاز دانسته، دوّمى ها را منع فرموده.
او كسى است كه به ما نيروى فرمانبردارى وضعف نا فرمانى را داده، و ما را آزاد گذاشته تا انتخاب كنيم. اين امتحان از آن جهت نيست كه ايمان يا بى ايمانى خود را به او نشان دهيم، خداوند قبل از اينكه ما را بيافريند همه چيز را دربارۀ ما ميدانست، امتحان براى آگاهى ما و ديگران است تا خودمان و آنها را بشناسيم.
هيچيك از اعمال الهى از خردمندى و فايده خالى نيستند وهيچيك ازاعمال و خردمنديهاى الهى، براى فايده رساندن بخود او نيست. خداوند بهيچ چيز نياز ندارد، هدف اين خردمندى، نظم و تداوم سپهرگردون است تا زمانى معيّن. به وجود درونى خود بنگريد. جهانى كوچك، نمونه اى براى جهان بزرگ.
بنگريد كه چگونه هرعضو وهرسلول براى عملى معين درحد كمال آفريده شده است. چگونه همه چيز بدون كوچكترين نقصى دركمال همآهنگى كار می كند. هدف ازاين همكارى كامل وخردمندانه تنها اينست كه موجودات را تا زمان معينى زنده نگه دارد، ُ كليّت دانشى كه ما را، بدنمان را، ذهنمان و روحمان را زنده نگاه می دارد سهم ما از”حكيم” است.
وقتى به اين درك ميرسيم، علامت عقل الهى را درخود مى بينيم. نشانۀ تجلى نور اين نام ياصفت خداوند دربنده چنان است كه (درحد بالاترین درک توانائی یک انسان) رازهاى دلائل آفرينش بر او معلوم گشته، و او به دليل خلقت هرچيز آگاه شده، و رفتار و اعمالش در برابر آنها براساس آن دانش است. اين انسان، هرگاه هر گونه خارج شدن از مسير را مشاهده كند، می تواند به اصلاح آن بپردازد.
ودود: دوستدار، عاشق
او يگانه ايست كه بندگان خوب خود را دوست دارد. او تنها كسى است كه ارزش عشق را دارد. خداوند باعشق نا محدودش نسبت به بندگان خويش، به آنها امكان دست رسى و دريافت حقيّقت را داده است، و اين ازهوش معمولى فرا تر ميرود و قدرت مخصوصى است. اما براى فايده بردن از اين روشنائى شرطى وجود دارد، و آن ايمانى است كه به عمل در آمده باشد، يعنى از خود گذشتگى.
“بگذار آنها كه درجستجوى روشنائى هستند به سوى تقدس و پرستش گام بردارند.”
“ودود” آن هدف يگانۀ قلبى است كه درجستجوى عشق خداوند است. اما عشق فقط زمانى امكان مى یابد كه عاشق به معشوق و زيبائى وكمال او آگاه باشد . آگاهى براى بيشتر مردم تنها از طريق حس ممكنست، وحس ها بسيارند.
هركس به چيزهاى مختلفى جذب ميشود. وقتى انسان به روح خود آگاه باشد، آنگاه احساسات از روحى تبعيت مى كنند كه از ُكل آگاهست. خداوند يگانه معشوق روحى است كه آگاه به ُكل است، چون تمام كمال در اوست. تمام احساسات بطور سيرى ناپذيرى مجذوب شيرينى اين كمال مى باشند.
چگونه كسى به اين درجه از احساسات و آگاهى مى رسد درحاليكه بطور طبيعى بدن دوستدار زندگى خويش، لذات، سلامتى، شغلش و غيره مى باشد؟ هيچ انسان معمولى براى دوست داشتن اين چيزها احتياجى به فرهنگ، هوش ، درايت و رهبرى ندارد، اما براى دوست داشتن خداوند، او محتاج هوش و رهبرى است، تا تشخيص دهد همۀ آنچه را كه او دوست دارد، دارائيهاى خداوند و هديه هاى او هستند، كه تمام اينها را علامت توّجه وعشق او نسبت به خودش بداند. تمام آنچه را كه بدن دوست می دارد مانند خودش موقتى و نا پايدارند. تنها روح مقدّس او، بزرگترين هديۀ داده شده به او، صاحب آن روح، يعنى خالق اوست كه پايدار و دائمى است.
تشخيص اين حقيقت بزرگترين هديه ايست كه دراين دنيا انسان می تواند دارا شود. درميان مردمان تجلى نور نام زیبای “ودود” براى كسى به حقيقت مى پيوندد، كه آنچه را براى خود مى پسندد، براى ديگران نيزهمان را می خواهد.
مجيد: با عظمت ترين با شكوه ترين
خداوند اعلى در ُكل خلقتش و آنچه فراتر از آنست شكوهمند وعظيم است. هيچ دستى به او نمیرسد، هيچ قدرتى نمى تواند او را لمس كند. درعين حال او به بندگانش از رگ گردن خود آنها نزديكتر است، به آنها محبّت و رحمتى دارد كه حتى بيشتر ازآنست كه آنها خود مى توانند نسبت به خودشان داشته باشند.
نعمتهاى او پايان ناپذيرند. حالت او كمال ناب است، اعمال او عقل خالص است. درمعنى “مجيد” دو عامل وجود دارد: يكى عظمت وقدرت اوست كه او را برتر وبالاتر ازهرگونه كوششى براى رسيدن به او نگاه می دارد، و به همين دليل مورد احترام و ترس است. ديگرى شكوه و شرف اوست، كه دراعمال و حالات زيبايش نشان داده می شود و براى آن مورد ستايش و عشق است.
هر بندۀ خوب، با توّجه به شكوه وعظمت آفريننده اش، بايد دراخلاص نسبت به او جدى و پاك باشد. همچنين درتمام اعمالش، واز اين طريق او را ستايش كند. او بايد از تكبر، خود ستائى و ساير اخلاق ناپسند خود را دور نگه دارد. كسانى كه به عظمت و برترى او واقفند، آنها كه به او ايمان مى آورند، و به او مى پيوندند و فقط درجستجوى رضايت و خوش آمد او هستند، خودشان به قدرت و شرف ميرسند.
تجلى نور نام “مجيد” خداوند درانسان آنست كه، شخصّيت و اخلاقيات او در راه درست ُرشد كرده و دربين انسانها و بقيۀ مخلوقات به دليل رفتار زيبايش با آنها به برترى رسيده، او با فضيلت هاى الهى به فضيلت رسيده است.
باعث: برانگيزانندۀ بعد ازمرگ
خداوند “باعث”، درروزقيامت به تمام موجودات دو باره زندگى مى بخشد. او مردم را ازقبرهايشان برمى انگيزاند و تمام اعمال، افكار و احساساتى را كه در زندگى زمينى بر آنها گذشته بيرون مى آورد.
اين صفت خداوند چنان اهميّت دارد كه يكى از اصول دين و آخرين مرتبۀ ايمان است. چون شخص با ايمان بايد باور خود را به بازگشت به زندگى پس از مرگ اظهار دارد. اين حقيقت را درتمام كتابهاى مقدّس و از طريق تمام پيامبرانش بيان و آشكار فرموده است. در قرآن مجيد، تقريباً در هر سوره اى تذكرى دراين مورد هست. از آنجمله:
الله، خدائی كه جز او معبودى نيست و بطور قطع شما را در روز قيامت كه شكى درآن نيست گرد آورد، كيست كه از خدا راستگوتر باشد.(۸۷ : ۴)
روزى كه منادى ازمكانى نزديك ندا ميدهد، گوش فرا ده، روزى كه همگان صيحۀ راستين را می شنوند، روز خروج است. زنده می كنيم و می ميرانيم و بازگشت نزد ماست. روزى كه زمين شكافته شود و آنها به شتاب بيرون آيند، اين گرد آورى براى ما آسان است. (۴۳- ۴۱: ۵۰)
خداوند پروردگاريست كه ما را آفريد، روزى بخشيد و سپس بميراند، بعد (درقيامت) ما را به زندگى باز می گرداند. پس چگونه ممكن است فردى كه فكر مى كند ازهيچ چيز وهيچ كجا به اين زندگى وارد شده، و بعد از مرگ هم به هيچ جائى نمى رود، به معنى ” باعث ” آگاهى بابد؟ انكار نا دانسته ها و تجربه نشده ها درطبيعت بشر است.
كودكى كه به سن عقل نرسيده و هنوز دستش نسوخته، نمى خواهد باور كند كه آتش مى سوزاند. اگرحرف مادرش را باور كند و به آتش دست نزند، بچۀ خوشبختى است. كسى هم كه به آن چيزهائى كه تجربه نكرده و نمى تواند بفهمد، ايمان داشته باشد، همان كسى است كه به غيب ايمان دارد.
اين كليد سعادت است. مانند “ابى ابن خلف” نباشيم كه استخوانهاى پوسيده وكهنه را بين ابگشتانش ُخرد كرد و آنها را بصورت مولاى ما (ص) پرتاب كرد و گفت: پس تو ادعا می كنى كه او، اين استخوانهاى پوسيده را دو باره زنده می كند؟
و آنگاه اين آيات نازل شد:
آيا آدمى نمى داند كه او را از نطفه آفريده ايم كه اكنون دشمنى آشكار است، درحاليكه آفرينش خود را ازياد برده است براى ما َمثل ميزند و ميگويد: چه كسى اين استخوانهاى پوسيده را زنده ميكند؟ بگو: “همان كسى كه در آغاز آنرا آفريد زنده اش ميكند، و او بر هر آفرينشى داناست. همان كسى كه از درخت سبز برايتان آتش پديد آورد، و شما از آن آتش مى افروزيد.” آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده است نمى تواند مانند آنها را بيافريند؟ چرا؟!
زيرا، كه او آفريننده اى داناست، چون بخواهد چيزى را بيافريند فرمانى كه ميدهد اين است كه ميگويد: ” موجود شو”.
و بى درنگ موجود می شود. منزه است آن خدائى كه ملكوت همه چيز او راست و همه به سوى او باز گرداننده می شوند. (۸۳- ۷۷ :۳۶)
قول خداوند به بازگرداندن ما در قيامت حق است، و درآن هيچ شكى نيست. ما همانگونه خواهيم ُمرد كه زندگى كرده ايم و همانگونه به زندگى ابدى بازمی گرديم كه ُمرده ايم. هرآنچه را كه در اينجا بكاريم اغلب، هم در این دنیا و هم در روز بازپسين درو خواهيم كرد. پس دانه هاى خوب را انتخاب كنيم، زمين را با سعى خود شخم بزنيم، دانه ها را با اشگهاى عشق و محّبت خود آبيارى كنيم، و مزرعۀ خود را با انوار الهى كه از آئينۀ قلب پاكمان بازمی تابد گرما ببخشيم.
هركس خود را ازمرگ نادانى دو باره به زندگى دانش زنده كند، كه از تاريكيهاى قبرنادانى به زندگى دانائى برسد، در آن صورت تجلى نور “باعث ” را مى بيند وبه آن ايمان مى آورد.
چنين شخص رحمت شده اى كسى است كه خود خواهى ها، حرص ها و آرزو هاى جسم و عشق به دنيا در او كنترل شده، و قلب او به زندگى ابدى پاك و دو باره زنده گرديده، او می واند از طريق دانش و خردش قلبهاى ُمرده اى را كه از نادانى ُمرده اند دو باره زنده كند. بياد داشته باشيم كه خداوند درقرآن مجيدش فرموده:
بگو:” آيا دانايان و نادانان برابرند؟ تنها خردمندان پند می پذيرند.” (۹:۹ ۳)
شهيد: شاهد هميشه زنده
او يگانه ايست كه برهرآنچه كه اتفاق مى افتد، درهمه چيز و هرزمان شاهد است. از نظر دورى و نزديكى، خداوند به همه چيز نزديكترين است. او برهر چيز و هر رويدادى از کوچک وبزرگ، شاهد است.
او ازطريق صفت “عليم” خود همه چيز را ميداند، ازطريق صفت “شهيد” خود بر هر رويدادى شاهد است، خواه كس ديگرى برآن شاهد باشد يا نباشد. اوست كه در روز قيامت بريك يك اعمال انسانها شهادت خواهد داد. بنده اى كه به اين موضوع ايمان دارد بسيار بعيد است حتى دور ازچشم مردمان نيزعمل خلافى از او سر بزند.
دراين باره اشاره به داستان حقيقى كوچكى می كنيم: ابن مسعود (كه خداوند از او راضى باشد) با چند تن از دوستانش در اطراف شهر مدينه گردش می كردند، كه به پسرى برخوردند كه گله اى را چوپانى می كرد، از او دعوت كردند كه درغذاى آنها شركت كند، پسرک دعوت آنها را با گفتن اينكه روزه است رد كرد، چون ماه رمضان نبود، اين تقواى بيش از حد او، همراهان ابن مسعود را متعجب ساخت، براى خوش آمد او، و از روى امتحان به او گفتند: “يكى ازگوسفندان را به آنها بفروشد” و قول دادند نيمى از گوشت گوسفند را به او هديه كنند. پسر گفت كه گوسفندان به او تعلق ندارند، و او حق فروش آنها را ندارد. آنها باز براى امتحان گفتند: “پسرم چه كسى مى فهمد؟ تو هميشه ميتوانى بگوئى كه يكى از آنها را گم كرده اى.”
پسرك فرياد زد: “خدا كجاست؟” و فرار كرد. ابن مسعود درمقابل، مدتى بعد تمام گله را از صاحبش خريد و به پسرك چوپان هديه كرد، و به اين ترتيب او درهمين دنياهم از توجهش به شهادت خداوند سود برد. ازآن پس هرگاه ابن مسعود پسرك چوپان را درمدينه می ديد، با پرسيدن “خدا كجاست؟” سربه سرش ميگذاشت.
درعين حال تجلى نور اين نام يا صفت زيباى خداوند دراشخاص، به صورتى است كه با درنظر داشتن شهادت خداوند ومجاهدت (بمعنى نهايت سعى وكوشش) در راه برپا نگهداشتن حدود دين او، با فدا كردن مال، مقام وحتى جان خود، شاهدى می شوند درسراسرتاريخ، و اين نام يا صفت پرشكوه خداوند درآنها به تجلى كامل ميرسد.
خداوند درقرآن مجيد آيات زيادى در وصف حال اين شهداء ذكر فرموده، كه دراينجا براى نمونه چند آيه را مدّ نظر قرار ميدهيم از اين قرار:
هر گز گمان مبر كشته شدگان در راه خدا مُردگانند، بلكه زنده اند و درپيشگاه پروردگارشان روزى می خورند، شادمانند به آنچه خدا از فضلش به آنان عطا فرموده و به آن مؤمنانى كه درپى آنها هستند و هنوز به ايشان ملحق نشده اند، بشارت ميدهند، نه ترسى برايشان است و نه اندوهى.
آنان به نعمت و فضل خدا مسرورند، كه خداوند پاداش مؤمنان را از بين نمى برد. آنانكه پس از رسيدن جراحات بسيار همچنان دعوت خدا و پيامبر را اجابت كردند، نيكوكاران وتقوا پيشگان را پاداش بزرگى است. كسانى كه مردم به آنها گفتند: “گروهی براى نبرد با شما گرد آمده اند، از آنها بترسيد”، ايمانشان زياد تر شد و گفتند: “خدا ما را كافى است و او بهترين حامى و پشتيبان است.” و به اين ترتيب آنان به نعمتى ازجانب خدا وفضلى كه هيچ گونه بدى به آنها نرسيد روى آوردند، و آنها رضايت خدا را پيروى كردند، و خداوند داراى فضل عظيمى است.
اين شيطان است كه تنها قادر به ترساندن دوستانش است ، پس اگر براستى مؤمن هستيد از او نترسيد بلكه از من بترسيد. (۱۷۵ –۱۶۹: ۳)
حقّ: حداوند حقّ است و وجود او بدون تغيير.
حق آنست كه ذاتش بخودى خود معتبر است و ذات او سبب وعلت تمام وجود است، چون او وجودش را از كسى جز خودش نمى گيرد، دائمى است. هرچيز ديگرى موقتى است، حقّ چون بخودى خود موجود است نه بر اثر چيز ديگرى، پس تغيیر ناپذير است.
او يگانه وجود حقيقى است، ديگر موجودات كه ظاهراً حقيقتاً وجود دارند، حقيقت وجود خود را از او می گيرند.
چيزهاى ديگرى در وجود هستند كه ازطريق هوشى همپاى “حقيقت” بنظر ميرسند، ما آنها را هم حقيقت می ناميم. درعين حال، حقيقت هرچيزى كه وجود دارد، در رابطه با چيزهاى ديگر تغيير مى پذيرد و درمنتها زمانى نا پديد میشود، و باور به حقيقت داشتن آنها هم ديگر معتبر نيست.
درتمام عالم وجود چيزى نيست كه وجودش هم سطح خداوند يعنى “وجود حقيقى” باشد كه دائمى ، قبل از قبل و بعد از بعد است. به غير ازخداوند كه “زندۀ همیشه باقی و بدون تغییر است”، همه چیزتغيير می كند، ناپديد ميشود (و اگر خواست خدا برآن قرار بگیرد،) دو باره پديدار ميگردد.
تجلى نور “حقّ ” درمؤمن بصورت ايمان و كلام نمودار ميشود. حقيقت چيزى است كه به دليل محتاج نيست و انكارآن غيرممكن است. بنابراين باورها وكلماتى كه دررابطه باوجود نامتغير سببى هستند، به عنوان ” ايمان حقيقى” شناخته می شوند، چون آنها هم درسياق كلام دائمى هستند، خداوند آنها را زنده و پاينده نگه می دارد، و به اشخاصى كه از آن سخن می گويند، به آنها گوش ميدهند و ايمان مى آورند، پاداش عطا می فرمايد.
بندۀ مؤمن از تمام چيزهاى دروغين، دراعمال و كلماتش نجات يافته است، او درهمه حال وهمه جا به حقيقت آ گاه است و از طريق آن به يگانگى و توحيد ، چون براى او” نقش حقيقت” هميشه حاضر و دائم است.
وكيل: خداوند امين اصلى و وفاداراست.
او كارى را كه به او واگذار شده باشد بدون فرو گذاركردن كوچكترين چيزى به انجام می رساند. انسانها تصورمی كنند كه قادر به انجام كارها هستند، درصورتی كه درحقيقت اوست كه كارها را انجام ميدهد و بهيچ كس نيازى ندارد كه كارى برايش انجام دهد.
او خود می تواند جايگزين همه چيز دنيا باشد. اما هيچ چيز نمى تواند جايگزين او بشود يا بخودى خود و بدون كمك او برجاى بماند. هرچيزكه به او واگذار شود به بهترين صورت به انجام ميرسد.
درعين حال هيچگونه اجبارى دركار نيست، هيچ كس نمى تواند برارادۀ او تأثير بگذارد، هيچ قدرتى نمی تواند او را مجبور به انجام كارى بكند. او خود براى ما كارهائى را به انجام ميرساند كه برايمان خوبست و خودش بهتر ميداند. كيست آنكه بتوانيم به او اطمينان كنيم كه كارهايمان را از خودمان بهتر برايمان انجام دهد؟
امين ما بايد از ما بهتر بداند، قدرت بيشترى داشته باشد و قابل اعتماد باشد تا بتوانيم كارهايمان را به او واگذار كنيم، همچنين بايد نسبت به انصاف، عشق و وفادارى او مطمئن باشيم. درميان مردمان كدام وكيلى است كه با داشتن اين مشخصات بتواند نمايندۀ ما باشد و برايمان كار كند؟ براى چنين وكيلى چقدر حاضريم بپردازيم؟
درحقيقت هيچ انسانى تا اين اندازه امين نيست، وقتى مردم براى يكديگر كارمی كنند فقط داد و ستد شغلى است، می دهند و می گيرند. خداوند همه دان، خداوند قادر، خداوندى كه مهربانترين است، براى بندگانش تنها منبع ومحل اعتماد است.
درتمام كارهائی كه ظاهراً انجام ميدهيم، درشغلمان براى تأمين سلامتی مان ، براى خانواده مان، درجستجوى منفعتى هستيم. نقشه می كشيم، حساب می كنيم، احتياط می كنيم، با حسابداران، پزشكان و وكيلان مشاوره می كنيم. درعين حال هرروزه گرفتار همه گونه باز داشته شدن ها، مخالفتها و مسائلى هستيم كه بوجود مى آيند.
بندۀ حقيقى تمام اين كارها را به بهترين وجه ممكن انجام ميدهد، نه تنها براى خودش، بلكه براى ديگران نيز، بعد نتيجه را به خداوند واگذار می كند كه از رحمت خود به او آنچه نياز دارد بدهد. او به سوى “خداوند وكيل” دعا می كند كه كنترل زندگيش را بدست بگيرد و نتيجۀ كار را طورى بپايان برساند كه برايش خوبست، درحاليكه خودش اقرار می كند كه نميداند و حتماً خدا بهتر ميداند.
اين معنى توكل است، اعتماد كردن به خداوند، كسى كه اين اعتماد مطلق را به امين اصلى دارد، داراى وكيلى است كه بسيار بزرگتر از بزرگترين وكيلان اين دنياست. چون حتى اگر تمام كوششهايش هم به نا كامى كلى بيانجامد، گرفتار نا اميدى نمى شود.
او آرام است. اگر چنين آرامشى وجود نداشته باشد، هيچ منفعت دنيائى، هيچ گنج مادى، براى او خوشبختى بوجود نخواهد آورد. مشكلاتى كه از اين آرامش درونى جلو گيرى می كنند يا آنرا از بين می برند عبارتند از: زياده خواهى بيش ازحد، َخسّت، حسادت، ترسهاى بيهوده و تخيلات.
هيچ مقدارى از پول و هيچ نسبتى از امنيّت ظاهرى نمى تواند قلبهاى بهم فشردۀ آنهائى را كه گرفتار اين امراض هستند آزاد و رها سازد. توكل و اطمينان به خداوند به معنى نا ديده انگاشتن مسبب آنچه كه اتفاق مى افتد نيست، نشستن و اهميّت ندادن به علتها و آثار آنها تنبلى است.
اعتماد بخداوند دراسلام واجبست و تنبلى گناه، خداوند براى بندگانش علت ها و راه حل هاى آنچه را كه اتفاق مى افتد روشن ساخته است. درحقيقت او تشخيص اين علت ها وحل آنها را شرط اتفاق افتادن مقصود قرار داده است. براى چيزى كه بايد آفريده شود، براى نيازى كه بايد برآ ورده شود بايد دليلى، مسببى، بوجود آيد.
اين قانون ونظم الهى است كه به آن “حكمت التسبيت” می گويند، به معنى “دليل اسباب”، بى توجهى به آنچه در دسترس شخص است مثل آنست كه خود را از روى قصد به كام نادانى، بيمارى و فقر بياندازد كه دراسلام گناه است.
به اين ترتيب انسان با آگاهى كامل از اسباب، بايد براى عملى ساختن آرزوهايش بكوشد، با اين دانش كه تمام كوششهاى شخص دعاى فعالانه و آرزوئى است براى كمك خواستن ازخداوند، درحقيقت اين دعاهاى فعالانه يعنى كوششهاى ما، دليل اعتماد ما به خداوند براى نتيجه است و نه چيز ديگر. كسى كه اين كار را میكند، روى كوششهاى خودش حساب نمیكند.
(درحاليكه ازنهايت كوشش هم فروگذار نمی نماید.) او اعتمادش به خداوند كريم است كه فرموده:
” بگو براى من خدا كافى است كه توكل كنندگان بر او توكل كنند”. قسمتی از آ يۀ: (۳۸ :۳۹ )
قوّى: پرقدرت- خستگی ناپذیر
خداوند يگانه ايست كه خستگى ناپذير و قوى ترين است، او داراى تمام قدرتهاست. او قادراست كه برهمه غلبه كند. هيچ كس نيست كه بتواند دستى به او برساند، درعمل كردن به قدرتش هيچ شرايطى وجود ندارد كه آنرا سخت يا آسان سازد، او می تواند يك بليون عالم را بهمان آسانى بوجود آورد كه يك تيغۀ علف را، او با قوّت خستگى ناپذيرش به تداوم آفرينش و پشتيبانى آفريدگان مى پردازد و اعمال آنها را تا زمان معين رهبرى مى فرماید.
تجلى نور اين نام يا صفت خداوند دربندۀ مؤمن او، اينست كه، او با قدرت الهى كه درخود مى یابد، (در نتيجۀ حفظ تقوا) درمقابل شهوات، زياده خواهى هاى دنيائى، خشم و منفى بافى و ديگر سپاهيان شيطان مى ايستد.
با شكوه تجلى اين نام، او می تواند هميشه وهمه جا، تمام دشمنان را (چه انسان، چه شيطان و چه جن) ازميان بردارد، هيچ چيز نمی تواند با او مخالفت كند. او ازطريق قدرت خداوندى برهمه چيز پيروز می شود، وتمام مخالفت ها را دفع ميكند.
متين: خداوند درقدرت و استحكامش كامل است.
صفت “قوى” مربوط می شود به كمال قدرت او، درحالى كه صفت “متين”، شدّت آن عمل نفوذ كننده درهمه چيز قدرت او می باشد، هيچ كس نمى تواند از اين قدرت درامان باشد، هيچ نيروئى نمى تواند با آن مخالفت كند، هيچ چيز برايش مشكلى بوجود نمى آورد، هيچ چيزى نمی تواند آنرا به ضعف بكشد و اين قدرت بهيچ كمكى هم احتياج ندارد.
خداوند هم مهربان است هم كيفردهنده. وقتى محبّت خود را به بندۀ مورد علاقه اش می رساند، هيچ كس نمی تواند جلوى رسيدن آنرا به او بگيرد.
هيچ قدرت قابل تصّورى هم نيست كه بتواند جلوى انتقام، خشم و كيفر او را از رسيدن به هدفش بگيرد. بنده بايد اميدوار باشد كه ازطرف خداوند تمام خوبيها و زيبائيها به او ميرسد، و بايد فقط از كيفر الهى بترسد.
به اين ترتيب تمام ترسهاى ديگر از قلب بندگانى كه به خداوند شان پيوسته اند زائل می شود. بنده اى كه نور اين نام الهى دراو به تجلى درآيد، به او راز صفت قدرت نفوذ كنندۀ خداوند داده شده است. اين قدرت باعث می شود كه با چنان قوّت وصبرى به مذهبش بياميزد كه هيچ چيز نتواند او را به دورشدن از آن وسوسه كند، هيچ مشكلى او را خسته نمى كند وهيچ چيز نمى تواند او را بترساند يا خاموش سازد، تأثير او به همه چيز است و هيچ چيز ديگر بغير از خدا نمى تواند بر او تأًثير كند. (درهر شرايطى او متين است).
آآگاه باش كه دوستان خدا نه ترسى دارند و نه اندوهگين می شوند. براى مؤمنان “اهل تقوا” در زندگى دنيا و آخرت خبرى مسرت بخش است، سخنان خدا تغيير ناپذير است و آن رستگارى بزرگى است. ( ۶۴ – ۶۲ : ۱۰)
ولىّ: دوست وپشتیبان
خداوند دوست پشتيبانى كنندۀ بندگان خودش مى باشد، او به بندگان خودش كمك می كند، او مشكلات آنها را ازميان برميدارد و به آنها رهبرى، صلح و موفقيّت دركارهاى اين جهانى و آن جهانى ميدهد، آنها را از تاريكى به روشنائى هدايت فرموده، و قلبهايشان را روشن ميفرمايد.
اين قلبها منقبض و وابسته بحال نمى مانند، بلكه تا زمانهاى پيش از پيش و بعد از بعد وسعت می یابند. آنها به شناخت سلطان اين حيطه ها ميرسند، ُكليّت و يگانگى او را تصديق می كنند و به شرف رسيدن به بالاترين سطحى كه يك انسان می تواند برسد، يعنى دوستى او – ازطريق بندگى كردن می رسند.
دوستان خدا چشمانى دارند كه با نورالهى روشن شده و با آن نور مى بينند. آنها ازتمام آنچه كه مى بينند ومى شنوند درس مى گيرند. نورالهى از چهرۀ آنها مى تابد، هركس آنها را ببيند بياد خدا مى افتد و براى آنها نه ترسى هست ونه غمى، چون آنها هيچ دوست ديگرى به غير از خدا نمى شناسند.
آنها ازهيچ چيز مگر مخالفت با رضاى خداوند نمى ترسند، آنها بغير ازخداوند بهيچ كس نه نيازى دارند و نه انتظارى. سعى كنيد به مقام دوستى خداوند برسيد. با دوستان او دوست باشيد و ياد بگيريد مانند دوستان او باشيد، به آنچه آنها باور دارند، ايمان بياوريد و آنچه آنها انجام ميدهند شما هم انجام دهيد، ازآنچه آنها دورى مى كنند، شما هم دورى كنيد، و آنچه را آنها دوست می دارند، دوست بداريد و ازهمه مهّمتر يگانه اى را كه آنها بيش از هرچيز دوست دارند، عاشق باشيد.
نور تجلى اين صفت خداوند دربنده آنست كه دراو دوستى هركس كه ايمان دارد تجلى ميابد، او دوست تمام آنهائيست كه ايمان آورندگانى خالص و با تقوا هستند. خداوند درقرآن مجيدش بروشنى بما فرموده كه چه كسانى را دوست دارد . براى نمونه توّجه شما را به آياتى چند دراین مورد جلب می كنم:
آرى هر كس به پيمان خود وفا كند و” اهل تقوا ” باشد خدا متقين را دوست دارد. (۷۶ : ۳)
خداوند نيكوكارانى را كه درتوانگرى و تنگدستى انفاق می كنند و خشم خود را فرو مى خورند، و از خطاى مردم مى گذرند دوست دارد. و كسانى كه چون مرتكب عمل زشتى شوند يا بخود ستم كنند خدا را بياد آورند و براى گناهانشان طلب آمرزش كنند – و جز خدا كيست كه گناهان را بيامرزد – و آگاهانه بر گناه اصرار نورزند. (۳۵ ۱- ۳۴ ۱: ۳)
اين راه مستقيم پروردگار توست، ما آيات خود را براى كسانى كه پند می گيرند بيان كرديم. آنها را نزد پروردگارشان سراى آرامش است، و خدا به پاداش كردارشان دوستدار آنها خواهد بود. ( ۱۲۷ – ۱۲۶ : ۶)
پس نماز را بر پا داريد و زكات بدهيد، و به خدا توسل جوئيد كه او مولى و سرپرست شماست چه مولاى خوب و چه ياور شايسته اى. قسمتی ازآيۀ: ( ۷۸ : ۲۲)
حميد: تنها كسى كه ارزش پرستش دارد.
او كسى است كه ازطرف تمام موجودات پرستش ميشود، پرستش يعنى بزرگ دانستن و احترام شاكرانه نسبت به يگانۀ عظيمى كه هديه هاى بى شمارميدهد، هرآنچه كه وجود دارد، خداوند را (با زبان عمل يا بسادگى باوجود داشتن خود) ستايش ميكند. او تنها موجودى است كه شايستۀ ستايش و پرستش است.
چگونه ميتوان درحضور او بجز او را پرستيد درصورتى كه آنچه كه هست ازاوست، او منبع تمام نعمتها و كمالهاست ، كه بعضى از آنها را مستقيم بماعطا فرموده و بعضى را غير مستقيم از طريق ديگر انسانها، يا موجودات بما عنايت فرموده.
خداوند بزرگ مرتبه احتياجى به پرستش ديگران ندارد. او از رحمت و سخاوتش به انسان امر فرموده كه براى خيرخودش به وظائف مخصوصى عمل كند و ازبديهاى مخصوصى براى آرامش وحفاظت ازخودش بپرهيزد، چنين وظايفى هستند كه بايد درهر ساعت از زندگى ما به اجراء درآيند.
وقتى كسى چنين وظائفى را در زمان معينشان اجراء ميكند، هم به اَجر مادى مى رسد و هم به شادى روح و عقل. مخصوصاً اگر اين كارها بخاطر خداوند انجام شوند، پاداش آنها بصورت روشنائيهاى مخصوصى به شخص ميرسد و بالاتر ازآن، شايستگى رستگارى ابدى ميابد. خداوند با آنچه كه انجامش را براى انسان ممنوع ساخته او را از خطرات زيادى محفوظ ميدارد و از آن گذشته ازعذاب آخرت و آتش جهنم نيز حفظ می فرمايد.
تجلى نور اين نام خداوند آنست كه شخص فقط و فقط پرستندۀ خداوند است.
او خدائى است كه جز او معبودى نيست، ازنهان و آشكار آگاه، و بخشندۀ مهربان است. او خدائى است كه جز او معبودى نيست، فرمانروا، منزه، ايمنى بخش، گواه، پيروزمند و شايستۀ بزرگى و بی شریک. او خدائى است هستى بخش، به وجود آورنده، نقش بند هستى و دارندۀ نيكوترين نامها، كه آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح گوى او هستند و او پيروزمند فرزانه است. (۲۴- ۲۲:۵۹)
او منزه است و از آنچه درباره اش می گويند بسى برتر است. آسمانهاى هفت گانه و زمين وهر چه درآنهاست خدارا به پاكى ياد می كنند وهيچ موجودى نيست مگر آنكه به ستايش و تنزيۀ او مشغول است ولى شما تسبيح آنها را در نمى يابيد، او بردبار و آمرزنده است. (۴۴ : ۱۷)
اى مؤمنان راكع وساجد پروردگارتان باشيد و او را بپرستيد و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد. ( ۷۷: ۲۲)
ُمحصى: خداوند داراى تمام دانشهاى كمّى است.
اوهرچيزى را بصورت واقعيت آن مى بيند و مى داند، او هرچيزى را بصورت تحليلى برحسب نوع ودسته بنديش مى شناسد، درعين حال كه به فرديت هرچيزى آگاه است، بخشها و حتى ذره هاى وجود آنرا هم مى شناسد.
او به دقيق ترين صورتى مى شمارد و حساب می كند، او تعداد تمام موجوداتى را كه درجهان هستى خلق شده اند ميداند، درحاليكه بنظر ما نا محدودند، اما اوحتى به تعداد نفس هائى كه هريك ازمخلوقاتش فرو برده و بيرون آورده اند نيز آگاهست.
او تمام اعمال خوب و گناهان ما را يكى يكى مى داند، وزن می كند و آنرا در پيش خود ثبت مى نمايد. همانطور كه دراَسماء الهى، “عليم” به معنى كسى است كه همۀ اتفاقات وعلوم را ميداند و “خبير” كسى است كه آنچه را كه در درون اتفاق مى افتد ميداند، و”شهيد” كسى است كه ناظر و شاهد برتمام هستى است. ” ُمحصى” هم به معنى كسى است كه تجزيه و تحليل ميكند، مى شمارد وكمّيات را ثبت مى فرمايد.
اين اسم بايد دوستان خداوند را كه كارهاى درست می كنند تشويق و دشمنان او را كه كارهاى غلط انجام مى دهند، تهديد كند. هركار خوب يا بدى، حتى اگر به كوچكى دانۀ خرَدلى هم باشد گم نمی شود. بندۀ خوب كه بر اين نام آگاهست، بايد كارهائى را كه قصد انجامشان را دارد در درونش تجزيه و تحليل كند و ببيند آيا درست است يا غلط؟ او بايد درهر نفس مراقب خود و خود آگاه باشد.
او بايد اغلب به حساب خود رسيدگى كند، روزى پنج بار، در زمان هرنماز، و براى خوبيهائى كه ازطرف او به عمل درآمده شكرگزار پروردگار بوده، مسئوليّت گناهان خود را به عهده بگيرد و از آنها توبه كند، رستگارى در رسيدن به حساب خود در زمان حال است.
بسيار پيش از روز حساب آخرت، آن روز دهشتناك رسيدگى به حسابها درپيشگاه پروردگار. تجلى نور اين نام يا صفت الهى درانسان چنانست كه خداوند به او شرف توانائى شمارش همه چيز را داده است و براى او كميّت همه چيز شناخته شده است، او نه تنها به طول و عرض اشياء اطرافش آگاهست، بلكه كلمات و اعمال خودش را مى شناسد، تجزيه و تحليل می كند و زندگيش را بر اساس اين شناخت ترتيب ميدهد. توّجه به آياتى چند دراين زمينه :
نماز بر پا داريد و زكات بدهيد و هرخيرى را كه از پيش روانه كرده ايد، نزد خدا خواهيد يافت. خداوند به تمام اعمال شما آگاه است. (۱۱۰: ۲)
اگر عملى به اندازۀ دانۀ خرَدلى در درون سنگى در آسمانها يا در زمين باشد خداوند به حسابش مى آورد، زيرا خدا دقيق و آگاه است. قسمتى از: آيۀ: (۱۶: ۳۱)
براى هر گروه دربرابر اعمالشان درجاتى است وپرورد گار تو از كردارشان غافل نيست.(۱۳۲: ۶)
آن روز حق است، پس هر کس خواهد به سوی پروردگارش برگردد. ما شما را از عذابی نزدیک می ترسانیم: روزى بيايد كه انسان آنچه را پيشاپيش به دست خود راهى كرده است مى بيند، و كافر خواهد گفت: كاش خاك بودم. (۴۰ – ۳۹: ۷۸)
ُمبدى: خداوند تنها بنيانگذارهمۀ هستى است.
آفرينش او بدون هيچ نمونۀ قبلى يا جنس مصرفى است. خداوند در ابتداء قبل از زمان و قضا وجود داشته است، هيچ كس بجز او نبوده، هيچ كسى كه بتواند نفعى برساند يا آزارى.
براى چيزهائى كه قرار بود آفريده شوند هيچ نمونه وموادى موجود نبوده كه ازآنها چيزها درست شوند، خداوند اعلاء مرتبه، براى شناساندن زيبائى وكمال خود وبراى به عمل درآوردن عشق وشفقت خود، (ويا بهردليل كه خود بهترميداند) آفرينش را بوجود آورد و اولين الگوها را خلق فرمود، و براى اينكه آفرینش نمّو كند و ادامه يابد، او هركدام ازچيزهائى را كه دراصل خلق فرموده بود، براساس اسباب، شرايط و اهداف نظم الهى كه خود آفريده بود، وسيلۀ تداوم نوع خود قرارداد.
آنها كه اين وسائل را بنيان گذاران موجودات مى دانند و تصور می كنند كه طبيعت خداست، بايد براين انديشه كنند كه چه كسى بود كه نیستى را به هستی تبدیل کرد؟
چه كسى پروتون و الكترون را تغيير داد؟ آن چه نيروى خستگى ناپذيرى است كه به اشياء تداوم مى بخشد؟ بنده اى كه به اين نام الهی عالم گرديد، بايد درجستجوى درك اصل هرچيزى باشد، چگونه او و تمام آن چيزهائی كه هستند زندگى می كنند، ُرشد ميكنند، مى بينند، مى شنوند، صحبت و فكر می كنند، آنهم دراعلاء درجه و در نظم كامل – ومطمئن شود كه هيچ كس ديگرى به جز خداوند، بنيانگذار آفرينش نيست.
اوست كه بدون هيچ كمكى مسئول همۀ آنهاست، كسى كه براى خداوند درفكر خود شريكى مى جويد، خود را به تنها گناه غيرقابل بخشش يعنى قائل شدن شريك براى خداوند آلوده كرده است، (منظور موئر دانستن هرشخص يا پديد ه ويا نيرو و قدرتى بغير ازخداوند درسرنوشت خود وستايش و پرستيدن آن است. و بايد دانست هرنوع نذر، قربانى، مدح و نيايش، برای غیرخدا، از آثار پرستش است، كه مساويست با چند خدائى و بُت پرستى، حتى اگر به منظور تقرب و نزديكى به خداوند باشد.)
براى نمونه به آيات زير توّجه كنيم:
آنها جزخدا براى خود معبودهائى برگزيدند كه قدرت آفرينش ندارند وخودشان مخلوقند، و درسود و زيان، و نيز مرگ وحيات و بر انگيخته شدن كارى از دستشان ساخته نيست. (۳ : ۲۵)
بگو: “يكه و تنها به همان صورت كه درنخست خلقتان كرده بوديم نزد ما آمديد، وآنچه را به شما ارزانى داشتيم پشت سرگذاشتيد و شفيعانى را كه درشفاعت خود شريك مى پنداشتيد با شما نمى بينم، پيوندهاى شما گُسست و تكيه گاه خيالى از دسترس شما دور شده است. (۹۴ :۶)
آنهائى را كه شما می خوانيد غير از” الله” نمی توانند ياريتان كنند، و نه می توانند خودشان را يارى دهند. (۱۹۷: ۷)
وديگر اينكه پيروى ازهواى نفس نيز شرك وپرستيدن غير خداست :
آيا ديدى كسى كه هواى نفسش را به عنوان معبود بر گزيده است؟ آيا ميتوانى حافظ و نگهبان او باشى؟ (۴۳ : ۲۵)
او زنده است معبودى جز او نيست، بنابراين او را بخوانيد و در دين اخلاص ورزيد. سپاس خدائى راست كه پروردگار عالميان است. (۶۵ :۴۰)
اى مؤمنان با اخلاص كامل توبه كنيد، باشد كه پروردگار ازگناهان شما درگذرد و به باغهائى واردتان كند كه جويباران درآن جارى است، روزى كه خداوند پيامبر وگرويدگان به او را فرو نگذارد و نورشان پيشاپيش وطرف راستشان به حركت درآيد، خواهند گفت: “پرورد گارا نور ما را كامل كن و ما را بيامرز كه تو برهركار توانائى.” (۸ : ۶۶)
آگاه باش كه دين خالص ازآن خداست، و آنان كه غير از او را معبود خود گرفتند: “كه بدين منظور اينها را می پرستيم كه ما را به خدا نزديك كنند.” خدا دراختلاف ميان آنها داورى خواهد كرد، خداوند دروغگويان نا سپاس را هدايت نمى كند. (۳ : ۳۹)
ُمعيد: دوباره آفریننده وبازگرداننده بحال اول.
خداوند كسى است كه آنچه را آفريده و ويران ساخته، دوباره تقويت میفرمايد و بحال اول تجديد می كند. صفت ” ُمبدى” به معنى بنيانگذارشامل معنى مخترع هم هست، درحاليكه ” ُمعيد” دوباره آفريننده و بازگرداننده بحال اوّل است.
همه چيز ازمسير ازپيش تعين شده زندگى خود عبور می كند و می گذرد، و درمنتها هيچ چيزى به غير ازخداوند وجود نخواهد داشت، همانگونه كه در ابتداء بوده است.
درعين حال تمام اعمال آفرينش، مخصوصاً اعمال انسان، درنزد وجود پايدار و زندۀ ابدی، يعنى خداوند باقى ميماند.
بعضى ها براساس قوانين او پاك و آراسته زندگى كرده اند، ديگران با ادعاى آزادى عصيان كرده، جنايت پيشه يا ستمگر بوده اند، قوانين انسانى حتى يك هزارم آنها را هم به دام نيانداخته و قصاص نكرده است. خداوند همه چيز را ميداند، او عادل ترين است.
او ستمگرى را دوست ندارد و از آنها انتقام می كشد. اگرهمه چيز با مرگ حل شود، عدالت اوخروى وجود نخواهد داشت، بنابراين گناهكاران، عاصيان و ستمگران از نتيجۀ اعمال خود درامان مى مانند، حتى منطق بشرى هم نمى تواند اين را بپذيرد.
بدون شك روز آخرين حساب و قضاوت الهى خواهد بود كه درآن خوب و بد ازيكديگر جدا خواهند شد. نيكان به پاداش خود خواهند رسيد و بدان به قصاص خود، خداوند اين را درقرآن كريمش قول داده و خداوند به قول خود عمل ميكند، در آن روز خداوند ُمعيد دو باره تمام موجودات را خواهد آفريد.
با جزئيات كامل حتى تا خطوط انگشتانشان و روحشان را به آنها باز مى گرداند، بنده اى كه از اين مسئله آگاهست او را نه تنها بعنوان خالق، بلكه بعنوان دوباره آفرينندۀ خود هم مى شناسد، چنين بنده اى فقط نسبت به او وفادار است، و بخاطر مخلوق درمقابل خالق عصيان نمى كند.
تجلى نور اين صفت خداوند درشخص چنانست كه خداوند در درونش، راز باز بوجود آمدن دائمى اشياء را بوديعه گذاشته است، وچنين بنده اى در دو باره سازى و بهبود اشياء و باز جريان يافتن كارها كمك می كند، او به باز سازى آفرينش و جريان يافتن از نو كمك می كند. و حالا توّجه شما را به آياتى دربارۀ روز حساب ” قيامت” جلب ميكنم:
الله، خدائى كه جز او خدائی نيست و بطور قطع شما را در روز قيامت كه شكى در آن نيست، گرد آورد، كيست كه از خدا راستگوتر باشد. (۸۷ :۴)
بگو: “پروردگار ما همۀ ما و شما را گرد مى آورد، پس آنگاه درميان ما به حق داورى می كند، زيرا او حكم كنندۀ داناست.” (۲۶ : ۳۴)
سوگند به روز قيامت، سوگند به نفس ملامتگر، آيا انسان گمان می كند كه استخوانهايش را گرد نخواهيم آورد؟ آرى، قادريم انگشتانش را موزون و مرتب كنيم. (۴-۱ :۷۵)
محى: خداوند يگانه ايست كه به موجودات بى جان، جان مى بخشد.
همانگونه كه خداوند می تواند چيزهائى را كه موجود نيستند، بوجود آورد، می تواند به آنها كه جان ندارند، جان ببخشد، او می تواند موجودى را بكُشد و دوباره به زندگى بازگرداند، خداوند يگانه ايست كه زندگى و مرگ را بوجود آورد، هيچ كس ديگرى نمى تواند اين كارهارا بكند.
به خودتان فكر كنيد زمانى وجود نداشتيد، زنده نبوديد، خداوند همۀ ما را در رحم مادرانمان بوجود آورد و به ما زندگى داد، و به اين دنيا آورد تا نفس بكشيم، تغذيه شويم، ُرشد كنيم.
او بما توانائى، قدرت تفكر، جستجو، يافتن، دانستن، شنيدن، صحبت كردن، ساختن، ويران كردن و منتشرشدن داد. تمام اينها و اين زندگى بما تعلق ندارد، بلكه هديه ايست كه بما قرض داده شده است، تنها چيزى كه مال ماست انتخابى است كه دراين زمينۀ امتحانى اين دنيا و اين زندگى انجام ميدهيم، باوركردن و نكردن، اطاعت ياعصيان، كه ما را براى بهشت يا جهنم يا زندگى بعد از مرگمان كه در زندگى آينده خواهيم داشت آماده می سازد.
مؤمن براى زندگى كه به او داده شده شكرگزار است، اين شكرگزارى با سخت كار كردن دائم بخاطر خداوند، درخدمت بندگانش، چناكه گوئى هرگز مرگى وجود ندارد، نشان داده می شود، درعين حال شخص بايد دائماً بياد مرگ بوده و براى روز باز پسين كار كند، براى رستگارى خود، گوئى قرار است يك لحظۀ ديگر بميرد. (به اين صورت بين كارهائى كه براى بهبود وضع خود دردنيا بايد بكند، باتوّجه به نتيجۀ آن براى زندگى ابدى و هميشگى تعادل بوجود خواهد آمد.) چنانكه رسول اكرم (ص) نيز فرموده اند:
“چنان كار كن كه گوئى هيچوقت نخواهى ُمرد و چنان با تقوا باش كه گوئى فردا خواهى ُمرد.”
تجلى نور اين نام خداوند دربندۀ مؤمن چنان است كه شخص با تزكيه و پاكسازى (وجود خود) قلبش را به نور زندگى باز می گرداند. قلبى كه با غفلتهاى اين جهانى يا ستمگرى و ناعدالتى ُ پر شده باشد، ُمرده، و قلبى كه با تزكيه و پاك سازى از تيرگيهاى اين دنيا پاك شده و در آن چيزى جزعشق به خداوند نباشد زنده است و خانۀ خداست. چنانکه در حدیثی قدسی گفته شده، خداوند فرموده :
“من در آسمان و زمين جا نمی گيرم، ا ّما درقلب بندۀ مؤمن خود جا ميگيرم .”
خداوند درقرآن مجيد سورۀ: ” شمس” آيات: (۱۰- ۱) به پديده هاى مختلف سوگند ياد می كند و درپايان ميفرمايد:
“سوگند به روح آدمى و آن كس كه به اعتدال آنرا آفريد، و خير و شرش را به او الهام كرد، هركس نفس خود را تزكيه كند، رستگار خواهد شد و آنكس كه پليدش دارد از زيانكاران است.”
مميت: خداوند آفرينندۀ مرگ است.
تمام آنها كه زنده اند محققاً خواهند ُمرد. مرگ درهرلحظه ممكنست بيايد، خداوند تعالى براى هرموجودى زمانى براى تولد و زمانى براى مرگ معين فرموده است.
انسان از تركيب جسم و روح ساخته شده است، جسم قابل ديدن است، روح پنهان می باشد، جسم موقتى است و روح ابدى، به اين ترتيب درانسان دو زندگى وجود دارد.
زندگى موقتى و زندگى ابدى، زندگى مادى با آبستنى شروع می شود و با مرگ پايان می یابد، زمانى كه روح بدن را ترك می كند، با وجود اينكه روح پس از مرگ بدن به زندگى ادامه ميدهد، هيچگونه احساس يا حركت مادى ندارد، در زندگى، بدن تحت نظام روح است، مانند تاجرى است كه می خرد و می فروشد، منفعت می كند و متضرر می شود.
درمرگ، مثل تاجرى است كه تجارت خود را ازدست داده، ديگرنمى تواند دست آوردى داشته باشد، او با آنچه كه بدست آورده و آنچه كه ازدست داده، (منفعت ها و قرضهايش) تا روز آخرين قضاوت – تا قيامت يا درفراوانى، شادى و آرامش، و یا بصورت ورشكسته، گرسنه، سرمازده و دردناك منتظر می ماند، مؤمن ازمرگ نمى ترسد، بلكه براى آن آماده می شود. مرگ خواست خداست.
خواه شما بگوئيد كه همه چيز اينجاست و بعد ازاين زندگى هيچ چيزنيست، يا اينكه عقيده داشته باشيد كه هر روزى فردائى دارد و اين دنيا هم آخرتى، دير يا زود، اينجا را ترك خواهيم كرد.
اگر فقط بدنبال لذتهاى اين دنيا باشيم، وقتى اين زندگى بپايان برسد، شادمانى ماهم پايان ميابد، تمام كارهاى ما، تمام نقشه هاى ما تمام اميدهاى ما پايان خواهند يافت.
اما اگر ازاين دنيا بهره بردارى كنيم و براى آخرت آماده شويم، وقتى اين زندگى كوتاه به پايان می رسد، ما سعادت ابدى خواهيم يافت، خداوند با محّبت و سخاوتش آنچه را كه بنده از او می خواهد به او ميدهد، بدون توّجه به ايمان يا بى ايمانى او، اگر آرزوى اين دنيا را داشته باشيم آنرا دريافت خواهيم كرد، اگر آرزوى زندگى ابدى آخرت را هم داشته باشيم به آن هم خواهيم رسيد، و اگر خير و نيكى هر دو دنيا را هم خواهان باشيم به آن هم دسترسى می یابيم. (البته كارباخواستن به تنهائى به پايان نمی رسد بلكه منظور خواستى است كه با كوشش و سعى وعمل همراه باشد.) فرد مؤمن مطابق امر خداى رحمان و رحيم به درگاه او دعا می كند و می گويد:
“خداوندا ! در دنیا و آخرت به ما نيكى عنايت فرما ومارا از عذاب آتش دوزخ حفظ کن.” (۰ ۱ ۲: ۲)
تجلى نام ” ُمميت” خداوند درشخص مؤمن چنين است كه شهوات قلبش وعشق او به دنيا و منفى بودنهايش (به دليل حفظ تقوا)، توسط خداوند كنترل شده، و به اين ترتيب قلبش زندگى حقيقى را يافته است. زیرا وقتى نيروهاى منفى كنترل شد، زندگى شخص به انوار الهى روشن می شود. چنين نورى اطرافيان شخص را هم بهره مند می سازد، چنين شخصى به زندگى ادامه ميدهد درحاليكه درهواى زندگى الهى و ابدى نفس می كشد.
براى انسان جز آنچه كرده است پاداشى نيست، و به زودى حاصل كوشش خود را خواهد ديد، وآنگاه به پاداش کاملتری خواهد رسید. (۱ ۴- ۳۹ : ۵۳)
حىّ: خداوند يگانه ايست كه زندۀ كامل است.
هرچه زنده است، آگاه وفعال است، خداوند ازهمه آگاه تراست و تمام اعمال به او تعلق دارند، آنچه كه دانسته شده و يا خواهد شد دردانش اوست، تمام وجود هميشه درعمل او به درك می رسند.
به استثناى خداوند، تمام زندگى و زندگان دراعمال و ادراكات خود محدودند، آن درك و فعاليتى كه علامت زندگى است، وقتى بپايان برسد، زندگى پايان مى يابد. ارزش هر زندگى براساس زيادتى دانش، و فعاليت آن فرد زنده سنجيده میشود.
خداوند اعلاء مرتبه به آفريدگانش به نسبتهاى متفاوت و انواع مختلف زندگى بخشيده است، ارزش موجود خلق شده برحسب نمونه هاى زندگى در اوست.
گياهى كه زنده است از خاك و سنگ با ارزش تر است، گياهان زاده می شوند، می خورند، مى آشامند، ُ رشد می كنند، تكثير مى یابند و می ميرند، آنها هم دانشى دارند كه بوسيلۀ آن، آنچه را كه برايشان مفيد است از مضّرتشخيص ميدهند.
تمام آنها هم فعال هستند و آنچه را كه براى ُرشد و تكثيرشان مفيد است، درهوا، آب و دراعماق خاك مى جويند و میبابند، آنها آنچه را كه نياز دارند مى مكند، و با هضم كردنشان آنها را به غذا، ميوه، دارو، و هزاران چيز مفيد ديگر براى شكلهاى برتر زندگى، تبديل مى كنند، و اين درحاليست كه خودشان از اشكال زندگى برتر از خود نا آگاه هستند.
درحيوانات زندگى برترى حكمفرماست. آنها مى بينند، مى شنوند وحركت می كنند، زندگى گياهى پست تر از زندگى حيوانى است، بهمين دليل است كه حيوانات برگياهان غالبند، برآنها پا می گذارند، آنها را مى چرند و می خورند، بالاتر از زندگى حيوانى هم نوع ديگرى از زندگى وجود دارد، خالق عالم، انسان را برتر ازحيوانات آفريده است، زندگى انسان شامل تمام كيفيات زندگى گياهى وحيوانیست، فقط بصورتى كاملتر، علاوه برآن، انسان هوشمند است.
هوشى كه انسان با آن برترى يافته است، تجربه وتحليل می كند، مقايسه می كند، محاسبه می كند و از ابتدا، انتها را در مى يابد و براساس آن به عمل مى پردازد، او ميداند و براساس دانش خود كار می كند، و بهمين دليل است كه سلطان مخلوقات ناميده شده است.
ابتدائى ترين علائم زندگى عبارتند از: تولد، خوردن و آشاميدن تنفس، ُرشد و توليد مثل. علائم برتر اشكال بالاتر حيات، دانش و عمل كرد براساس آن دانش است. انسانها از نظر درجۀ زنده بود نشان هم با يكديگر متفاوتند كه اين تفاوت با نسبت دانش و عملشان به آن دانش قضاوت می شود.
پست ترين حّد دانش انسانها آگاهى و شناخت خود است، كسى كه خود را نمى شناسد و از وجود خود آگاه نيست، مانند مُردگانست، كلمات انسانهاى ناخود آگاه، ُمرده و مرگ آورند، از آنها دورى كنيد. درنام مقدس “حَىّ” كه انسانهاى با معرفت الهى، كه راز يگانۀ هميشه زنده بر آنها گشوده شده، ذكر می كنند، زندگى هست، اين كلمه را ازدهان آنها بشنويد، و بگذاريد در روح شما نفوذ كند، تا شماهم زنده شويد.
تجلى نور اين نام خداوند دربندۀ مؤمن او اينست كه خداوند قدرت كنترل آرزوهاى دنيائى وهوسهاى نفس اماره اش را به او داده است، و با اين كار به او زندگى ابدى شناخت خود را اهداء فرموده است.
قيّوم
خداوند يگانه ايست كه به قدرت خود موجود است و وجود تمام هستى وابسته به اوست، و وجود او برهيچكس مگر خودش وابسته نيست، وجود او بالاتر از تمام موجودات است.
او يگانه ايست كه آنچه را براى وجود هرچيزى لازمست به او ميدهد، او اسباب وجود همه چيز را تا زمان معين آفريده است، همه چيز به دليل وجود او موجود می باشد، اگر انسان بتواند ببيند كه چگونه وجودش، زندگيش و بدنش به روحش وابسته اند، ممكن است تا اندازه اى درك كند كه چگونه تمام آنچه كه زنده اند وابسته به “واجب الوجود” می باشد، روح برتمام وجود انسان حكومت می كند، وقتى روح بدن را ترك می كند، با وجود اينكه ظاهراً بدن همان است كه بوده، نفس نمى كشد، نمى بيند، نمى شنود، حركت نمى كند و درنهايت ازهم مى پا شد، چون آنچه كه بر آن حكومت ميكرد و آنرا بصورت مجموعه اى همآهنگ نگاه ميداشت روح او بود.
روح است كه مسئول زندگى، وجود و نظم و همآهنگى مابين تمام اعضاء وجود است.
وجود – خِرَد آن، زيبائى آن، قدرت آن، حتى زندگى آن تا حد آخرين سلول، آخرين اتم، درهرلحظه محتاج روح است. وقتى روح جسم را ترك میكند، تمام اين كيفّيات نا پديد می شوند.
بهمين صورت است كه هر ذرۀ جهان آفرينش درهرلحظه محتاج لطف الهى است، يعنى تجلىّ “قيّوم”، اين رحمت الهى خواست مخصوص خداوند است كه هميشه حاضر است، دراشكال و قدرتهاى متفاوت، براساس نيازهر چيزى كه درعالم هستى وجود دارد، براى تداوم و اصلاح آنها به تنهائى كافى است، با اين ارادۀ خداوندى است كه هرذره اى سبب ارضاء نيازهاى خود را درمى یابد، اگر خداوند اين رحمت خود را براى لحظه اى از يك ثانيه قطع فرمايد، هيچ چيز برپاى خود باقى نخواهد ماند.
اى انسان غافل، خداوندى كه صاحب تعداد نا محدودى از بندگان خوب و تمام آفرينش است تا از آنها مواظبت كند، بازهم چنان بتو اهميّت ميدهد و نيازهايت را بر آوره می سازد كه گوئى تو تنها آفريدۀ او هستى، و تو، با اينكه غير از او هيچ كس را ندارى كه از تو نگهدارى كند، طورى رفتار می كنى كه گوئى نيازى به او ندارى و پشتيبانان ديگرى دارى كه می توانند از تو مواظبت كنند. از اينهم بد تر طورى رفتار می كنى كه گوئى خود كفائى و وجودت قائم به ذات خودش می باشد!
چقدر لطف خدا بزرگ است و تا چه حد بخشش او بى پايان است و چقدرغفلت تو عميق است. درميان بندگان خداوند كسى كه شاهد وجود تمام خلقت خداوندى است، با برآوردن نيازهاى ديگران بنام خداوند و بخواست و قدرت او، وسيلۀ تجلى نور ” قیوّم ” می شود.
چگونه خدا را انكار می كنيد وحال آنكه شما را روحى نبود و زنده تان كرد، و پس از آن مى ميراند و بار ديگر زنده تان می كند، و سرانجام بسوى او باز خواهيد گشت. (۲۸ :۲)
واجد: يابنده
خداوند آنچه را كه ميل دارد، هر زمانى كه مايل باشد، مى يابد و بدست مى آورد، حتى كلمۀ يافتن هم دربارۀ او مجازى است، چون درحقيقت درهرزمان همه چيز درحضور او حاضر است.
هيچ كس نمی تواند به جائى برود يا پنهان شود كه از ديد يا دسترس او خارج باشد، او تمام آنچه را كه براى به عمل درآوردن اراده اش لازمست دارد، بنده نبايدهرگز خود را ازمولايش جدا ببيند، مولاى ما حاضر دائمى است، چه در درون و چه دربيرون، بنده هميشه درحضور مولايش می باشد، وقتى بنده نيازى دارد، كافى است آن نياز را حس كند و بگويد: “آه ، مولاى من! من درحضور تو هستم و حالت نيازم بر تو روشن تر است تا برخودم.
انسان هميشه محتاج است، هميشه مشكلاتى وجود دارد كه فرد از آنها رهائى مى طلبد، گاهى اوقات انسان نيازمند كمك افرادى از جنس خود مى باشد: دكترى، وكيلى، قاضى و غيره . . . وقتى براى دسترسى به آنها به درگاه خداوند مهربان و بزرگ، قاضى عادل، نگهدارنده، غنى، بهترين مولا و آن معشوق يگانه كه تمام قدرتها دردست اوست، و آن فريادرس بيچارگان دعا می كنيم، او خود اگرلازم باشد وسيلۀ دست رسى به آنها را براى ما ممكن و آسان می سازد، آن خداوندى كه روزى پنج بار درزمانهاى مختلف ما را بسوى خود دعوت مى فرمايد و اغلب ما از رفتن بسوى او و بيان نيازهايمان غفلت ميورزيم!
نه تنها پنج بار در روز، بلكه هرجا كه هستيم و درهرزمان، درتمام لحظات روز و شب، او براى ارضاء نيازهاى ما با تمام عشق و با تمام شَفقت و خِرَد وگنجهاى خود حاضر است، تنها كارى كه بايد بكنيم، رو آوردن به اوست با تمام عشق و نياز خود، وخالصانه تسليم او بودن و پرستش او. . . چنانكه خداوند در قرآن مجيدش فرموده:
“آنگاه كه بندگانم دربارۀ من از تو بپرسند، من نزديكم وهر كه مرا بخواند دعايش را اجابت ميكنم، آنها (هم) بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راهشان را بيابند.” (۱۸۶:۲)
“كسى كه روى تسليم به درگاه خدا آورد و نيكوكار باشد به دستآويز محكمى چنگ زده است و سر انجام كارها به سوى خداست.” (۲۲: ۳۱)
ما ِجد: شكوهمند
خداوند جليل ترينى است كه نسبت به بندگان خاص و خالص خود سخاوت و كرامت نامحدودى نشان ميدهد، مثلاً به آنها شخصيّت خوب وسلوك خوب اهداء می فرمايد، آنها را به انجام كارهاى خوب ومفيد قادر می سازد، بعد خودش بخاطر شخصّيتى كه به آنها اهداء فرموده، پاداششان ميدهد و بابخشش گناهان و خطاهايشان آنها را به شكوه وجلال می رساند.
او گناهان واشتباهات آنها را ازديگران وحتى ازخودشان مى پوشاند، عذرهاى آنها را مى پذيرد و ازحقوقشان دفاع میكند، او آنها را ازمشكلات مى رهاند و اسباب آرامش، صلح، صفا، خوشبختى، و وارستگى آنها رافراهم مى فرمايد، بندۀ مؤمن ومورد علاقۀ او نيز با ياد آورى كرامت آن يگانۀ جليل، به او عشق می ورزد و ازفرمانهاى او با شادى اطاعت می كند و ازطريق عشق ازاو می ترسد، يعنى ترس از دست دادن لطف معشوق يگانه.
تجلى نوراين نام الهى چنان است كه بنده از طرف خداوند شرافت يافته ومورد تمجيد قرار می گيرد، و به او قدرت بعهده گرفتن مسئوليّت اين شرافت نیز داده می شود. توجّه شما را به آياتى از قرآن مجيد دررابطه با این موضوع جلب ميكنم:
كسانيكه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند و به آنچه از جانب پروردگارشان بر محمّد(ص) نازل شده است ايمان آورده اند، خداوند گناهانشان را بپوشاند و كارشان را اصلاح كند. (۲: ۴۷)
وهركس خدا را يارى كند، خداوند ياريش ميدهد، زيرا خدا نيرومند مقتدر است. قسمتى از آيۀ: (۴۰ :۲۲)
آنها كسانى هستند كه اگر در زمين به آنان قدرت بخشيم نماز برپا می دارند و زكات می دهند، و امر به معروف و نهى ازمنكر می كنند و سرانجام كارها با خداست. (۴۱ :۲۲)
اوست كه بر دلهاى مؤمنان آرامش فرستاد تا ايمانشان را بيافزايد، كه سپاه آسمانها و زمين ازآن خداست و خداوند داناى فرزانه است. (۴: ۴۸)
واحد: يگانۀ مطلق
خداوند يكى است، هيچ برابر وهمتائى ندارد ودر ذات، صفات، اعمال وفرمانها يا اسمهاى زيبايش هيچ شريك وهمتائى ندارد. او درذات خود يگانه است تمام چيزهاى ديگر مخلوق اوهستند، چگونه می توان هيچ يك ازآنچه را كه او آفريده و پرورش داده با اومقايسه كرد؟ او در اسماء و صفاتش يگانه است.
درميان مخلوقات او، مخصوصاً درانسان ممكنست علائم و نشانه هائى از بعضى ازصفات او وجود داشته باشد، تا ما بتوانيم درکی داشته باشيم تا كيفيات او را احساس كنيم و با آن به تقويت ايمان خود بپردازيم، از اين كه بگذريم، تجلى بعضی ازصفات او، بهيچ وجه مانند خود صفات نيستند.
او يگانه منبع پاداش يا مكافات اعمال خوب يا گناهان مى باشد، هيچ موجودى بجز او حق ندارد كه بگويد، اين درست است، آن غلط – اين حلال است و آن حرام. هركس كه بهر صورتى بدنبال تشبيه چيزى به اوست، به تنها گناه غير قابل بخشش يعنى ” شرك ” آلوده شده است، او تنها كسى است كه ارزش پرستش دارد، يگانگى او غير قابل تقسيم است، او كلى است كه جزئى ندارد.
درانسان علامت توحيد دركسى تجلى می كند كه به چنان بلندائى از اخلاق حسنه، شخصيّت و رفتار رسيده كه هيچ كس به بلنداى او نيست، درعين حال يگانگى اين شخص درمدّت زمان زندگيش محدود است، ممكنست قبل از او كسانى چون او وجود داشته اند، يا بعد از او به وجود آيند، يگانگى او فقط در رابطه با جنبۀ شخصّيت وجود دارد، و در برگيرندۀ تمام نقطه نظرهاى ممكن نيست.
اَحَد: يكى، منحصربفرد
خداوند يگانه ايست كه همۀ نامها، صفات و روابط آنها با يكديگر، با او يگانه اند.
اين نام تجلى ذات الهى است،همۀ اين گوناگونى هاى نا محدود و تعدد ظاهرى دريگانگى مستغرقند، بطوركلى هيچ بيانى نمی تواند معنى حقيقى اين نام را توصيف كند.
تجلى يگانگى، بيان ذات خداوندى، درانسان غيرممكن است. دراينجا فقط می توانيم براى درك بهتر يگانگى او به سورۀ ” اخلاص” بسنده كنيم، كه خداوند خودش درقرآن مجيد فرموده:
“بگو او خداى اَحَد است، خدا بى نياز است، ( واوارضاء كنندۀ تمام نيازهاست) نه فرزندى دارد و نه فرزند كسى است و نه هيچ مثل و مانندى دارد.” ( سورۀ : “۱۱۲” اخلاص)
صَمد: خداوند برآورندۀ تمام نيازهاست وهمه به او محتاجند و او ازهمه بى نياز.
او تنها چاره است، تنها محل تأمينى كه انسان می تواند به آن رجوع كند تا خود را از تمام مشكلات و دردها رها ساخته، و تمام آنچه را كه نياز دارد، ازطريق رحمت اين نام بدست آورد، تمام موجودات براساس نيازهايشان ازمنبع پايان ناپذير وهميشه گشودۀ خداوند سهم می برند.
درميان انسانها و ساير موجودات الهى، افرادى هستند كه بصورت منابعى كه ديگران چارۀ مشكلات و ارضاء نيازهايشان را از ايشان مى خواهند، خدمت می كنند، درعين حال همانگونه كه نيازها متفاوت می باشند، منابع لازم براى ارضاى آنها هم متفاوت هستند. اگر انسان محتاج راه حلى عاقلانه باشد، به دنبال شخص يا اشخاصى عاقل تر میگردد.
و اگر محتاج علمى باشد، به سراغ انسان دانشمند ميگردد، و اگر نيازمند پول باشد، آدم ثروتمند را مى طلبد. اگر بيمار باشد، طبيبى می جويد. اما هميشه نمی توان مطمئن بود كه عاقل راه حلى كاملاً درست و بجا به او ارائه دهد، يا دانشمند پاسخى براى سئوال او داشته باشد، ويا ثروتمند پولى را كه او نياز دارد بپردازد، و يا طبيب قدرت شفا بخشى به شخص را داشته باشد، درعين حال چنين اشخاصى هميشه در دسترس نيستند.
انسان بايد به دنبال آنها برود و به انتظارشان بنشيند تا برايشان وقت داشته باشند، اين منابع علائم و بازتابهاى صفت “صمد” هستند و در حقيقت هديه هاى بزرگ خداوند می باشند.
ارضاء كننده و برآورندۀ تمام نيازها هميشه حاضر است، نيازهاى ما را قبل از خودمان ميداند، آنها را آنگونه ارضاء می فرمايد كه بايد ارضاء شوند، نه بصورتى كه ما مى انديشيم و تصور می كنيم كه بايد ارضاء شويم، اينكه نيازهاى خود را تشخيص بدهيم خوبست، و اينكه تقاضاى ارضاء آنها را هم داشته باشيم و از راه درست و شرافتمندانه در راه ارضاء آن بكوشيم هم بسيار خوب، اما وقتى بهر صورتى كه او صلاح دانسته به ارضاء آنها رسيديم، خوبست كه آن صورت را بپذيريم و شكرگزار او باشيم، خوبست كه آن نياز ما را به خالقمان و آگاهى به خودمان برساند، وگرنه ارضاء نيازمان، درخواست ارضاء آن و درك دريافت آن به تنهائى كافى نيست، چون خداوند همه چيز را ميداند.
تمام توانائى ها از اوست. او سخاوتمند و برآورندۀ مهربان تمام نيازهاست.
درعين حال او بندگانى را كه به او توّجه دارند بيشتر از آنهائى كه از او غافلند دوست می دارد. همچنين بندگان شكرگزار را بيشتر از آنها كه نا شكرند. خداوند در قرآن مجيدش بطور واضح فرموده كه چه كسانى را دوست دارد و چه كسانى را دوست ندارد.
تجلى اين نام زيباى خداوند دربندگان او، اينست كه ازطرف خداوند وظيفۀ تأمين و تعليم و تربيت خلايق به آنها واگذار شده است، دست آنها، زبان آنها و كل وجودشان وسائلى هستند كه ازطريق آنها نيازهاى بندگانش را برآورده می سازد، به همين دليل است كه همه براى برطرف ساختن مشكلاتشان، براى دريافت خير و براى قبولى توبه و فرار از خشم خداوند به دنبال او هستند.
براى نمونه آياتى چند ازقرآن مجيد را ياد آور می شويم، درمورد اينكه خداوند چه كسانى را دوست دارد و چه كسانى را دوست ندارد:
خدا توکل کنندگان را دوست دارد. قسمتی از آیۀ: “۹ ۵ ۱” سورۀ : “۳” عمران.
خدا پاکیزگان را دوست دارد. قسمتی از آیۀ: “۸ ۰ ۱” سورۀ: “۹” توبه.
خدا شما را ازنیکی و عدالت کردن دربارۀ کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و شما را از د یارتان نراندند منع نمی کند که از آنها بیزاری جوئید، بلکه می خواهد به عدالت با آنان رفتار کنید، خدا عادلان را دوست دارد. آیۀ: “۸” سورۀ :”۰ ۶” ممتحنه.
آری هر کس به پیمان خود وفا کند و با تقوا باشد، خدا متقین را دوست دارد. آیۀ: “۶ ۷” سورۀ: “۳” عمران.
خداوند نیکوکارانی را که در توانگری و تنگدستی انفاق می کنند، و خشم خود را کنترل می کنند، و ازخطای مردم میگذرند دوست دارد، و کسانی که چون مرتکب عمل زشتی شوند یا به خود ستم کنند، خدا را بیاد آرند، و برای گناهانشان طلب آمرزش کنند- و جز خدا کیست که گناهان را بیامرزد- و آگاهانه برگناه اصرار نورزند. آیات:”۵ ۳ ۱- ۴ ۳ ۱” سورۀ: ” ۳ ” عمران.
و چه بسیار پیامبرانی که خدا دوستان بسیاری به همراه آنان جنگ کردند، آنها دربرابر آنچه در راه خدا به آنها میرسید، سُست نشدند و زبونی نکردند، خداوند صابران را دوست دارد.
سخنانشان جز این نبود که:” پروردگارا! گناهان ما را بیامرز، و از زیاده رویهایمان درکارها درگذر، و ما را ثابت قدم بدار، و برگروه کافران پیروز گردان.
بنابراین خداوند پاداش این دنیا و پاداش نیک آخرت به آنها عطا فرمود، زیرا خداوند نیکوکاران را دوست دارد. آیات: “۸ ۱۴- ۶ ۱۴” سورۀ: “۳ ” عمران.
این راه مستقیم پروردگار توست، ما آیات خود را برای کسانی که پند می گیرند بیان کردیم، آنها را نزد پروردگار سرای آرامش است و خدا به پاداش کردارشان دوستدار آنان خواهد بود. آیات: “۱۲۷ – ۶ ۱۲” سورۀ: “۶” انعام.
خدا كسانى را كه چون بنيانى آهنين در راهش پيكار می كنند دوست دارد. آيۀ : “۴” سورۀ : “۶۱” صف.
بگو از خدا و فرستاده اش اطاعت كنيد، كه اگر روى بر تابيد خدا كافران را دوست ندارد. آيۀ “۳۲” سورۀ “۳ ” عمران.
از كسانى كه بخود خيانت می كنند دفاع مكن، زيرا خدا خيانت پيشگان گنه كار را دوست ندارد. آيۀ : “۱۰۷” سورۀ: “۴” نساء.
خداوند اسرافكاران را دوست ندارد ـ خداوند متجاوزان سرکش را دوست ندارد. قسمتى از آيات: “۵۵ و ۳۱” سورۀ: “۷” اعراف.
خدا بانگ بر داشتن به صداى بلند را دوست ندارد، مگر ازجانب آن كسى كه ستم ديده باشد، خداوند شنواى داناست. آيۀ: “۱۴۸” سورۀ: “۴” نساء.
قادر: توانا
خداوند آن توانا ترين است كه آنچه را می خواهد از طريقى كه مى خواهد انجام می دهد، او جهان هستى را بصورت آئينه اى آفريد كه بازتابندۀ قدرت اوست، او تمام هستى را به تنهائى، بدون احتياج بهيچ منبعى و بدون مواد و طرح اوليه آفريد، او گفت: “باش.” و شد.
امكان اينكه او سبب اتفاقى شود، قدرت او در اختراع و خلق، فقط بيك شرط وابسته است، به خواست او!
چيزى كه مناسب يك بندۀ خوب است اينست كه به آئينه اى كه او براى بازتاباندن قدرتش آفريده نگاه كند، بيلونها خورشيد و كهكشانهائى را كه درعمق غيرقابل قياس آسمانهاى بالاى سرهستند و ذهن و نيروى تصور را به مبارزه مى طلبند ببيند، همچنين خوبست مشاهده كند كه چگونه درست همانطوركه اين كهكشان ها درراههاى تعين شدۀ خود شناورند، دريك قطرۀ آب زيرميكروسكپ موجودات بى شمارى شناور می باشند، وچگونه او از دو ياختۀ كوچك، انسانى را مى آفريند كه بصورت جهان كوچك درميآيد كه درآن تمام آنچه كه درتمام هستى موجود است وجود دارد، چگونه او فقط بيك عضو كوچك ِ گوش، قدرت شنوائى ميدهد و بيك تكۀ گوشت در دهان، قدرت سخنورى، آيا چنين انسانی نباید از هيبت و احترام درمقابل اين عظمت بخاك بيفتد و خاشع گردد؟
اين بزرگترين شرف اوست. براى درك كوچكى ازقدرت و توانائى خداوند بهركار، توّجه شما را به تفكر و تدبّر درآيۀ زير جلب می كنم:
آيا انسان گمان می كند بخود رها می شود؟ آيا نطفه اى ازمنى نبود كه در رحم ريخته شد وبعد بصورت خون بسته درآمد، و آفريد و موزونش ساخت و او را از دو صنف نر و ماده قرار داد؟ آيا چنين خدائى قادر نيست ُمردگان را زنده كند؟ (۴۰- ۳۶ : ۷۵)
مقتدر: آفرينندۀ تمام قدرتها
خداوند كسى است كه تمام قدرتها را مى آفريند وبرتمام قدرتها كنترل كلى دارد. ازجانب خداوند مقتدر، به تمام موجودات قدرتى اهداء شده است، اين قدرتها به وسيلۀ دهندۀ آنها محدود و تحت كنترل درآمده اند.
ما خيال مى كنيم كه قدرت انسان زياد است و او را قادر مى سازد كه اعمال بزرگى را به انجام برساند، ما حتى میگوئيم او قدرت اختراع دارد، يا می تواند خلق كند، انسان نه می تواند اختراع كند و نه خلق. خداوند باعث اتفاق افتادن چيزى می شود و انسان را به كشف آنچه كه قبلاً آفريده رهبرى مى فرمايد، هميشه خداوند است كه خلق می كند، حتى اگر گاهى در ظاهر ازطريق مخلوقاتش بيايد.
مؤمن بايد بداند كه تمام قدرتها ازطرف “خداوند مقتدر” مى آيد و با تسليم شدن به ارادۀ او، با اطاعت از او، با عشق ورزيدن و ترسيدن از او، انسان بايد سعى كند آن قدرت را به دست آورد.
هيچ نيروئى نمی تواند به آن قدرت غلبه كند. وقتى كسى كمك خداوند را در يافت می دارد و از طريق آن قدرتمند و پيروز می شود، نبايد فاسد شده و آنرا بخود نسبت دهد، برعكس شخص بايد با توبه ازگناهانش، با منصف بودن، و داشتن بخشش، سخاوت و َشفقت، حتى با دشمنانش، شكرگزارى فعال خود را نشان دهد، و خود را لايق تجلى نور اين نام زيباى الهى نمايد.
ُمقدِِّم: تسريع كننده = تسهيل كننده = پيش برنده
خداوند هركسى را كه بخواهد به پيش می برد، و او را كه ازميان مخلوقاتش انتخاب نموده به پيش ميراند، و بعضى ها را نسبت بديگران بالاتر و جلوتر مى برد.
مثلاً خداوند تمام بشريّت را به حقيقت دعوت فرموده، اما بعضى ها به اين دعوت پاسخ مى دهند، درحاليكه ديگران عصيان می كنند ودرست به اين دليل عقب می مانند، خداوند حلال و حرام را براى تمام افراد بشر معين فرموه است، بعضى ها به قوانين او عمل می كنند وبه پيش می روند، ديگران زير پا ميمانند.
خداوند بعضى ازبندگانش را باعشق بى صدائى كه از او درقلب ديگر مردمان بوجود ميآورد مورد لطف قرار ميدهد، و بعضى ديگر را با كف زدنها و آفرين گفتن هاى پرسرو صدا، پادشاهان بزرگى بوده اند كه ملتشان مرگ آنان را با اشتياق جشن گرفته اند، و انسانهاى فقيرى هم وجود داشته اند كه رحلتشان باعث عذادارى شده است.
مؤمن ميداند، كه با وجود اينكه خداوند يگانه ايست كه آن كسى را كه بخواهد به پيش می برد، درعين حال قوانين عمل كردن را هم براى ما قرار داده است. اگر كارى نكنيم و تنبل باشيم، عاقبت ما ، فقر، فشار، مشكلات و درد است. اگر فقط براى پول وشهرت كار كنيم، پول ما صرف شراب، قمار، گمراهى و فساد می شود، عاقبت آنهم، فقر، فشار و درد است.
انسان بايد با خداوند ” ُمقَدّم” درهمآهنگى باشد و براساس قوانين پيشرفت او كاركند، اگرهدف رسيدن به خير اين دنيا از راههاى حلال باشد و اگر خداوند به بنده اجازۀ ثروتمند شدن ندهد (با وجود نهایت کوشش)، بازهم خداوند بهتر ازهمه ميداند، شايد چنين پذيرشى پيشرفت بزرگترى باشد ازثروتمند شدن، چون درجۀ پيشرفت حقيقى نسبت نزديكى انسان بخداست. تجلى نور اين نام ياصفت الهی در انسان آنست كه خداوند او را ازهر نظر در رتبۀ اول نگاه می دارد.
مؤ ِخر: تأخيراندازنده
خداوند كسى است كه هركه را بخواهد عقب مى گذارد و پيشرفت او را به تأخير مى اندازد.
او درخِرَد الهى خود هركه را بخواهد پيش می برد، وهركه را اراده كند عقب نگه می دارد، اگر مؤمنى با وجود سعى و كوشش خود بازعقب ميماند، ممكنست درنيت او اشتباهى، نا خالصى يا ريائى وجود داشته باشد، و يا شاید لازم باشد پيشرفت براى او باعث مشكلات و درد بيشترى شود، تا وقتى به مقصود رسيد ارزش آنرا بيشتر بفهمد، و بهتر ازآ ن پاسدارى كند.
بندۀ خوب ايستگاه و حالت خود را مى پذيرد، و به سعى و كوشش خود ادامه ميدهد، درعين حال مى كوشد دليل بودن درجايگاه خود را درك كند. بندۀ خوب بايد بداند آنچه كه اهمّيت دارد نزديكى به خداست. وسائل نزديكى به او، عبادت و عبوديت مى باشد، عبادت يعنى انجام كارهائى كه باعث خوشآيند خداوند است وعبوديت يعنى رضايت از آنچه كه خدا می كند.
تجلى نوراين نام خداوند دربندۀ مؤمن، اين است كه او وسیلۀ تأخیر مكافات آنان را كه برضد شريعت عصيان كرده اند، آنان را که گمراه شده اند، و آنهارا كه باعث عناد خود و ديگران مى گردند فراهم مى آورد، او همچنين وسيله ايست كه اين گناهكاران را در نقطه اى معّين متوقف می سازد.
اوّل: اوّلين
خداوند اوّلين است، حتى وقتى می گوئيم او قبل ازقبل است.
اوّلين”قبل”، قبل از دوّمى است، و درمقايسه با آن، اوّلين بودن او حتى ربطى به آنچه كه بعد از او ميآيد ندارد ـ به آنچه كه تمام وجود است ـ ديده و نديده ـ چون معنيش اينست كه وقتى او، اوّلين است، باز دوّمى هم وجود دارد.
درحاليكه هيچ چيز مانند او وجود ندارد، اوّلين بودن او، يعنى هيچ چيز پيش از او نبوده و نيست، يعنى كه او وجودش وابسته به خود است، كه همه چيز از او ميآيد و اينكه او سبب تمام آن چيزهائيست كه می شوند.
به بركت اين صفت، بندۀ خوب بايد در ازخود گذشتگى، پرستش و كارهاى نيكو، اوّلين باشد. تجلى نور اين صفت خداوند در بنده اينست كه خداوند به او راز شروع و پايان هر چيزى را داده است، او از ابديت و پايان ناپذيرى آگاهست.
آخِر: آخِرین
خداوند آخرين است.
ما نمی توانيم بگوئيم كه او بعد از بعد است، چون او را نمى توان با چيزى كه دراين صورت قبل از اوست مقايسه كرد، همانگونه كه او شروعى ندارد، پايانى هم ندارد، او ابدى است، او قبل از قبل است و او آخرين است، چون وقتى همه می ميرند ونا پديد می شوند، فقط اوست كه وجود دارد.
دايرۀ وجود از او شروع و به او ختم می شود، همه چيز از اوست، مؤمن ميداند كه هرآنچه را كه دارد، مادى و معنوى مال اوست، و به او بازمی گردد، خود مؤمن هم به او بازمی گردد، و مجبور است حساب آنچه را كه موقتاً در اختيارش گذاشته شده پس بدهد، كه چگونه ازآن استفاده كرده است، بنابراين اعمال بندۀ خوب از شروع تا پايان بخاطر او انجام مى پذيرد، براى خوشآيند او و بنام بندگى او.
خوبست صفات اولين و آخرين، باههم خوانده و ذكر شود و درنظر آورده شوند، چون معنى آن مانند دايره ايست كه در آن اوّل و آخريكى است.
تجلی نور اين نام خداوند دربندۀ مؤمن او چنانست كه، او ميداند هر چيزى آخرى دارد به غير ازخداوند جليل و بزرگوار، او كه يگانۀ ابدى است، او كار می كند تا خود موقتى اش را در ابدّيت مولايش از دست بدهد.
هر چه روى زمين است دستخوش مرگ و فناست، و زندۀ ابدى ذات خداى مُنعم با جلال وعظمت است. (۲۷- ۲۶ :۵۵)
ظاهر: يگانۀ متجلى
خداوند يگانه ذات متجلى است، هرچيزى برحسب نيروى ديد وتشخيص انسانها، براى يكى هويداست وبراى ديگرى پنهان. خداوند برترين، براى آنها كه به وسيلۀ احساسات يا نيروى تصّور خود درجستجوى او هستند نا پيداست، اما در نظر آنها كه از طريق گنج عقل و منطقى كه خداوند به آنها هديه فرموده درجستجوى او هستند، هويدا است.
خداوند درپايان ناپذيرى قدرت و وجود نا محدودش پنهان است، او همچون نورى است كه همه چيز را قابل ديدن میكند، اما خود نور او حجابى می شود براى ديدن نورش، آنچه كه حدى ندارد به نظر بى شكل مى آيد و از اين جهت نا ديدنى ميشود، اما او درهمه چيز هويداست، تمام آنچه كه چشمان ما مى بيند، تمام صداهائى كه گوشهاى ما مى شنوند، تمام چيزهائى كه لمس می كنيم، يا ازطريق چشائى به درك آنها می رسيم، معنى هرآنچه مى انديشيم، تمام آنچه كه در بيرون و درون ماست، خود او نيست، اما از اوست.
هر چيزى دليل وجود اوست، هرچيزى می گويد: “من بخودى خود هيچ هستم، يگانه اى كه مرا ساخت، كه مرا نگهدارى وتأمين می كند، آفرينندۀ منست ومن درهرلحظۀ خودم محتاج اوهستم، هرشكلى، هر رنگى، هر مزه اى، هرعطرى، هرحركتى، هر نيروئى، هركيفّيتى كه درمن ظاهر می شود از اوست، سخاوت اوست، كار اوست”.
خداوند درصفاتش متجلى است، انسان هنرمند را از كار هنريش مى شناسند. اگر كسى خورشيد در حال غروب را نمی بيند، اما تلاًلو آنرا در پنجره اى دور مشاهده مى كند، و می گويد كه غروب را د يده است، دروغ نمی گويد.
اگركسى صفات كامل خداوند را درخلقت او ببيند، در درون و بيرون خودش، و بگويد: “خدا را ديده ام”. دروغ نمیگويد.
انسان بهترين مخلوق خداست، و نمونه اى ازتمام خلقت در درون انسان است. پيدا و پنهان هم درانسان است، شكل ما، كلمات ما، اعمال ما و كارهايمان پيدا هستند. احساسات و افكار ما پنهان می باشد.
وجود انسان فقط آن چيزى نيست كه درظاهر او پيداست. ممكن است چاق يا لاغر شود، يا حتى يكى از اعضاى بدنش را از دست بدهد – اما ذات او، هويّت او، آن چيزى كه خود اوست، آن چيزى كه در او جاودانه است، در او پنهان می باشد، هويّت او، تنها ازطريق اعمالش و ازطريق ارزش يابى كيفّيات اعمالش متجلى می شود.
شخصى كه نور اين نام خداوند در او به تجلى در آمده، كسى است كه معنى درونى چيزها از بيرون بر او ظاهر ميشود، مانند موسى (ع) كه تجلى راز يگانۀ حق بر او ظاهر شد.
او تجلى نور الهى را در شعله هاى بوته اى كه می سوخت ديد و بنى اسرائيل را با كتاب عظيم “تورات” كه برالواح طلائى بر او روشن شد، به سوى خداوند دعوت كرد، الواحى كه در آنها دستورات و قوانين اين دنيا، چگونگى رستن از دست ظالم، و رسيدن به رستگارى ابدى درج شده بود.
باطن: يگانۀ پنهان
خداوند آن يگانۀ پنهان است. وجود او هم پيدا و هم نهان است، او پيداست چون علائم وجود او حتى بركورهم آشكار است، اما ذات او ازما پنهان است. وقتى يك اثرهنرى وجود دارد، مسلماً هنرمندى هست كه آن اثر را به وجود آورده است.
اگرخلقتى هست، مسلماً خالقى وجود دارد، اگرما هستيم او هم هست، اما علم حقيقى خالق براى مخلوق ممكن نيست، چون ذهن و درك فرد مخلوق محدود است، بنابراين فقط می تواند تا ناحيۀ محدودى آگاهى داشته باشد، خداوند – عظيم، ابدى، نا محدود، بدون ابتداء و انتها و در دانش و قدرتش كاستى ناپذير است.
انتظار اينكه يك وجود محدود بتواند يك حقيقت نا محدود را بفهمد و درك كند، محال است. آيا می توان اقيانوس را درسطلى جا داد؟ درعين حال با وجود اينكه آب يك اقيانوس خود ِ آن نيست، از آنست، تجلى صفات او درمخلوقاتش مانند آن سطل آبست، او نيست، بلكه از اوست، ذات پنهان اومانند اقيانوس است، كه عمق و وسعت آن نا محدود وغير قابل سنجش مى باشد، (البته اين مثال هم درخور فهم و درك محدود ماست، وگرنه نا محدودى خداوند را با هيچ مقياسى نمی شود اندازه گرفت یا تصوركرد، وهیچ بشری ظرفیت تجلی صفات کمال او را ندارد.)
علم درحالت پيشرفتۀ امروزيش و در آنچه ما تصوّر می كنيم فردا خواهد شد، هميشه در نرسيدن وحيرت پايان مى يابد. درعالم وجود، ما ازهمه چيز به خودمان نزديكتريم، آيا انسان تا بحال توانسته خود را بشناسد و درك كند؟
بهمين دليل است كه پيامبر خدا (ص) به ما دستور فرموده كه خداوند را فقط ازطريق اسماء و صفاتش بينديشيم و تفكر بيشتر از آنرا ممنوع ساخت.
فقط خداوند به ذات خود آگاه است، ما قدرت تصور و درك آنرا نداريم. آنها كه به ذهن خود فشار آورده اند كه جلو تر بروند يا شعور خود را ازدست داده اند و يا به ورطۀ بى ايمانى، بى اعتقادى و شرك افتاده ا ند.
تجلى نور اين نام يا صفت الهى دربنده چنانست كه خداوند بر او به نسبت بیشتری علم به قلب خودش را اهداء فرموده، كه درونش پاك شده، كه از نظر روحانى از جسم ماديش فراتر رفته، كه پرده ها برايش كنار زده شده اند، راز ها بر او آشكار می شوند، و آينده برايش شناخته شده است.
( منظور يقين قلب اوست به قيامت كه در آينده قرار دارد، و در نتيجه استوار بودن او درانجام اوامرخداوند) او وسيله اى می شود كه مردم را به پاك ساختن د نياى درون خودشان با انوار الهى و رسيدن به كمال روحانى دعوت می كند.
والى: حاكم
خداوند تنها مدير و حاكم تمامى خلقت است. حكومت او با چنان قدرتى پا برجاست كه تمامى خلقت از ابتداء تا انتها،(حتى قبل ازخلق شدنش) تحت ارادۀ قدرت او بوده و هست و خواهد بود، آنچه كه هست با يك فرمان” باش” او از نيستى به هستى آمده، همه چيز به اين طريق ظاهر می شود، اداره می گردد، توسعه مى يابد و وقتى زمانش فرا می رسد، می ميرد و از ديدگان دورمی شود.
حتى بعد از مرگ همه چيز تحت حكومت او باقى می ماند و بالاخره دو باره به زند گى باز می گردد، خداوند در كار ادارۀ خلقت در هرزمان، و تمام زمانها ميداند كه چه اتفاقى افتاده، و درحال افتادن است و يا خواهد افتاد.
او يگانه ايست كه می خواهد و او يگانه ايست كه به اجراء درمى آورد. در سراسر خلقت، او تنها به انسان اراده داده است. ارادۀ ما قدرتى است كه درما هست تا بتوانيم يا چشمانمان را باز كنيم تا خلقت خداوند را كه در آن نامهاى زيباى او متجلى هستند ببينيم و نور ايمان و دانش را در يابيم ـ ياعصيان گر و گناهكار شويم، چشمانمان را ببنديم و درتاريكى بمانيم. درعين حال آنچه كه هست، هست، خواه ما آنرا تشخيص داده، شكرگزار باشيم يا خدائى نكرده كور، كر ونا شكر بمانيم.
تمامى خلقت حكومت قدرت و دانش الهى است، تصور نكنيم كه بخود واگذار شده ايم، بدانيم و ببينيم كه ما قسمتى ازآن نظم الهى هستيم كه تحت حكومت يك حاكم عادل، مهربان و بخشنده مى باشد. همه چيز اندازه گرفته شده، همه چيز ثبت شده، همه چيز به چابكى و با نظم حيرت انگيزى درحركت است، ارادۀ خود را براى داشتن آگاهى، ايمان و همآهنگى با آنها بكار بريم. تجلى نور اين نام خداوند دربنده، كسى است كه برخود و آنها كه بر حسب قوانين الهى به اعتماد ِ مواظبت او، به او سپرده شده اند، حكم ميراند.
او عادل و نيك است و ازخودعدالت و نيكى بروز ميدهد. درمقابل خدمتش از خداوند نعمت ها و عقلى را دريافت می كند كه بوسيلۀ آن مديريت و سخاوت خود را نسبت به ديگران به كمال برترى برساند.
وقتى او به ديگران مى آموزد كه مانند خودش عادل و سخاوتمند باشند، هربار كه آنها عملى از روى عدالت و سخاوت انجام دهند، او دو برابر پاداش آنها را دريافت خواهد كرد، حاكم خوب كسى است كه در روز قيامت و در ترازوى الهى، اعمال خوبش از اشتباهاتش بيشتر باشند، خداوند يار كسى است كه به ديگران كمك می كند.
متعالى:
خداوند يگانه ترين است، بزرگى او ُرشد می كند، هرچه ازگنجهاى پايان ناپذيرخود مى دهد، ثروتش بيشتر می شود، هرچه نيازهاى مخلوقاتش بيشتر می شود، نعمت اوهم فزونى مى يابد، درعين حال اگرتمام نيروها، تمام اذهانى كه خود را به جهالت ميزنند و تمام لشكريان تمام جهان هستى باهم متحد شوند، نمى توانند ذره اى را با زور از او بگيرند، حتى چيزى به اندازۀ دانۀ خردَل بدون خواست او به كسى داده نمی شود.
ممكن است كسى امروز قوى، جوان و زيبا باشد، فردا بيمار، فرتوت و درهم شكسته و نا توان. ممكنست امروز عاقل و با هوش باشد، و فردا هوشيارى خود را ازدست بدهد، ممكنست ثروتمند باشد و ورشكست شود. به ملتهائى بيانديشيد كه در روى زمين به بالاترين درجات برترى رسيدند و بعد شكست خورده و بى آبرو شده، و نامشان هم از نقشه ها نايديد شده. خداوند يگانۀ برترين از تمام اينگونه شكستها و عيبها و نقصها برى است.
بندۀ حقيقى كه با صداقت ميگويد:” بخداوند ايمان آوردم” به كسى ايمان مى آورد كه تا حدودی صفات، كیفیات و نامهاى زيبايش درقرآن مجيد و احاديث شرح داده شده است. كسانى هم هستند كه بجز خودشان و شاديها و لذتها و ثروتهاى اين جهانيشان، به هيچ چيز دردنيا ايمان نمى آورند، بازهم كسانى هستند كه به خدايانى ايمان دارند كه خود بنده ومخلوق و يا ساختۀ خيالات بشرهستند، كه درنتيجه آنها خود را ازمقام والاى بندگى خداوند يگانۀ برترين، به پائين ترين درجۀ محكوميت ُسلتۀ نفس شيطانيشان تنزل ميدهند.
تجلى نور اين نام ياصفت زيباى الهى، درآن بندۀ سرافراز خداوند است كه در درون و بيرون خود از يك قلۀ درك و آگاهى به بلنداى ديگر صعود می كند. و از بياد داشتن خداوند، حفظ تقوا، و ازخود گذشتگى خود به اين درجات بالا ميرسد، تمام هدف، قصد، سعى و توجهش – برداشتن، يافتن و بودن با خدا معطوف است.
ِبّر: انجام دهندۀ نيكى
خداوند كاملترين انجام دهندۀ نيكى است. تمام خوبيها و نعمتها از او می آيند. او براى بنده هاى صالح و نيكوكار خود خوبى و آسانى می خواهد، او براى آنها سختى را دوست ندارد. او كسانى را هم كه به وجود آورندۀ سختيها هستند دوست ندارد، درعين حال، از رحمتش، آنها را كه خوبى نمی كنند، مى بخشد. (البته درصورت پشیمانی وتوبه.)
او پستى ها را پنهان می سازد، اگر ازطريق عدلش تنبيه را اختيار كند، تنبيه او هرگز ازحد گناه انجام شده تجاوز نمیكند، درحاليكه پاداش او درمقابل اعمال خوب دو برابر است. او درتنبيهات خود تأخير ميفرمايد، تا شايد بندۀ گناهكار به اعمال خطاى خود آگاه شده و آنها را با كارهاى خوبى جبران كند، آنگاه او گناهى را كه از آن توبه شده به كارهاى خير بدل می كند، (يعنى علاوه بربخشش آن گناه، پاداش كار خير نيز به بندۀ پشيمان ازگناه، عطا می كند.)
اگر بنده اش قصد كار خيرى داشته باشد اما قادر به واقعّیت بخشيدن به آن نباشد، او آن قصد را مانند اينكه آن كار واقعاً انجام يافته باشد، پاداش می دهد. اما اگر بنده قصد گناه كند و نتواند آنرا به عمل در آورد، او را مى بخشد.
وقتى ما به خلق خدا خوبى می كنيم، حتى اگر با يك كلام مهربانانه يا يك لبخند باشد، ما تجلى نور خداوند ” ِبّر” را كه انجام دهندۀ مطلق خوبی هاست درخود احساس می كنيم. اينها علائم خيرالهى است كه بر بنده تابانده می شود. خوشبختانه خداوند امكان نیت ها و اعمال خوب را به همۀ مؤمنين داده، و اين به اختيار ماست كه تا چه حد ازاين امكانات استفاده كنيم.
توّاب: راهنماى به توبه – توبه پذير
خداوند يگانه ايست كه انسان را دائماً به توبه بازمی گرداند، اصولاً توبه يعنى بازگشتن ازعصيان و گناه، به راه مستقيم فضيلت. خداوند قلبهاى ايمان آورندگان را ازطريق عشق او، با تجلى وجود او در اطرافشان، با كلمات نصايح خير آنها كه به او نزديكند، با وعدۀ پاداشهاى او در بهشت، و با ترس از تنبيهات او و آتش جهنم، ازخواب غفلت بيدار می كند.
خداوند بندگانى دارد كه قلبشان با يك جرقه آتش می گيرد و بندگانى هم دارد كه قلبشان به سنگى سخت مُبدل شده است، اگركسى كوهى از آتش را هم برآنها بريزد، بازهم گرم نمى شوند، بعضيها قلبهائى دارند چون آهن كه با آتش كمى گرم ميشوند، وبلافاصله به سختى آهن باز می گردند. به همين دليل است كه بايد انسان متداوماً با گوش دادن به فرمانهاى الهى درقرآن مجيد بيدار شود، و ازحالت ُپرگناه نا آگاهى و ناهمآهنگى به حالت همآهنگى به ارادۀ الهى بازگردد.
اين توبه ايست كه براى خدا قابل قبول است و با آن خشم او مبدل به رحمت، محبت وعشق می شود، توبه اى كه براى خداوند قابل قبول است فقط ديدن خطا و زشتى اعمال خود، پشيمانى ازاعمال بد و آرزوى عدم تكرارآنها، ترس ازتنبيه خداوند، واميد به رحمت پروردگارنيست، اين كارمانند اينست كه غدۀ سرطانى را ببُرند و ريشه اش را برجاى بگذارند.
انسان بايد تمام ريشه ها را ازجاى بردارد و بيرون آورد، توبۀ قابل قبول براى خداوند كوششى است كه در راه پاكسازى درونى و سعى در از ميان برداشتن اسباب گناه انجام مى دهيم. خداوند نه تنها رحمت و بخشايش خود را، بلكه عشقش را هم به چنين بندگانى نويد ميدهد. وقتى بتوانيم آنها را كه بما صدمه ميزنند و ميرنجانند ببخشيم، تجلى نور ” توّاب را در خود خواهيم ديد. خداوند آنها را كه ديگران را مى بخشند، مى بخشد، حال هرقدرهم گناهكار باشند و هرقدرهم توبۀ خود را فراموش كرده باشند، نبايد هرگز در رحمت خداوند و قبولى توبۀ خود شك كنند.
تجلى نوراين نام يا صفت زيباى پروردگاردر انسان، براى بندۀ متبركى است كه به لطف خدا با تسلط برنفس موفق شده از زیاده روی در شهوات سیری نا پذیر، و نیازهای کاذب خود، و از دروغها و خيالات اين دنيا، به حقيقت روى آورد، با توبۀ مكرّر از اعمال خطايش به درك چند گانگى در وجود خود رسيده، و با دور انداختن آن از طريق توبه به يگانگى و وحدت رسيده است.
توّجه شما را به آياتى از “قرآن مجيد” در مورد توبه پذيرى خداوند جلب ميكنم:
من آمرزگار توبه كنندگانى هستم كه ايمان بياورند و عمل شايسته انجام دهند، و هدايت شوند. ( ۸۲ : ۲۰ )
پروردگارت نسبت به كسانى كه به جهالت مرتكب عمل زشتى شدند، و بعد از آن توبه كردند، و اعمال صالح انجام دادند، آمرزند ۀ مهربان است. ( ۱۱۹: ۱۶)
و نيز از پروردگار طلب آمرزش كنيد و بدرگاهش توبه آوريد، تا در زمانى معين به شا يسته ترين صورت بهرمندتان سازد، وهرصاحب فضلى را به اندازۀ فضلش عطا كند، و اگر روى بگردانيد من برشما ازعذاب روز بزرگ بيمناكم. ( ۳: ۱۱ )
منتقم: انتقام گيرنده
خداوند انتقام گيرندۀ بزرگ است. او آنهائى را كه درعصيان اصرار مى ورزند، و با نادانى وخود خواهى هايشان باعث بوجود آوردن عدم همآهنگى وعذاب بندگان خداوند وساير مخلوقات او می شوند، تنبيه می فرمايد، اينها آدمهاى بى ايمانى هستند كه به خداوند شرك مى ورزند، او به آنها وقت و آگاهى ميدهد كه بخود آيند و از اعمال غلط خود توبه كنند، او با اعلام خطرهاى مكرر به آنها هشدار ميدهد، عذرهاى آنها را می پذيرد و تنبيه آنان را به تأخير مى اندازد.
با بخشيدن و به تأخير انداختن تنبيه شان، انتقام او وحشتناكتر می شود، چون گناهكار مصّر درگناه، زمان بيشترى براى گناه داشته، وبه اين ترتيب خود را مستحق مكافات سخت ترى كرده است، آنها كه بجاى بندگى خداوند، بندۀ خود خواهيهاى خودشان می شوند، وقتى فكر می كنند براى كارهايشان تنبيه نمی شوند، خطرافتادن وحشتناكى را به خود ميخرند.
آنها در اثر رحم خداوند فاسد و پر توقع و از خود راضى می شوند و درتكبُرشان بيشتر اوج ميگيرند، ناگهان يك روز خداوند آنها را پائين می آورد، آنوقت افتادن ازآن بلندى برايشان بسيار سخت ترخواهد بود. بسيارى از ظالمين قبل از افتادن به آن بلنديها رسيده اند، خداوند آنها را كه گرفتار انتقام او می شوند، موجب عبرت آنهائى قرار ميدهد كه ميخواهد نجات دهد.
تجلى نور اين نام خداوند، دربنده ايست كه انتقام او از دشمنان خداوند وحشتناك است و كسى است كه بيش از همه از منيّت خود كه بزرگترين دشمن اوست انتقام می گيرد.
َعفو: يگانه بخشنده وپاك كنندۀ گناهان
خداوند يگانه، بخشنده وپاك كنندۀ گناهان است. ” َعفو” متضاد” منتقم” است معنى آن به معنى “غفور= بخشندۀ همه”، نزديك است، فقط متمركزتر می باشد، ريشۀ كلمۀ ” َغفور” به معنى چشم پوشى ازگناهان است، درحاليكه ريشۀ كلمۀ “عَفو” به معنى ازميان بردن وپاك كردن گناهان است.
درحالت اول گناهى كه مورد چشم پوشى قرار گرفته هنوز وجود دارد، در دومى گناه پاك شده و ناپديد می شود. خداوند بخشش وپاک كردن گناهان را دوست دارد، او اغلب منكران و عاصيان را تنبيه نمى كند، وقتى آنها گناه خود را تشخيص ميدهند و تصميم به اصلاح می گيرند، او آنرا به عنوان توبه می پذيرد وگناهانشان را پاك می كند وبجاى تنبيه، نعمتهايش را بر آنها می بارد.
در تأخير او، در تنبيه و بخشش، رازى هست. او راه رستگارى را، با آموختن وجود رستگارى بهشت و آتش جهنم، بما مى نماياند، اين كار تذكرى است ازطرف يك وجود غنى، سخى، مهربان و درضمن شديد الانتقام “منتقم”، كه ميگويد: “درهاى ما بازاست، ميزهاى ما چيده و آماده، كسى كه اين دعوت را می پذيرد، خوش آمده، ولى ما آنهائى را هم كه به ميهمانی نمی آيند بنوع ديگرى پذيرائى می كنيم.” (كه چگونگی آن درقرآن مجيد كاملاً شرح داده شده است.)
نعمتهاى خداوند دراين دنيا موقتى بوده و درمقايسه با آنچه كه درآخرت (بهشت) وعده داده شده، هيچ است. بخشش گناهان تشويقى است براى منكران، تا راه خود را تغيير دهند، به راه راست بيايند، به بهشت داخل شوند.
مسلماً رحمت بى انتهاى خداوند بيش ازگناهان بندگانش است. درهاى رحمت اوهميشه براى آنها كه وارد شدن را “انتخاب” می كنند باز است. اما آنها كه نسبت به تذكرات و اعلام خطرهائى كه درحقيّقت محبّت، رحمت و بخشش پروردگار است، كور وكرند، كه دربى دينى وانكار خود مصرند، كه بخشش مكرّرخداوند را دليل بر انكارخود مى يابند، كه سعى می كنند ديگران را گمراه كنند، آنها كه فاسد شده اند و از گناه لذت می برند، بالاخره دراين دنيا با غرق شدن درثروتى كه جمع كرده اند و درقيامت با آتش جهنم مكافات می ابند.
اين تنبيه با صفت “عَفو= يگانه بخشنده و پاك كنندۀ گناهان”، منافاتى ندارد بلكه تجلى نام زيباى “عادل” اوست. خوب و بد يكسان نيستند، اگر ظاهراً اينگونه به نظر بيايد ممكن است باعث گيجى بندگان خوب شود. تجلى نور “عَفو” در بنده اى است كه حقيقتاً ايمان دارد، كه از خداوند می ترسد، نه آنقدر كه از تنبيهات او، بلكه از گم شدن عشقش، او كسى است كه آگاهى دارد، حيا دارد و براى او خوب و بدى كه از طرف خداوند بيايد يكسان است.
“بندگانم را آگاه كن كه من آمرزندۀ مهربانم، و كيفر من عذابى درد ناك است. ( ۵۰ – ۴۹ :۱۵ )
رئوف: مدارا كننده، مهربان و رحم كننده
خداوند ملايم ومدارا كننده است، او همه را با دست قدرت خود آفريده و می تواند همه را ازميان بردارد، چون نيازى به مخلوق خود ندارد، اين قدرت و استقلال، اين قدرت او در ديدن همه چيز ازجمله عصيان و انكار بعضى از مخلوقاتش، او را ازشفقت ومداراى نا محدودش باز نمى دارد.
برعكس، با وجود قدرتش درمشاهدۀ گناهان ما، درعدالتش، درتوانائى تنبيه كردنش، اين حقيقت كه او بخشش را انتخاب می كند، نشان دهندۀ رحم و مداراى بى پايان اوست. حتى اگر كسى ضعف ايمان داشته باشد، و درتكبُرش مرزى نشناسد، حتى اگر كسى باور داشته باشد كه زندگيش را خودش به دست ميآورد و ارباب زندگى خويش است اين رحم ومدارا شامل اوهم می شود.
به حيوانات و گياهان نگاه كنيد ـ پرندگان چگونه لانه می سازند؟ رازآن كارخانه اى كه نامش كرم ابريشم است چيست، كه خود پيلۀ خود را می سازد كه زيباترين و نرمترين لباسها را می توان از آن توليد كرد؟ يا راز زنبور عسل كه خود كندوى خود را می سازد و شيرين ترين و مفيدترين خوردنى ها را توليد می كند درچيست؟ اينها وتمام چيزهاى ديگرعلائم رأفت و رحم و سخاوتى است كه ما را درميان گرفته است. اما براى بشرتجلى رأفت پروردگارى گسترده تر است.
او همه چيز را براى انسان خلق كرده و ما را برهمه چيز مسلط فرموده. او ما را بصورت بهترين مخلوق، براى حكومت، رهبرى و استفاده ازملك خود خلق فرموده است. او به ما وسيلۀ تفکر، حرف زدن، خواندن و نوشتن ومهّمتر ازهمه قدرت اراده و آزادى انتخاب داده است. او به ما آنچه را كه برايمان بهترين است آموخته، و آنچه را كه برايمان بد است. درست وغلط را، حلال و حرام را.
اگر بخواهيم نعمتها و رحمتهاى او را برخود بشماريم نمى توانيم، چون سخاوت او، رحم و رأفت او براى با ايمان و بى ايمان بطور يكسان بى حد و مرز است. كسى كه نور اين صفت خداوند در او متجلى می شود، شخصى است كه گناهان خود را بياد دارد، و تشخيص ميدهد كه اين نعمتهاى خداوند با وجود گناهان او، زندگى او را در برگرفته و سعی ميكند به خلق خدا با ذهنش، بدنش ومالش كمك كند. كسى است كه با وجود رحم و شفقت الهى كه در او متجلى است ، درتنبيه گناهكاران براساس شريعت كوتاهى نمى كند.
زيرا با وجود اينكه عدالت قوانين مذهبى ظاهراً تنبيه بنظر ميرسند، درحقيقت رحم وشفقت هستند، چون گناهى را كه تنبيه به خاطر آن انجام گرفته پاك می كنند. (البته تشخيص شخص گناهكار وچگونگى تنبيه او شرايط بسيار لطيف وحساسى دارد، که بايد بسيار آگاهانه و با تحقيق كافى انجام گيرد و نه چنان كه اغلب شاهد هستیم، در قوانين شرعى بنام “مذهب ” و برخلاف مذهب ظلم هاى بسيارى به این نام صورت می گيرد.) توّجه به آياتى چند در مورد رأفت و مهربانى خداوند:
ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در بر وبحر (خشكى و آب بر مركب) سوار كرديم و از انواع روزيهاى پاكيزه بهرمندشان ساختيم، و بر بسيارى از مخلوقاتمان برترى بخشيديم. (۷۰: ۱۷)
آنچه درآسمانها وزمين است، ازآن اوست كه برايتان رامكرد، براستى دراين براى متفكران عبرتهاست. (۱۳: ۴۵)
اگرخواستارشمارش نعمتهاى پروردگارتان باشيد،هرگزازعهدۀ شما ساخته نيست. خداوند آمرزندۀ مهربان است.( ۱۸ : ۱۶)
مالك الملك: صاحب هرآنچه كه هست
خداوند مالك ابدى ُملك خود است، او درمالكيّت، قدرت، حكومت و سرپرستى جهان هستى با هيچ كس شريك نيست، درحقيقت تمام جهان هستى ُملكى يگانه است، چون تمامى اجزاء آن متقابلاً باهم درارتباطند، مثل وجود خود انسان كه دستها، پاها، چشمان، ذهن و قلب و ديگر اعضاء بدن، واحدهاى مجزائى هستند، درعين حال تشكيل دهندۀ يك كليت واحد می باشند.
جهان هستى تماميتى است با بخشهاى همآهنگ كه براى هدفى آفريده شده و به آن هدف می رسد و جامۀ عمل مى پوشاند، هدف وعمل كرد جهان خلقت ـ شناختن، يافتن، و با آفريدگار بودن است.
خداوند درزمانهاى محدودى به بعضى از مخلوقاتش سلطنت، كشور، مال وثروت ميدهد ومی گذارد كه برآنها حكومت كنند، همچنين به آنها علم چگونه حكومت كردن را ميدهد، تا ُملك ُرشد يابد و منافعش افزون شود، او آنها را ازمتابعت هواى نفس وخود خواهيهايشان كه فقط می تواند آنها را به ورشكستگى و فنا رهبرى كند، منع می فرماید، اگر بندۀ خود خواهيها ومنيّت هاى خود شوند و ثروتى را كه به آنها سپرده شده، به خاطر خودشان صرف كنند، با مرگشان تمام آنرا از دست ميدهند و به صورت ُمفلسى ورشكسته و زندانى، به سياه چالهاى دوزخ رهسپار می شوند، اما اگر انسانها با ُملكى كه خداوند به آنها امانت داده، با قوانين الهى رفتار كنند، و اين قوانين را درمورد خودشان هم بكار ببرند، و اگر بخاطر رضاى خداوند حكومت كنند، و بخاطر خشنودى او خرج كنند، صاحب حقيقى ُملك، سلطنت موقتى را كه به آنها امانت داده بود، با سلطنت ابدى آخرت معاوضه می كند.
بندۀ برگزيدۀ خدا كه مورد تجلى نور اين نام ياصفت زيباى او قرار گرفته، شاهدى است برقدرت خداوند بر ُملكش. بنابراين تشخيص ميدهد كه خداوند اين ملك را بصورت آزمايش و امانتى نزد او تحويل داده، كه سرانجام تمام حسابها را بايد به او پس بدهد. اين تشخيص از او بنده اى نمونه می سازد، تا آنجا كه پاداشهاى الهى تا بالاترين حد ممكن دنيائى بر او فرو می ريزند. او به هيچ چيز بغير از خداوند تكيه نمى كند، و ميداند كه پادشاه حقيقى فقط اوست، وفقط ميكوشد كه بنده اى با حقيقت وسپاسگزار باشد. كه اين بالاترين درجه ايست كه انسان می تواند اميد رسيدن به آنرا داشته باشد. آيات مورد توّجه در اين مورد:
در آنچه خدا به تو داده سراى آخرت را جستجو كن، و بهره ات را از دنيا ازياد مبر وهمآنگونه كه خدا به تو نيكى كرده است نيكى كن، وهرگز در زمين فساد مكن كه خدا مفسدان را دوست ندارد. ( ۷۷: ۲۸)
آنچه به شما داده شده متاع زندگى دنيا وزينت آن است، وآنچه نزدخداست بهتر وپاينده تراست، چرا نمى انديشيد؟ آيا كسى كه او را وعدۀ نيك داده ايم و به آن خواهد رسيد، همانند كسى است كه بهره مندى زندگى دنيا را به او داده ايم، ولى در روز قيامت بازخواست می شود؟ (۶۱ – ۶۰ : ۲۸)
آنچه به شما داده شده كالاى زندگى دنياست، و آنچه كه نزد خداست براى مؤمنانى كه به پروردگارشان توكل می كنند بهتر و پايدارتر است. ( ۳۶ : ۴۲ )
ذوالجلال والاكرام: صاحب عظمت و كرم
خداوند صاحب و سلطان عظمت و بخشندگى است. هيچگونه كمالى نيست كه ازآن او نيست وهيچ رحمت و افتخارى نيست كه ازجز او بيايد. خداوند صاحب تمام بزرگيهاست، هيچ چيز دیگرى نيست كه بخودى خود بتواند وجود داشته باشد، ما وقتى درمقابل اوعصيان می كنيم، به چه قدرتى متكى هستيم؟
او با تجلى سخاوتش بما افتخار استفاده از نعمتهايش را ارزانى داشته، آنها را بخود نسبت ندهيم، و خود را بزرگ ندانيم، او بما برترى داده تا دهندۀ برترى را ببينيم، آن يگانۀ حقيقتاً برتر را، همه به او نيازمنديم، همه چيز از او ميآيد، درعين حال او براى اينكه انسانها را بيكديگر وصل كند، براى اتصال هر آفريده اى به ساير آفريدگان، خداوند بندى نا پيدا را بكار می برد، بنام نياز، انسان بايد نسبت به وسيله اى كه نعمتهاى خداوندى را برايش مى آورد قدرشناس باشد، اما بايد منبع حقيقى را هم بشناسد، و فراموش نكند كه تمام شكرها مخصوص اوست، تمام سپاس ها را در درجۀ اوّل بايد بدرگاه او نمود، كه نه تنها احتياجات اين جهانى ما را رفع می فرمايد، بلكه نعمتهاى ابديش را بما وعده فرموده، و بما آموخته كه چگونه آنها را بدست آوريم، می توانيم آنچه را به دست آورده ايم با قسمت كردن با ديگران و بخاطر او، بخاطر آن كسى كه به دست ديگران آنرا بما رسانده، به نعمتهاى ابديش برسيم.
سلطان عظمت و بخشندگى يكى ازآن نامهاى زيباست كه نمى توان آنرا به هيچ كس ديگر مگر او نسبت داد. دانايان حتى ادعا ميكنند كه اين “اسم اعظم” خداوند، يعنى بزرگترين نام اوست. شخصى كه مورد تابش تجلى نوراين نام الهى قرار گرفته، كسى است كه فقط از خداوند می ترسد و سرش را فقط درمقابل او فرود مى آورد، اين علامت ايمان بندۀ حقيقى است به يكتائى خداوند متعال، او از انسانها هيچ انتظارى ندارد و از ترك آنها هم نمی ترسد، (درعين حال كه با آنها رفتار زيبا و خدا پسندانه اى دارد) براى او شمشيرى كه بگردنش نهاده اند با طلائى كه بپايش می ريزند هيچ فرقى ندارد، او هرگز نه از چيزى نگرام می شود و نه بيش از حد خوشحال، خداوند او را كفايت می كند.
آياتى از قرآن مجيد دربارۀ شكرگزارى: او خدائى است كه جز او معبودى نيست، دراين جهان و جهان ديگر سپاس اوراست، حكم، حكم اوست و همۀ شما به سوى او برمی گرديد. (۷۰ : ۲۸)
اى مؤ منان از نعمتهاى پاكيزه اى كه روزيتان كرده ايم بخوريد، و اگر خدا را می پرستيد شكرش را بجا آوريد. (۱۷۲: ۲)
آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح گوى خدايند، كه فرمانروائى و سپاس اوراست. (۱: ۶۴)
و از كلمات رسول اكرم(ص) است كه فرموده اند:
” شکرگزارترین بندگان خداوند را، شکرگزارترین آنهاست مردم را”
ُمقسِط: يگانۀ عادل
خداوند يگانه ايست كه دركمال عدل وانصاف، عمل وبخشش می فرمايد، نگاه كنيد چقدرخلقت همآهنگ و متعادل است، تمام زيبائِیهاى آسمان و زمين ـ كوهها، درياها، طلوعها و غروبهاى خورشيد، گلها و درعين حال چشمانى كه آنها را مى بيند، اگر بيننده اى نبود، آيا آفرينش تمام اين زيبائيها بى معنى نمی شد؟
اگر زمين كمى به خورشيد نزديكتر بود، تمام ما كه برپهنۀ آن زندگى می كنيم مى سوختيم و خاكستر می شديم، اگركمى دورتر بود همۀ ما يخ ميزديم، چقدر جاى همه چيز درست است. اگر اكسيژن هوا كمتر يا بيشتر بود، ما آسيب ميديديم، خداوند يگانۀ عادل به بعضی ها ثروت ميدهد و به ديگران فقر، به بعضى قدرت ميدهد و به بعضى ديگر ضعف ـ شجاعت به يكى و ترس به ديگرى.
آنچه را ميدهد به كسى ميدهد كه بايد بدهد و برايش همان درست است، با وجودی كه ممكن است بعضى آنچه را به او داده به نوعى مصرف كنند، و ديگران به نوعى ديگر و باعث شك ما شوند، (در ضمن دارائی ها وتوانائی های ما، تمام آنها چیزهائی است که به وسیلۀ آن امتحان می شویم، و نهایتاً آنچه دراثر لطف خداوند نصیب ما شده، بهتر است برای نشان دادن شکر وسپاس خود وبرای خشنودی خداوند، مقداری از آنرا برای کمک در راه بهتر شدن زندگی خلق خدا صرف کنیم.) ما نمی توانيم آنچه را او ميداند بفهميم چون فقط آنچه را كه در پيش رويمان است می توانيم ببينيم، درحاليكه او همه را مى بيند ومى داند.
وقتى ما درمؤسسه، شهر يا مملكتى قانون و نظم را مشاهده می كنيم، آنرا بيك رهبرعادل وهوشمند نسبت ميدهيم، اگر مى توانستيم نظم كل جهان هستى يا نظمى را كه در وجودمان ـ همين جهان كوچك، برقرار است ببينيم، دليل چگونگى امور ديگر را نيز می توانستيم بفهميم. خداوند با بندگانش از روى عدل رفتار می كند، كوچكترين كار خوبى را ناديده و بى آجر نمى گذارد .
نور اين نام ياصفت زيباى خداوند دركسى تجلى می كند كه حسن اندازه و حد در او به كمال رسيده، و همه چيز را با عدالت مى بيند وعدالت طلب می كند، ازهمه بالاتر، او تنها از ديگرى براى خودش عدالت طلب نمی كند، بلكه براى كسى كه به او بى عدالتى شده، از ديگرى عدالت مى جويد، او از كسى كه بايد حمايت شود، پشتيبانى می كند، به كسى كه بايد يارى كرد، يارى می كند، و آنها را كه لياقت ترقى و پيشرفت دارند به درجات بالا می رساند.
جامع: گرد آورنده
خداوند آنچه را كه می خواهد، درجائى كه ميخواهد، جمع ميآورد. جامع به معنى جمع كردن وگردهم آوردن پريشانيهاست، خداوند همه چيز را باهم جمع می آورد، خواه مانند هم باشند يا متفاوت يا حتى متضاد. خداوند درجهان هستيش، فضا، كهكشانها، ستارگان، زمين، درياها، گياهان و جانوران وچيزهاى بسيار ديگرى را كه از نظر طبيعت، اندازه، شكل و رنگ با هم تفاوت دارند گرد آورده است. خداوند در بدن مخلوقاتش هم جوهرهاى متفاوتى چون: آب، آتش، هوا، خاك، گرما، خشكى و رطوبت را گرد آورده است.
بدن انسان مجموعه ايست از سلولهاى بى شمارى كه هركدام از آنها درحركت، جستجو، يافتن، ُرشد كردن، تقسيم شدن و ُمردن هستند، هركدام از آنها زندگى وهويتى ازآن خود دارند. او تمام اين سلولها را با دانش و قدرت خود در يك بدن جمع كرده است، اوست كه می تواند آنها را به دورترين نقاط عالم بپراكند و باز دورهم گردشان بيآورد، ازهمين طريق است كه بدنهاى ما كه خاك شده، و در زمين، آب وهوا منتشر شده اند، در روز رستاخيز گرد آورده ميشوند. همینگونه بدنهاى بيلونها بليون انسان، درحاليكه زندگى، ذهن و روحشان به آنها بازگشته، در روز رستاخيز در صحراى “عرفات” گرد آورده می شوند، خداوند گناهكار و بى گناه، ظالم و مظلوم، خوب و بد را، چهره به چهره گرد مى آورد، و آنها را قضاوت می فرمايد، سپس مسلماً نيكوكاران را در بهشت و بدكاران را درجهنم جمع می كند.
خداوند همانطور كه سلولهاى بدن انسان را باهم تركيب می كند، انسانها را هم براساس اعمالشان در مسير ابديت باهم روانه می سازد. تنها دوست و رفيق انسان اعمال اوست، انسان از راه غفلت نمى بیند كه چگونه گوشت و پوست و قلب، ذهن و روح با هزاران ” مرا” “من” و “مال من” در وجودش زندگى می کنند، همانطور كه اغلب انسانها بليونها واحد گردآورى شده در بدنشان را نمى بينند، آنها نه اعمالشان را مى بينند كه با آنهاست، و نه جهنم و بهشتى را كه در اطرافشان هست.
سرگرمى آنها در اين دنيا ـ خوردن ، نوشيدن، جستجوى خوردنى بيشتر، مال بيشتر، لذت بيشتر، ایشان را بندۀ جسم و منيتشان می سازد، و نمى گذارد به هيچ چيز ديگر توّجه كنند، فقط وقتى مرغ روح از قفس تنشان پريد، اين رؤيا هم از سرآنها مى پرد، و ایشان خود را با اعمالشان تنها مى يابند، آنگاه يگانه يار خود را مى يابند و آنرا درآغوش ميگيرند و به سينه ميفشارند، آيا اين اعمال گرم و دوستانه اند؟ يا ُپر از مار و عقرب و خارهاى زهرآلود؟ آن زمان درخواهند يافت كه چه چيزى را براى خود پيش فرستاده، و چه چيزى را پشت سر گذاشته اند.
تجلى نور اين نام خداوند دربندۀ سرافرازى است كه در وجود او شخصيّت و اخلاقيات ظاهرى با حقيقتهاى قلبى اش تركيب و يگانه شده اند، هم ظاهر و هم باطن او زيبا شده، تجلى نامهاى زيباى خداوند( تا آنجا که برای یک انسان امکان پذیر است) در او جمع آمده، او قادر است به اذن پروردگار تمام چيزهاى غير متشابه، متفاوت، و متضاد را در درون و بيرون خود يگانه سازد. توجّه به آیاتی در بارۀ روز قیامت، روزی که “خداوند جامع” آنچه را اراده کند، گرد هم جمع می آورد.
آنگاه كه آسمان بشكافد، آنگاه كه ستارگان فرو ريزند، آنگاه كه درياها روان گردند، آنگاه كه قبرها زير و زبر شوند، هر كس درخواهد يافت كه چه چيزى را پيش فرستاده و چه چيزى را پشت سر گذاشته است. اى انسان چه باعث شد كه در برابر پروردگار كريمت مغرور شوى؟ آنكه تورا خلق كرد و به تو كمال بخشيد و به اعتدال برگزيد و بصورتى كه خواست تركيب كرد، چنين نيست بلكه روز جزا را تكذيب ميكنيد،بدون شك نگهبانانى برشما گمارده شده، كه نويسندگان بزرگوار هستند، و آنچه را انجام ميدهيد، ميدانند، مسلماً نيكو كاران متنعمند و بدكاران را جا در دوزخ است، روز جزا به آن درآيند و گريزشان نيست. تو چه ميدانى روز قيامت چيست؟ باز چه ميدانى روز قيامت چيست؟ روزيست كه هيچكس قادر بانجام كارى براى ديگرى نيست و در آن روز فرمان خداراست.
(سورۀ : “۸۲” انفطار ( شكافتن) شامل نوزده آيه) بگو:”خدا شما را زنده می كند وسپس می میراند، وبار ديگر در روز قيامت، كه ترديدى در آن نيست جمعتان می كند. ( ۲۶: ۴۵ )
غنى: يگانۀ ثروتمند
خداوند يگانه ثروتمندى است كه خود را كافى است. ذات و صفات او به هيچ چيز ديگرى ارتباط ندارد، كسى كه وجود وكلماتش به وجود ديگرى وابسته است محتاج بدست آوردن آن وجود است، تنها خداوند است كه به هيچ چيز نياز ندارد ونيازى هم براى بدست آوردن چيزى در او نيست، ثروتهاى او ازديگران مستقل هستند، اما همۀ چيزهاى ديگر وابسته ونيازمند اويند، بعضى مردم وقتى خود را ازبقيۀ خلق برتر ببينند، به حالت تأسف بار تكبُر وغرور و خود بينى گرفتار می شوند، آنها نمی توانند براى خلق شدن بصورت مخلوق برتر خداوند شكرگزار بوده و خود را در اين حالت ببينند. برترى حقيقى انسان ها به اينست كه در برابر خداوند شكرگزار و فروتن باشند، و با خشوع به بند گان او و هرآنچه خداوند در اختيار آنها گزارده خدمت كنند، متكبران برعكس، خود بينى وغرور را به آنجا می رسانند كه حتى خالق و خداوند خود را هم انكار می كنند، آنها با غرورى كه دارند نمى توانند بپذيرند كه بندۀ خدا هستند، درعين حال در اينكه بندگى يكديگر را بكنند هيچ اشكالى نمى بينند.
آنها نمى توانند بفهمند كه حتى براى زنده ماندن به هوا، آب و غذا و ديگر نعمتهاى خداوند محتاجند، وهمچنين به پرستش او به عنوان غذاى روحشان. در حقيقت در تمام جهان هستى هيچ موجودى نيست كه بيش از بشر نيازمند باشد، هيچ كس جز خداوند نيست كه بتواند تمام اين نيازها را بر آورده سازد، اگر خداوند كتابها و پيامبرانش را براى هدايت خلق فرستاده و از طريق آموزش دين به انسانها هشدار ميدهد كه چه بكنند و چه نكنند، به دليل نيازمندى او نيست، بلكه بخاطر نيازمنديهاى انسانهاست، براى اينست كه آنها را قادر سازد كه وجودشان دراين دنيا و در دنياى بعدى آنطورى باشد كه لازمست باشد. امروزه حتى دانشمندان، جامعه شناسان و اقتصاد دانان عقيده دارند كه نسخه ها و دستورات و قوانين مذهبى انسان را به بهترين حالت جسمى، اخلاقى و اقتصادى رهبرى می كنند، درحقيقت تمام آنچه كه خداوند آفريده وهر دستورى كه داده از لطف و كرم اوست.
بندگى خداوند بالاترين مقامى است كه يك انسان می تواند به آن دست یابد، وقتى می خواهيم، پيامبر محبوب خداوند را تائید كنيم ميگوئيم ” عبدهُ و رسولهُ ” به معنى ” بندۀ او و پيامبر او”.
بندۀ خوب خداوند ميداند كه او به بنده محتاج نيست وهيچ احتياجى هم به بنده ندارد، او به هيچ چيز احتياج ندارد، همچنين ميداند،كه وظيفۀ خود او خدمت به بندگان و مخلوقات خداوند از جمله خودش می باشد، (بزرگترين خدمتى كه هركس می تواند به خودش و دیگران بكند، اينست كه فقط و فقط تسليم خدا باشد.)
با وجود اينكه درحقيقت خداوند احتياجى به بندگانى كه خدمت بندگانش را هم بكنند ندارد، چون به عنوان برآورندۀ نيازها، او خود به آنها خدمت می كند، وهركس را كه انتخاب فرمايد، به او افتخار وسيلۀ خدمت به خودش، وبندگانش را ميدهد.
درحقيقت هربنده اى، درخدمت به خداوند، فقط به خودش خدمت می كند. او بالاترين پاداش يعنى نزديكى به خداوند درشناخت او را دريافت ميدارد، خدمت و ايمان داشتن (كيفيات وجودى يك مؤمن) برايش بصورت يك نام عمومى، يك اسم وصفت درمى آيد و ازاين طريق تنها وسيلۀ بنده براى شناختن خداوند می شود، وقتى خداوند درقرآن مجيدش ما را به عنوان ” اى كسانى كه ايمان آورده ايد “و يا ” اى ايمان آوردگان” ياد می كند، ما را به نامها و صفات زيباى خودش يعنى “مؤمن” كه يكى از نامهای زيباى اوست می خواند.
ايمان يكى از گنجهاى گنج خانۀ خداوند است، انسان با ايمان ثروتمندترين مردمان است. چون ميداند او به هيچ چيز از هيچ كس، به غير از خداوند نياز ندارد. و به اين ترتيب اوست كه ثروتمند حقيقى است.
تجلى نور اين نام زيباى الهى دركسى ديده می شود که او تمام وظائف بندگيش را نه تنها بخاطر دريافت كرم هاى خداوند، بلكه به خاطر اينكه ازطرف خداوند به او دستور داده شده انجام ميدهد.
مُغنى: توانگر كننده، دهندۀ ثروت
خداوند توانگر كننده است، او هركه را بخواهد توانگر وهر كه را بخواهد فقير می كند، بعد ممكن است ثروتمند را فقير سازد و فقير را ثروتمند. بعضى ها در ثروتشان شادند و بعضى از فقرشان رنج می برند، بعضيها وقتى به ثروت میرسند خود بين می شوند و بعـضي ها به فقر كه می رسند مشكوك شده، و ادعاى بى عدالتى می كنند.
ما نيمدانيم، تنها اوست كه ميداند بهترين چيزها براى ما كدام است. شخص بايد در نظر داشته باشد كه فقر و دارائى، مانند ديگر جنبه هاى زندگى ما چيزى نيست مگر سنگ محكى براى نشان دادن درجۀ خلوصمان، انسان در بعضيها، ايمان، اعتماد و تسليم به ارادۀ الهى مى بيند و در بعضى ديگر مخالفت و عصيان را، اين زند گى يك زمينۀ امتحان است، هركدام از ما به اينجا میآئيم تا رنگ حقيقى خود را نشان دهيم، آنكه ما هستيم وآنچه كه هستيم با حساب بانكى مان سنجيده نمی شود، بزرگترين ثروتهاى اين جهان صرف شدنى، گم شدنى، ربوده شدنى و مسلماً در روز ملاقات پرورد گارمان جا گذاشته شدنى است.
اما ثروتهاى حقيقى دانش و ايمان هستند، با خرج كردن كم نمی شوند، و با زمان ارزش خود را ازدست نمى دهند، آنها درگور و قيامت همنشينان ما هستند، هدف از زندگى ما گذراندن اين امتحان است. خداوند بعضيها را با فقر، و بعضيها را با ثروت امتحان می كند، آنچه اهميّت دارد تسليم به ارادۀ الهى است، ثروتهاى اين جهانى انسان را به عصيان و تكبر وسوسه می كنند. فقر انسان را به شك و شكايت می كشاند، براى ثروتمند فروتنى مشكل است درحاليكه فقرا فروتن هستند. براى فقرا مشكل است قبول كنند كه سخاوتمند باشند، اما پارسائى برایشان آسانست.
امتحان ، آزمايش ساده اى نيست، براى گذراندن آن كافى نيست كه ثروتمند فروتن باشد و فقير به خداوند اعتماد كند و وضعيت خود را بپذيرد، ثروتمندان بايد شكرگزارى را بشناسند وبدانند كه ثروتهايشان مال خودشان نيست و با سخاوتشان شكرگزارى خود را نشان دهند، فقرا بايد سخت كار كنند تا وضعيت خود را بهبود بخشند، و با وجود سعى و كوششان، فقر خود را بپذيرند. اين معنى حقيقى اعتماد به خداوند است.
(فقيرانى كه حالت خود را مى پذيرند، كه صبورانه به آنچه دارند راضى هستند و حسادت نمى كنند، صاحب ثروت درونی وحقیقی هستند، ثروتمندانى كه خسيس، جاه طلب، و زياده خواه هستند، از فقر درونی در رنجند)، فقراى صبور و با تقوا حتماً به بهشت ميروند، همانطور كه ثروتمندان با تقوا، شاكر و سخاوتمند. تجلى نور اين نام زيباى خداوند در كسى ديده می شود كه به او ازطرف خداوند ثروت كلى داده شده است، چه از نظر مادى وچه از نظر روحانى، تا آنجا كه او وسيله اى می شود براى رفع نياز نيازمندان، همچنين او نمونه ايست براى ديگر ثروتمندان كه همين كار را بكنند. او وسيلۀ رساندن ثروتهاى اين دنيا و دنياى آخرت به كسانى است كه خداوند آنها را انتخاب فرموده است.
آيات مورد توّجه در اين مورد:
خدا نعمتى را كه به قومى داده تغيير نمى دهد، مگر آنچه را درضميرشان است تغيير دهند،مسلماً خداوند شنواى داناست. ( ۵۳ :۸ )
براى انسان نيست چيزى جز نتيجۀ كوشش او. ( ۳۹ : ۵۳ )
هر كس در گرو اعمال خويش است. ( ۳۸ : ۷۴ )
بگو متاع دنيا ناچيز است و آخرت براى اهل “تقوا” بهتر است و بقدر نخك هستۀ خرمائى بر شما ستم نخواهد شد. قسمتی ازآيۀ: ( ۷۷: ۴ )
مسلماً همۀ شما را به چيزى از ترس، گرسنگى، كاهش اموال و نفوس و محصولات آزمايش ميكنيم و شكيبايان را بشارت ده. آنان كه چون مصيبتى به ايشان برسد گويند: ما ازآن خدائيم و بسوى او باز ميگرديم، درود و رحمت پروردگار بر آن گروه باد كه ره يافته اند. ( ۱۵۷ ـ ۱۵۵ :۲ )
مانع: باز دارندۀ صدمات و خسارات
خداوند يگانه ايست كه صدمات وخسارات را ازمخلوقاتش دورمی كند، توانائى انسان محدود است، انسان ناتوان از انجام خيلى چيزهاست كه آرزويش را دارد، اما اين را نمى فهمد، ما آرزو می كنيم، می خواهيم وسعى می كنيم تا به آرزوها وخواسته هايمان برسيم، آرزوهاى ما بى پايان، ونقشه ها وحسابهاى ما براى رسيدن به آن بى حد و مرز است، اما بدست آوردن اين آرزوها وابسته به سبب ها، تأثيرات و دلايل زيادى است.
ما گاهى هرآنچه را كه آرزو داريم و برايش كار می كنيم به دست نمى آوريم، وسائلى كه توليد كنندۀ اين چيزها و بوجود آورندۀ آنها هستند، بستگى به تجلى صفت زيباى ” ُمعطى” بمعنى عطا كننده ( بخشنده) دارد.
وقتى آرزوهاى ما به انجام نمى رسند، نتيجۀ تجلى صفت الهى “مانع” است كه به معنى “باز دارنده” مى باشد، درهر دو مورد آن چيزى كه اتفاق مى افتد، همانست كه براساس تقديرخداوندى بايد اتفاق مى افتاد، انسان فقط وقتى به تقدير خود پى می برد كه به عمل در آمده باشد. خداوند “خبير” از آرزوهاى ما آگاهست، خداوند “غنى” خزانه هاى بى پايانى دارد، كه حاوى تمام آن چيزهائى است كه ما آرزويشان را داريم، خداوند “كريم” آنچه را كه آرزو می كنيم ازدسترس مان دور نمى كند، خداوند ” قدير” قادراست فوراً وسائل برآورده شدن آرزوهايمان را فراهم كند.
خداوند ثروتمندترين، سود رساننده ترين و قدرتمندترين و منصف ترين است، اگر ما به آرزوهايمان نمى رسيم نه باين دليل است كه او از آنها خبر ندارد و نه چون آنرا ندارد كه بدهد و نه براى اينست كه استطاعت دادن آنرا ندارد، و نه او نا توان ازرساندن آن به ماست، او كامل و ازهرعيب و نقصى مبّراست، با وجود اين كه ممكنست دليلش برما روشن نباشد، بايد باور كنيم كه آنچه را كه آرزو می كنيم و می خواهيم اما بدست نمى آوريم، به اين دليل است كه اينطور برايمان بهتر است. (البته درصورتى كه نهايت سعى و كوشش خود را در راه رسیدن به هدف كرده باشيم ودليل نرسيدن بآن آرزو، تنبلى ما نباشد.)
مثل اينكه پدركاملى باشد كه نسبت به فرزندانش بيشترين حدّ عشق و حمايت را داراست او نه تنها نسبت به فرزندان و خانواده اش بلكه براى همه دانا، ثروتمند. سخى و مهربانست. اگر يكى از بچه هايش را از پُر خورى يا خوردن يك ميوۀ نارس يا بازى كردن با يك شيع خطرناك منع می كند، آيا می توانيم بگوئيم در كرم او كمبودى هست؟
مسلماً او با نيّت بهترى فرزندش را از داشتن چيزى يا انجام كارى باز ميدارد. درحقيقت مهربانى و شفقت خداوندى بطور نا محدودى ازمحبّت مهربانترين پدران، یا مادران، بيشتر است، ولى هم او خير ومصلحت ما را بهتر ميداند.
تجلى نور اين صفت زيباى الهى، در كسى است كه خداوند او را از تمام چيزهائي كه برايش مّضر است در امان نگه داشته است، اوهم بنوبۀ خود اطرافيان خود را از چيزهاى مّضر حمايت می كند، حتى اگر آن چيزها بصورتهاى بسيار جذابى مانند ثروت، شهرت، زيبائى، شادى و غيره ظاهر شوند.
خداوند در قرآن مجيد ميفرمايد:
“ليكن چه بسيار شود كه چيزى را دوست نداريد در حاليكه برايتان خير است، و چيزى را دوست داريد كه شر و فساد شما در آنست ، خداوند به مصالح امور خلق داناست و شما نا دانيد.” (۲۱۶: ۲)
چه بسا از چيزى كراهت داشته باشيد، ولى خداوند در آن نيكى فراوان قرار داده باشد. قسمتی ازآيۀ: ( ۱۹:۴ )
ضار: آفرينندۀ آنچه ضرر می رساند
خداوند همانطور كه آفرينندۀ فايده و خيراست، خالق بدى و شرهم هست. صفت “ضار”به معنى آفرينندۀ شر معمولاً با صفت ” نافع” يعنى آفرينندۀ خير به ذهن می آيد، هيچ كدام از اين صفات بطور مستقیم در” قرآ ن مجيد” نيامده است، اين صفات از طريق مقام معظم پيامبراكرم (ص) به عنوان صفات خدا ذكر شده ، و طبق آیاتی که در زیر یاد آور می شویم پایۀ قرآنی دارد. (بازخدا داناتر است) خداوند خطاب به رسول اكرم (ص) در يكى از جنگها كه به جهاد معروف است، فرموده:
“اگر خيرى به آنها برسد ميگويند:” ازجانب خداست” واگر شرى برسد ميگويند: “از ناحيۀ توست”. بگو: “همه از ناحيۀ خداست” چرا اين قوم حاضر نيستند حقايق را درك كنند؟ هرخيرى كه بتو برسد از ناحيۀ خداست، و هر شرى از خودت صادر شده است، و ما تو را به رسالت بسوى مردم فرستاديم و گواهى خدا كافى است. قسمتی ازآیات: ( ۷۹- ۷۸ : ۴ )
(می شود اینطور نتیجه گرفت، که چون خداوند قوانین “عمل وعکس العمل” را برای ما مقرر فرموده، پس شر یا ضرری که برما وارد می شود، از ناحیۀ اوست. ولی از جهتی که ما با بی توجهی به این قانون، در اثرعمل نا درست گرفتار عکس العمل نا خوشآیند خود شده ایم، بنابراین ضرر و شر ازناحیۀ خودمان صادر شده است.)
گاهى اين دو صفت ازهم قابل تفكيك نيستند، آنچه كه براى يكى زهر است براى ديگرى دواست. ما تصور می كنيم كه غذا بخودى خود مغذى است و زهر بخودى خود كشنده است، درصورتي كه هميشه اين طور نيست. از اين نقطه نظركه جزخداوند، آفريدگار ديگرى نيست، بازمی شود چنين نتيجه گرفت كه خوبى وبدى هر دو از طرف خداست، ولى درعين حال خداوند دركتابهاى آسمانى و بوسيلۀ پيامبران جليل القدر خود بما تعليم داده كه بخوبى بگرويم و از بدى بگريزيم، او بما قدرت تميز داده و اراده و آزادى انتخاب. درتمام خلقت فقط انسانست كه داراى آزادى اراده و قدرت انتخاب است (هرچند محدود)، ازطريق همين اراده است كه خداوند مردم را به دو قسمت كرده، خوبان كه كارهاى نيك انجام ميدهند و به سوى نيكى رهنمون می شوند و بدان كه كارهاى بد می كنند و بسوى بدى می روند، اين را خود انسانها از روى دانش و اراده انجام ميدهند. خداوند تعالى حليم و صبور است. حليم يعنى نجيب و صبور يعنى كسى كه صبر می كند.
او بدان را مى پرورد و به آنها وقت ميدهد شايدعوض شوند، كه گاهى هم می شوند، آدم خوب، گاهى به طرف بدى ميرود و بصورت بدترين درمى آيد و آدم بد، گاهى به طرف خوبى ميرود، و خوبترين می شود. اينها همه آزمايشات الهى است، آخرين آزمايش در زمان آخرين نفس است. (و شاید به این دلیل دربارۀ بهشتی و جهنمی شدن انسان، هیچکس جز خود خداوند نمی تواند قضاوت کند.)
درحقيقت اگر ديوارى ترك خورده و به طرف راست متمايل شده باشد، با گذشت زمان اين تمايل بيشتر می شود تا اينكه در طرف راست ويران شود. اما به ندرت ، درست موقعى كه د يوارى می خواهد درطرف راست كه به آن متمايل شده ويران شود، يك اتفاق غيرعادى پيش مى آيد، توفانى يا زلزله اى، ديوارى را راست می كند يا آنرا بطرف ديگر ويران می سازد، همينطورهم عاصيان، بى ايمانان و آنها كه بازيچۀ هوا وهوسهاى خود شده اند يا در چنگال شيطان اسيرند، ممكنست يكروز از طريق دردى يا اندوهى سخت، ترس از خداوند را احساس كنند، و يا عشق او را، آنگاه به راه راست بيايند.
يا ممكن است در راه راست باشند، ازخود گذشته، مهربان و سخى، اما كم كم از خود راضى و متكبر گردند وخود را بهتر از ديگران بدانند، و آنوقت مانند شيطان متكبر از درهاى رحمت الهى رانده شوند. درحقيقت رنجى كه می بريم و زيانى که به ما می رسد، فقط از طريق خطاهاى خود ماست، با وجود اينكه خداوند بدى را آفريد، ولى به ما دستور فرموده كه از آن بركنار باشيم، و آنرا برايمان ممنوع ساخته، باز ما به دنبال آن چيزهائى مى دويم كه برايمان ممنوع شده.
اين امتحان است، ما شيطان را موجودى زشت تصور می كنيم، شيطان زشتى خود را فقط به آنها كه بدنبال كشف او هستند نشان ميدهد، وقتى براى وسوسۀ افراد مؤمن و صالح خدا مى آيد، بصورت انسان، یا رویدادی زيبا ظاهر ميشود .خداوند صفت آفرينندۀ “شر” خود را درشيطان و آنها كه از او پيروى می كنند متجلى ساخته است، و آتش جهنم را هم براى آنها خلق فرموده است.
با وجود اينكه خداوند بدى را آفريده، سبب آمدن آن بسوى ما، فقط خودمان هستيم. اگر ورشتستگى بسراغ ما بيايد ازطريق عدم درستكارى يا زياده خواهى بيش از حد، يا عدم لياقت خودمان است. اگر بيمارى بسويمان بيايد معمولاً دليلش بى دقتى يا بى اعتنائى ما به بدنمان بوده است، (يا درنهايت آزمايشى ازطرف خداوند است، كه بايد آن زمان را با متانت ، صبر و كوشش درراه بهبود وضع خود بگذرانيم.) با وجوديكه خدا بدى را آفريده، كسى كه آنرا مى خواهد، برايش می كوشد و آنرا به دست می آورد، خودمانيم، بعضى ها بصورت عبرتى براى ديگران در مى آيند، و ديگران از سرنوشت آنها درس خود را مى آموزند.
درعمل كسى وجود ندارد كه هرگز بسوى گناه نلغزيده باشد، كسى كه از آن رنج می برد، همان كسى است كه از اشتباهاتش مى آموزد، چون اين بهترين راه رستگارى است. وقتى كسى گرفتارغم، ترس، بيمارى يا فقر می شود، بايد بداند كه هيچكس جزخداوند نمى تواند آنرا از ميان بردارد. وقتى كسى به نعمت خوشحالى، سلامتى، موفقیت وثروت می رسد، بازهم خداوند است كه می تواند آنرا نگهدارد. بنابراين در سلامت و بيمارى، شادى و غم، حتماً بايد بسوى خدا بازگرديم و تسليم او شويم.
چون خوب و بد هر دو از يك منبع مى آيند وهر دو حقیقت درست هستند، درعين حال معنيش اين نيست كه انسان بايد همه چيز را به حال خود رها كند، انسان بايد درجستجوى علتهائى باشد كه ازطرف خودش يا ديگران به وجود آمده، و سعى كند همه چيز را بحالت درست و قانونى(منظور قانون الهى است) در آورد.
انجام اين كار معنیش كمبود ايمان به خالق خوب و بد نيست، اين بهترين صورت پرستش تحت شرايط موجود است. تجلى نور اين نام الهى دربنده چنان است كه به شخص ازطرف خداوند رمز و راز يگانگى تمام آنچه كه اتفاق مى افتد آموخته شده است، او ميداند كه بدى هم مثل خوبى از طرف خداوند است، و به بدى هم مانند خوبى خوش آمد می گويد. (گاهی اوقات، با اتفاقات ناخوشآیند، مورد آزمایش قرار می گیریم، تا محکی باشد برای صبر،عشق وقدرت ایمانمان. البته مقصود خداوند از این آزمایش این نیست که ما را بشناسد، چون او از درون و ناخودآگاه ما نیز آگاه است ، آینده و گذشتۀ ما براو روشن است. بلکه شاید مقصود از آن شناختن وجود حقیقی خودمان برما و دیگران است.)
آيات مورد توّجه در اين باره:
آيا مردم گمانشان بر اين است كه چون بگويند: ” ايمان آورده ايم” رهايشان می كنند و ديگرنمى آزمايند؟ ( ۲:۲۹)
بى ترديد با اموال و جانتان آزمايش می شويد و از زبان اهل كتاب، و مشركان آزار فراوان خواهيد شنيد، و اگر صبر كنيد و ” تقوا” پيشه سازيد، اين حاكى از عزم استوار دركارهاست. (۱۸۶:۳)
ما هر چه در زمين است زينت داده ایم، تا بوسيلۀ آن بيازمائيم كه كدامشان نيكو كردارند، و بهمين منظور نيز روى زمين را خشك و هموار گردانيديم. ( ۸ -۷ : ۸ ۱)
نافع: آفرينندۀ خير ومنفعت
خداوند تنها آفرينندۀ خير است. او انسان را بصورت بهترين مخلوقش آفريد و به او نعمتهائى عطا فرمود كه او را بين بقيۀ مخلوقات يگانه و برترين ساخت، بهترين نعمتى كه خداوند به انسان عطا فرمود هوشمندى، آگاهى و ايمان است. اينها وسائلى هستند كه انسان از طريق آنها حس تشخيص و انتخاب بهترين را درميان مخلوقات خدا آموخت، همچنين انسان ازنظر داشتن اراده يگانه است.
تنها موجود با ارادۀ جهان هستى به غير از خود خداوند. ارادۀ كوچك او تنها تحت كنترل ارادۀ عظيم الهى است، اين محدوديت به اين معنى است كه انسان بخود رها نشده است، خداوند به انسان فقط تا آن اندازه آزادى داده، كه معلوم شود آيا او به ارادۀ الهى تسليم ميشود؟ بصورت بهترين مخلوقات خدا درمى آيد؟
بنام او حكومت می كند، و بهترين آنچه را كه خلق شده دارا می گردد؟ ياعصيان می كند، باعث سقوط خود و دیگران می شود و از رحمت خداوند طرد می گردد، همانگونه كه شيطان طرد شد.
قدرت انسان در انتخاب خوب و بد، براى اين نيست كه خداوند ببيند بنده اش چگونه عمل می كند، خداوند همه چيز را در بارۀ ما می داند. رحمت خداوند وتمام خوبيهائى كه او خلق فرموده، دائماً برما می بارد. وقتى انسان به جهان هستى مى نگرد، آنچه را كه مى بيند ارادۀ خدائى است، و آن چيزى را هم كه با آن مى بيند، ارادۀ خدائى است، و آن چيزهائى را هم كه از ديده هايش مى فهمد، باز ارادۀ خدائى است، و آنچه را هم كه ظاهراً انتخاب می كند هم ارادۀ خدائى است. (چون اگر ارادۀ خداوند بر اين قرار می گرفت كه ما هيچ حق انتخابى نداشته باشيم، مسلماً نداشتيم، پس آنچه هست ارادۀ اوست.)
ارادۀ كوچك ما فقط در قدرت باز نگهداشتن چشمانمان براى ديدن تمام نيكى هائيست كه خداوند براى ما خواسته وعبرت از آنها، يا بستن آنها، و دريافت هيچ چيز. گوئى گنجهاى خداوند مانند باران رحمت دائماً درحال باريدن است، ما بايد براى دريافت آن حضور داشته باشيم، اگر نباشيم، تمام آن بيهوده از بين ميرود. براى حضور داشتن، بايد ذهن ها، چشم ها، قلبها و دستهايمان راباز كنيم، بايد آگاه، بيدار و هوشيار باشيم، از اين طريق است كه ما نيكى هائى را كه خداوند آفريده دريافت می داريم. تجلى نوراين نام خداوند، دركسى است كه چيزهائى را كه خداوند آفريده مى بيند و ازآن عبرت می گيرد و از رحمتهاى خداوند سهم می برد و انرژى می گيرد، كه بزرگترين اين نعمتها دانش و ايمان است، براى آنان كه لياقت آنها را دارند . آيات مورد توجّه در اين باره:
مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز عبرتى است براى خردمندان،آنان كه ايستاده و نشسته و به پهلو خفته خدا را ياد می كنند و در آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند: “پروردگارا اين جهان را بيهوده نيافريده اى، تو منزهى مارا از عذاب آتش نگهدار.” (۱۹۱-۱۹۰: ۳)
خداوند شمارا از شكم مادرانتان بيرون آورد در حالى كه چيزى نمى دانستيد و براى شما گوش و چشم و دل آفريد تا شايد شاكر باشيد، آيا پرندگان را نمى بينيد كه در جّو آسمان مسخرفرمان خدايند، و جز او هيچ كس نگهدار آنهانيست؟ مسلماً در اينها نشا نه هائيست براى گروهى كه ايمان دارند.( ۷۹-۷۸:۱۶)
در وجود چهار پايان براى شما عبرتى است، از درون شكم آنها، ازميان سرگين و خون شير خالص و گوارا به نوشندگان مى نوشانيم. ازميوۀ درختان خرما وانگور مُسكرات و روزى خوبى بدست ميآوريد كه دراين عبرتى است براى خردمندان. پروردگار تو به زنبور عسل الهام كرد كه در كوه ها و درختان و داربستهاى چوبى منزل كن، آنگاه از ميان ميوه ها بخور و راه پروردگارت را آرام بپيما. از شكمهايشان نوشيد نيهاى رنگا رنگ بيرون ميآيد كه در آن شفاى مردمان است، براستى در آن عبرتى است براى انديشمندان. آيات: ( ۶۹ -۶۶ : ۱۶)
چه بسيار نشانه هائى د رآسمان و زمين وجود دارد كه آنها از كنارش می گذرند و از آن روى میگرداند بیشتر آنها ایمان نمی آورند، مگر ایمانی آلوده به شرک، آيا ازاين ايمن هستند كه عذاب فراگير ازجانب خدا به سراغ آنها بيايد، يا رستاخيز بى آنكه خبردار شوند ناگهان فرارسد. (۱۰۵-۱۰۷: ۱۲)
نور: روشنائى
خداوند نورى است كه برتمامى خلقت می تابد و آنرا ظاهر می سازد، همانگونه كه نور وسيلۀ ديدنى كردن ديدنيهاست، اوهم آنچه را كه درك شدنى است به درك ميرساند، نورى كه درك كردنيها را نشان ميدهد نور ايمان و ِخرد است و چشمى كه آنرا مى بيند “بصيرت ” يا چشم دل است. آن نور، نور وجود است. عدم وجود نورتاريكى است، آن نور خود را و تمام آنچه را كه هست ديدنى می سازد، آن نور، نورى است كه وجود را از تاريكى عدم بيرون می آورد.
خورشيد برآسمانها و زمين نور می بارد، وما را به ديدن چيزهاى اطرافمان بزرگ وكوچك و به شكلهاى مختلف قادرمی سازد، تا بتوانيم آنرا كه برايمان مفيد است از آنچه مضر مى باشد تشخيص دهيم، درآن نور ما راه خود را مى بينيم و چاله و باطلاقها را تشخيص ميدهيم، بهمين طريق خداوند نور ايمان را عطا فرموده كه راه مستقيم رستگارى وچاله ها وباطلاقهاى بى ايمانى، گناه وعصيان را نشان دهد، آن خورشيد ايمان كه درقلب مؤمن است به او زيبائى صورت و زيبائى سيرت ميدهد. نور ايمان سياهى بى ايمانى و گناه را از درون و بيرون مى زدايد و انسان را به نور حقیقت، رستگارى و آرامش مى رساند.
شما كه با اينهمه كوشش و بذل سرمايه مى خواهيد زندگى مادى خود را با نور چلچراغها، جواهرات درخشان و خودنمائى روشن كنيد، چرا نورقلبتان را خاموش می سازيد؟ نمى بينيد كه ممكنست باعث شويد كه قلبتان به تاريكى عادت كند، و مانند موش كورى از ديدن روشنائى عاجز گردد؟ اگر چشم سرشما كور شود، كس ديگرى می تواند دستتان را بگيرد، و در راهى رهبرتان باشد، اما كسى كه چشم قلبش كور است، قابل رهبرى نيست و براى ابد گم می شود.
تجلى اين نام زيباى پروردگار، دربنده ايست كه به رحمت پاسخ پيامبرعظيم الشأن ما محّمد ابن عبدالله (ص) رسيده، كه فرمود: “اى پروردگارم به من نور عطا فرما.” و كسى است كه به دانستن راز اين آيۀ قرآن مجيد رسيده كه فرموده: “خداوند نور آسمانها و زمين است.” او ميداند كه تمام وجود، دانش، تفكر و احساس از آن نور مى آيد و اينكه تمام وجود و دانش جهان هستى چيزى نيست جز آن نور. . .
هادى: راهنما
خداوند يگانه ايست كه آفرينندۀ رهبرىاست، و بندگانش را بخير، نيكوكارى و ارضاء نيازهايشان رهبرى می فرمايد. قبل ازهرچيز او بهترين بندگانش را به شناخت ذات خود رهبرى می فرمايد، بعد ديگر بندگان خويش را به ديدار آنچيزهائى كه متجلى سازندۀ صفات نيك او درخلقتش هستند راهبر است.
او هرموجودى را به آنچه كه براى وجودش لازمست رهبرى می فرمايد. خداوند تنها كسى است كه رهبرى و سوء رهبرى را آفريده است. او آفرينندۀ اسباب ايمان است كه قلب را روشن می سازد، و بى ايمانى كه منيّت را قوى می كند، اوراه هر كه را بخواهد روشن می سازد، و هر كه را بخواهد گمراه می كند، اما خداوند به زور وبدون دليل كسى را گمراه نمی كند، خداوند فقط كسى را گمراه می كند كه ارادۀ خود را براى انتخاب غلط بكار می برد، و از امكانات وجوديش در راه بى ايمانى استفاده می كند، درعين حال ايمان درانسان فطری، اصيل و بنيادى است، و بى ايمانى بى اصل و تصادفى است.
ايمان ( يكتا پرستى ) در انسان اصل است، واين موضوع را خداوند در قرآن مجيد بما ياد آورى فرموده، كه او ما را به اين شيوه آفريده و تغييرى در آفرينش خدا نيست. او براى ياد آورى، آموزش و تحكيم ايمان ما كتابها، پيامبران، و دانشمندان را داده است، تمام اينها بخشى از رهبرى خداوند هستند، وقتى انسان آرزوى هدايت ( پيروى از اين رهبرى را ) داشته باشد، آنرا بخواهد و با آن استوار بماند، رهبرى خداوند روز بروز بيشتر ميشود.
كسى كه بخوبى رهبرى شده باشد حقیقت را ميداند، به حقیقت احترام می گذارد و حقیقت را می پذيرد، او مرگ را به عمل كرد به بى حقيقتى، كه عدم عدالت وعناد است، ترجيح ميدهد، حتى اگر علاقه، قدرت و پشتيبانى لازم براى مخالفت كردن با حقیقت را داشته باشد، اينكار را نخواهد كرد.
او فقط حقیقت ميگويد، به حقیقت گوش ميدهد، با حقیقت زندگى می كند وبراى حقیقت می ميرد. اينست شخصى كه خوب رهبرى شده است، و اينست تجلى نور”هادى” اين نام زيباى پرورد گار در انسان . وبه اين ترتيب او وسيله اى می شود براى رستگارى انسان هاى ديگر، او از اجراى حقیقت نيرو می گيرد، اجراى آنچه كه خداوند دستور داده و آنچه كه ممنوع ساخته است. آيات مورد توجّه در اين باره:
گفت: “پروردگار ما كسى است كه نعمت وجود به همۀ موجودات بخشيد، سپس آنها را هدايت كرد.” (۵۰ :۲۰ )
اين ياد آورى است، هر كس بخواهد می تواند راهى را انتخاب كند كه به سوى پروردگارش باشد. ( ۲۹ : ۷۶ )
با يكتا پرستى روى به دين آور، اين آفرينشى است كه خدا مردم را به آن شيوه آفريد، تغييرى در آفرينش خدا نيست.(۳۰ : ۳۰ )
بديع: نخستين سرچشمه، بانى
خداوند ايجاد كنندۀ تمام آفرينش است، و آن را بدون هيچ جنس يا نمونه اى ساخته است. او به هيچ گونه دانش قبلى براى تفكر، تحقيق اوليّه و درك چيزها نياز ندارد، او اوّلين هر چيز را درخلقت اختراع می كند. هر آنچه را كه او مى آفريند معجزه ايست حيرت انگيز، چون او آنرا ازعدم به وجود آورده است.
تمام آنچه بعد از خلقت اوليه به وجود آمده است مانند همان اولى با بقيه متفاوت است، با وجود اينكه همه بهم شباهت دارند، با يكديگر فرق ميكنند، بصورت خودتان و ديگران نگاه كنيد، با وجود اينكه چشمها، بينى، و دهان همه درجاى خود هستند، اگر به میلیون ها انسان ديگرهم بنگريد، دو چهره اى كه دقيقاً مانند هم باشند نمى بينيد، وقتى قيافه ها و ژستهائى كه اين چهره ها می توانند بخود بگيرند به آن اضافه كنيد، تفاوتها را نا محدود خواهيد يافت، همانگونه كه برقدرت ِخرد و ايجاد كنندگى پروردگار تعالى محدوديتى وجود ندارد.
توّجه وكنجكاوى دو تا از بزرگترين هديه هائيست كه به انسان داده شده است، تمام دانش، شناخت، علم ، صنعت واختراعات زادۀ اين كيفّيات هستند، انسان نمی تواند اختراع يا ايجاد كند. تنها كارى كه می تواند بكند، كشف چيزهائيست كه خداوند قبلاً خلق كرده بوده است. وقتى انسان پديده اى را با توّجه مشاهده، و كنجكاويش را مورد تحقيق قرار ميدهد، وقتى نمونه هاى پرندگان و ماهيها را مى بيند و از مواد معدنى و ديگر مواد در دسترس خود استفاده می كند، موفق به كشف هواپيماها، سفینه ها ، و زير دريائيها، یا بسیار چیزهای بی شمار دیگر می شود.
بعضى ها در اينجا توقف می كنند و از اين مواد به سود دست آورد هاى مادى و شهرت استفاده می كنند و گرفتار نخوت شده، تصور می كنند آنها اختراع كرده و آنها بوجود آورده اند، خوشا بحال آن دانشمندان ومخترعينى كه موفقيّت خود را بصورت مقدمه اى براى موفقيّت بزرگتر دريافت عشق خداوند درقلبهايشان بكار می برند. آنها دست قدرت پروردگار ايجاد كننده و قدرتمند را كه از آنها بعنوان وسيله اى براى به دنيا آوردن كشف هايشان استفاده كرده است، مى بينند. تجلى اين نام زيباى پروردگار دركسى ديده می شود، كه با وجود اينكه شاهديست برآفرينندگى خداوند درهرچيز، به او قدرت دانائى كشف و سازندگى چيزهائى داده شده كه ديگران نمى توانند.
چه خوب گفته آن دانائى كه فرموده : “آنها كه با ِخرد الهى كار می كنند نورند، آنها كه با دانش و شناخت كار می كنند، رهبرند، آنها كه نصايح خوبى می كنند چراغند، آنها كه فكر می كنند و مى دانند، زنده اند، آنها كه نادانند و نمى خواهند بدانند ُمرده اند.”
باقى: يگانه ماندگار ابدى
خداوند يگانۀ پايدار است كه وجود او در گذشته، آينده، و براى هميشه بوده وهست. بعد از بدايت و قبل ازقبل، او نه ابتدا دارد، نه انتها. زمان تنها براى خلق متغير وجود دارد، با خواست او آفرينش شروع و با قيامت پايان مى يابد، قبل از آفرينش زمانى نبود، اما خداوند وجود داشت، خلقت پايان خواهد پذيرفت و زمان هم با آن، اما خداوند پايدار خواهد ماند.
اين دنيا مانند مسافر خانه ايست كه مسافر چندى درآن می ماند و بعد آنرا ترك می كند. سالهاى سال چه مسافرينى كه به آن آمده و رفته اند، آنها چه كسانى بودند؟ كجا هستند، كجا رفتند؟ ملتها، و تمدنها آمده و رفته اند، انسان و هرموجود ديگرى درجهان هستى همينگونه اند. همينطور براى انسان اين دنيا مزرعه ايست كه می تواند درآن زحمت بكشد، گندم بكارد يا خار !، و فصل برداشت “اصلی” محصولش در روز قيامت است. اين زندگى چون “زمين رژه” است، هركس وقتى نوبتش برسد ازآن می گذرد. همه درگروه هاى مختلف و زير پرچمهاى متفاوت، كه با آهنگهاى متفاوت قدم برمی دارند، و به موقع درست زمین را ترک می کنند. هيچكس در اين دنيا نمى ماند، اين دنيا هم با كسى نمى ماند، همه چيز مادى و موقتى است، از جمله خود دنيا، تمام جهان هستى، بغير از خداوند باقى.
درعين حال براى به دست آوردن زندگى جاودان، درمدت زمان اين ملاقات كوتاه، در اينجا راهى هست، این راه دل نبستن به اين دنياست. تنها براى سود اين جهان كار نكردن، براى سود فورى شخصى كار نكردن است.اگرانسان براى خدا كاركند، براى خوشنودى خداوند، براى سود خلق خدا، حالا و در آينده، وقتى همه چيز پايان يافت و اين بدن به خاك مبدل شد، كار انسان او را به جاودانگى می رساند. اگر شما دكتر يا معمارهستيد، وقتى به آن دنيا رفتيد كه در آن نه مريضى براى مداوا وجود دارد و نه معمارى ، و نه جائى براى ساختن، هم بود شما، هم دانش شما، بى حاصل خواهد شد.
اما اگر با این دانش و امکانات خود، در راه خدا بنفع بندگان خدا خدمتی کرده اید، یا مثلاً پنسيلين توسط شما كشف شده باشد، كه مدتها بعد از رفتنتان هم به معالجۀ بيماران ادامه دهد، يا اگرهركار خوب و خيرى كرده باشيد، كه بعد از شما مورد استفادۀ خلق خدا قرار گرفته باشد، يا بهر نوعى براى ديگران مثمر ثمر بوده ايد، و اگر مقصود شما از انجام آن كارها خدمت در راه خدا بوده و نه فقط دست آوردهاى مادى، درجهان ديگر براى كارى كه در اين دنيا كرده ايد، به جاودانگى و پاداشهاى غيرقابل تصور خداوند خواهيد رسيد.
تجلى نور اين نام ياصفت زيباى الهى درآن بندۀ خوب خداست كه به او شناخت جاودانگى داده شده، و او درحاليكه ازنعمتهاى حلال اين دنيا به درستى استفاده می كند، بهرۀ خود را از آخرت هم فراموش نكرده و بذر دانه های خوب ومفيد را دراين مزرعۀ “دنيا” می پاشد و براى خلق خدا، در راه خدا مفيد واقع شده و لياقت دريافت وعده هاى بى مثل و مانند او را مى يابد.
آيات مورد توّجه در اين باره :
خداوند به مؤمنان صالح وعدۀ آمرزش و اَجر عظيم داده است. ( ۹: ۵ )
براى هر گروه در برابر اعمالشان درجاتى است و پروردگار تو از كردار شان غافل نيست. (132 : 6 )
بنگر چگونه بعضى را بر بعضى برترى داديم و درجات آخرت وبرتريهايش از اينهم بيشتر است. (۲۱: ۱۷)
وارث: كسى كه ازهمه ارث می برد
خداوند وارث غائى است كه بعد ازمالكين موقتى همه چيز براى او می ماند. اوست كه بعد از ناپديد شدن همۀ موجودات، موجود است، اوست كه تمام وجود به سويش بازمی گردد، اوست كه خواهد پرسيد: ” امروز سلطنت ازآن چه كسى است؟” و اوست كه پاسخ ميدهد: “ازآن خداوند قاهر منتقم يكتا.” انسان غافل آگاه نيست كه آنچه دارد، ازجمله خودش، فقط به او امانت داده شده است.
آنكه براى اين نعمتهاى بى پايان خداوند يگانه، سخى ترين شكرگزار نيست متكبّراست و فكر می كند آنچه را كه دارد، مال اوست، او از آنها براى لذات خود سود می برد. وقتى ازميان ميرود، او، و تمام چيزهاى ديگر به خداوند يگانۀ باقى باز می گردند، كه قبل ازقبل است و بعد از بعد، كه تنها صاحب و وارث همه است. آنگاه از او سئوال خواهد شد: “امروز سلطنت ازآن كيست؟”
و او حقيقت را خواهد فهميد، اما چه دير … اما آنها كه در اين دنيا چشمان قلبشان بينا و گوشهاى قلبشان شنوا بوده، دائماً بياد آورده و می دانسته اند، خواهند گفت: “ازآن خداوند قاهرمنتقم يكتاست .”آنها ميدانند كه چيزى نيستند، مگر نگهبانان موقتى آنچه كه دردست دارند، گوئى آنها صندوقداران مفتخر بانك خداوندهستند، كه به دنبال آرزوهاى جسم و دستورات منیتشان نمى روند، بلكه آن كارى را می كنند كه خداوند می خواهد، به خاطر او، و براى خوشنودى او. با اين كار آنها با خداوند يگانه می شوند و دائَمى، وجاودانه. تجلى اين نام دربنده ايست كه به راز نام “وارث” پى برده، كه درحالت بقاء به “الله” است.(جاودانه با خداوند) و سهم خود را از ” ِخرد الهى” و ازجايگاه پيامبران می برد. او در دانش، عقل و رهبرى وارث پيامبران است. توجّه به آياتى در اين مورد:
فرمانروائى آسمانها و زمين از آن خداست، روزى كه قيامت بر پا شود اهل باطل زيان خواهند كرد. ( 27: 45)
روزى كه منادى از مكانى نزديك ندا دهد گوش فرا ده، روزى كه همگان صيحۀ راستين را بشنوند، روز خروج است، زنده می كنيم ومی ميرانيم و بازگشت نزد ماست. ( ۴۳ -41 :50 )
آن روز كه همگان آشكار شوند، چيزى بر خدا پوشيده نخواهد ماند، درآن روز فرمانروائى از آن كيست؟ ازآن خداوند يكتاى قهار. ( 16 :40)
رشيد: معلم راستين صالح
خداوند صالح است، و اوست كه نيكوكارى را براى همۀ موجودات معين می فرمايد، او در ِخردش تمام موضوعات را از راه نظم كامل به انتهايشان می رساند، او آن معلم غائى است كه انسان را به راه راست و رستگارى هدايت می كند، او معلم كاملى است كه درعقل وعمل هيچ كم نمى آورد.
هركارى كه او انجام ميدهد روشن و داراى هدف مفيدى است، تدريس او چنان مؤثر است كه بصورت طبيعت يا قريضه درهرچيزى كه درجهان است و از ارادۀ او تبـعيّت ميكند، درمى آيد، او به انسان درکتابهای آسمانی، راه سعادت و رستگارى را آموخته است. او آنچه را كه به ما مى آموزد به اجبار نيست، بلكه آنرا به ارادۀ انسان واگذار می كند، كه براساس آنچه كه آموخته عمل كند، و رسيدن به صلح، سعادت و رستگارى را به عنوان پاداش آنچه كه آموخته است بدست آورد. با وجود اينكه خداوند قوّى، و قادر است كه خلق را به اجراى دستوراتش مجبور كند، می گذارد انسان به ارادۀ خود، درعمل به آنچه كه آموخته است به پاداش دست يابد.
انسان به عنوان دانش آموز، اول بايد به آنچه كه آموخته می شود آ گاه و هوشيار باشد، بعد بايد ازهوشى كه از طرف معلم به او داده شده، براى نظم دادن و تعليم و تربيت خودش به نفسش – استفاده كند، بعد بايد قوانين الهى خداوند را بياموزد و براساس آنها زندگى ماديش را هم پيش ببرد.
بتدريج كه آنها ازخداوند، معلم غائى مى آموزند، دردرون و بيرون خود، به نظم و آرامش می رسند، بزرگترين معلم دانش آموزان را وادار به ديدن ارادۀ خود، قدرت، سخاوت، عشق وشفقت خودش می كند، او دانش آموزان را عاشق خود می كند و باعث می شود آنها براى اجراى گفته هاى او زندگى كنند، و عاشق كار كردن براى خوشنودى او باشند.
تجلى اين نام زيباى الهى درانسان، آنست كه شخص صالح ( نيكوكار) وعادل می شود تا به راهى كه به ارادۀ خداوند ودستورات پيامبران اوست مى پيوندد. اين جايگاه معلم بزرگى است كه به شناخت، يافت و نزديكى خداوند رسيده است، چون او در راه راست است اجازۀ رهبرى ديگران را هم به راه راست دارد.
صبور: صبركننده
خداوند صبورترين است، او درهمه چيز، كامل است، او صبوراست وعاشق وهمراه صابران است. درآفرينش، وعملش، در رفتاربا آفريدگانش، هيچ چيز بزرگتر يا كوچك تر، بهتر يا بدتر، زودتر يا ديرتر ازآن چيزى نيست كه منظور او بوده است.
اوهيچ چيز را بيش از زمان معينش به تأخير نمى اندازد، اوهرگزعجله نمى كند و چيزها را مثل بعضيها كامل نشده بپايان نمى رساند، بلكه هركارى را در زمان مناسب و با روش د قيقى كه لازمست انجام ميدهد. خداوند درتنبيه گناهكاران عجله نمى كند، او ميگذارد آنها درسلامت وكامرانى زندگى كنند، چون براى هر چيزى زمانی معين قرار داده است.
هرچيزى بايد دورۀ خود را به اتمام برساند، صبر او درمقابل گناهكاران براى اينست كه به آنها وقت دهد كه ازحالت غفلت بدرآيند، اعمال غلط خود را تشخيص دهند و به توبه برسند، خداوند رحيم است، رحم او دردادن زمان، براى توبه و پذيرش توبه است. صبر دراختيار الهى خداوند است، بنابراين انسانهاى صبور تجلى دهندۀ اختيار افتخار آميز او هستند. انسان صبوركسى است كه از آرزوهائى كه جسم و نفسش می خواهند، اما ازنظرعقل ومذهب پذيرفتنى نيستند، ميگذرد.
او خود را به كاربُرد آنچه كه ازنظر مذهب وعقل قابل پذيرش است واميدارد، حتى اگر موجب نفرت نفسش باشد، چون ميداند چگونه به اسب نفس و جسمش دهنه بزند.. براى مؤمن، صبر حالت بسيار بالائى است، چون مسائل اين دنيا و آن دنيا با آن حل می شود، هيچ موفقيت، هيچ كمالى را نمی توان به آسانى و بدون درد به دست آورد، درد مربوط به جسم است، كه براى آنچه می خواهد عجول است، كه براى كار در راه به دست آوردن خواسته هايش تنبل است، كه اندازه را نمى شناسد، وهميشه بيشتر از آنچه نياز دارد ميخواهد.
خداوند پاداشهاى بى پايان خود را به كسانى وعده ميدهد كه می توانند درمقابل گردنكشى آرزوهاى جسم و نفسشان صبور باشند، و براى صبر درمقابل، فقر و تصادفات و بيماريهائى كه قابل پيشگيرى نبوده و درمسیر زندگی ما پیش میآید، بازهم پاداشهاى بزرگترى هست. درحقيقت مصيبت هائی که به منظور امتحان یا آزمایش ایمانمان ازطرف خداوند به طرف ما می آیند، پاداش صبر و قبول آنها همراهشان است، و دراین زمان اگرمردم بى صبرى كنند، بدبختى دو برابر می شود، اول مصيبت اوليه، و بعد بدبختى بزرگتر، از دست دادن پاداش صبر.
و اما متأسفانه بعضی از مصیبت ها در اثر توجه نداشتن ما به قوانین اجتمائی، و یا قوانین روحانی به سرمان می آید ، و بعد زمین و زمان و روزگار، وهمه چیز را مقصر قلمداد می کنیم جز خودمان، چنان که گفته شده:
“چو خود میکنی طالع خویش را بد مدار از فلک چشم نیک اختری را”
معنى اسلام، تسليم به امر وخواست خداست، پيشگيرى از اشتها، آرزو وخواسته هاى خود بخاطر خواست خداوند. براى اينكه بتوان تسليم بود بايد صبور بود، دراسلام صبرعلامت ايمان است. پستى وخوارى گناه است. هرگز خوارى را كه به دليل ترس و تنبلى به آن گرفتار شده ايد، با صبر و تحمل اشتباه نگيريد. وقتى درمقابل ستمگرى از مال، افتخار و تماميّت خود گذشتى، ممكنست از ترس او از ايمان و مذهبت هم بگذرى، يا روح خود را براى (منافع کوتاه مدت) دنيا بفروشى. مؤمنى كه از خداوند می ترسد، ازهيچ كس ديگر نمی ترسد، و كسى است كه معمولاً ظالمین از او می ترسند، براى او خوار كردن خودش پيش هركس، به جز خداوند حلال نيست.
تجلى نوراين نام يا صفت زيباى خداوند در بندۀ مباركى است كه به اعتدال و آرامش كامل درخود و هر آنچه انجام ميدهد رسيده، كه نه تأخير می كند و نه عجله، بلكه در زمان معينى عمل می كند. او درجنگ مداوم خود با منيّت و در مخالفت با آرزوهاى كاذب و اشتهاى نفسانيش تداوم دارد. او در نگاه داشتن حدود الهى و پرستش او، پشتكار به خرج ميدهد، و او لياقت گرفتن جايزه هاى گرانقدر باريتعالى را پيدا می كند. آيات مورد توجّه در اين باره :
مسلماً همۀ شما را به چيزى از ترس، گرسنگى و كاهش اموال، و نفوس و محصولات آزمايش می کنیم و شكيبايان را بشارت ده، آنان كه چون مصيبتى به ايشان برسد گويند: “ما ازآن خدائيم و به سوى او باز می گرديم. ( ۵۵ ۱: ۲)
آنچه نزد شماست نابود خواهد شد، و آنچه نزد خداست پايدار خواهد ماند، و صابران را نيكوتر از كردارشان پاداش خواهيم داد. ( ۹۶: ۱۶ )
آنگاه ازكسانى باشد كه بخدا ايمان آورده، و يكديگر را به صبر و مهربانى سفارش كرده باشند، اينان گروه خوشبختانند. ( ۱۸- ۹۰:۱۷ )
صبر كن، كه صبر تو جز به توفيق خدا نيست و بخاطر آنها غمگين مشو، و از نيرنگ آنان دلتنگ نباش، زيرا خداوند با متقين و نيكوكاران است. (۱۲۸-۱۲۷ :۱۶)
ودرپایان برای ُحسن ختام به آیۀ زیبائی از قرآن مجید توجه می کنیم:
خداوند وفرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند، ای مؤمنان بر او درود بفرستید وسلام کنید وتسلیم او باشید. ( ۳۳:۵۶ )
درود برپیامبر بزرگ اسلام و تمام پیروان او در سراسر تاریخ.
اللهُمَّ صّل ِ علی مُحمّدٍ وآلهِ مُحمّد…
منــاجــات: پرویندخت فرجادی
اى خدا، اى همدم روز و شبم
اى خدا، اى شافى درد و تبم
اى تو رحمان و رحيم و َملك و قدوّس و سلام
هم تو مؤمن، هم ُمهيّمن، هم عزيز و ُپرجلال
خود تو جّبارى و قّهار و غفور و هم رئوف
متكبّر، خالق و بارىء، ُمصّور، هم كريم و ذوالجلال
اوّل و آ ِخر، ظاهر و باطن، هم ُمقّدم، هم مؤ ِخر، مقتدر
هم تو رزّاقى و فتاح وعليم و هم عظيم
قابض و باسط، رافع و خافض، ُمعزّ و هم ُمذ ّل
تو سميعى و بصيرى و شهيدى و متينى و رغيب
متعالى و كبير و هم مجيد و هم ُمجيبى و ودود
هم توئى قيوّم و واجد، خود تو واحد، هم ا َحد
هم تو ماجد، هم تو وارث، هم حّق و هم منتقم وهم صمد
تو لطيفى وخبيرى و حليمى و على
تو َشكورى و حفيظيى و مقيتى و َحسيب،
خود تو والى، هم وكيلى و ولىّ ـ هم تو غفار و حكيم و هم َحَكم
باعث و واسع توئى، هم ُمميت و هم ُمحى
ُمحصى و حىّ و حميد و قادر و ُمبدى، ُمعيد
مالك الملك وغنى و ُمغنى و جامع توئى
هم تو ُمقسط، هم تو مانع هم تو ضار، هم تو قوى
معطى و توّ اب و نور و نافع و هادى توئى
هم بديع و هم رشيد و باقى و صابر توئى
پس توئى تنها خداى ما و تنها سرورى
نيست معبود بحقىّ جز تو و تو اكبرى…