وقتی ما درشروع هرکاری آیۀ کریم ” بسم الله الرّحمن الرّحیم ” را به زبان می آوریم،
قلب و ذهن خود را متوجه همۀ رحمتهائی می کنیم که ازطرف خداوند به بنده های مؤمن او، وعده داده شده،
و درپناه این موهبتها، خود را درمحیط امن و پُر برکتی حس کنیم که هیچ نوع نیروی منفی نمی تواند بما آسیبی برساند،
و این نهایت درجۀ مثبت اندیشی است که با حقیقت قرین است.
وقتی در شروع هرکار “بسم الله الرّحمن الرّحیم”می گوئیم ؛ درسلک موحدان در میائیم، و بر توحید گواهی می دهیم،
آن گاه، کارمان را بدو می سپاریم، که هم رحمن است بر همگان، و هم رحیم است بر دوستان و هم کریم است،
که با کریمان کارها دشوار نیست، وهم عزیز است. پس عزیزت می دارد، وهم رفیع است. پس بالایت می برد،
هم عالم است، پر نورت می کند، و هم مجیب است، و بالاخره از هر راهی شادت می کند.
خداوند جل جلالهُ فرموده:
اوست خدائى كه هم او و فرشتگانش برشما بندگان رحمت می فرستد، تا شما را از ظلمتها بيرون آورد، و به عالم نور رساند، و او براهل ايمان بسيار رئوف و مهربان است.
(43: 33 ) بدرستی که او راستگوی والامقام است .
عمل کردن به روح بسم الله: روح بسم ا… یعنی چه؟ چطور این روح را در زندگی مان جاری كنیم؟
و بعبارتی چگونه زندگی كنیم كه بسم ا…، روح زندگی مان باشد؟
یك معنای آن این است كه روح بخشندگی و مهربانی بطور كلی درجریان زندگی ما جاری باشد.
وقتی میخواهیم تصمیمی بگیریم، كاری بكنیم، و یا واكنشی نشان دهیم یاید سعی كنیم كه این ویژگی یكی از مبناهای ما باشد.
تلاش كنیم آن را درعملمان آشكار كنیم. این محبت و بخشش شامل هر چیزی میشود،
از مهری كه درحوزه شخصی مان به خانواده و دوستان خود داریم تا محبتی كه درباره هر یك از كسانی كه با ما در ارتباط هستند میتوانیم داشته باشیم.
اما معنای اختصاصی تر و حقیقی تر آن این است كه روح بخشندگی و مهر، به نام خدا و برای خدا در ما وجود داشته باشد.
دوست داشتن والدین، همسر و فرزندان محبت است ولی مبنایش شخصی است.
محبت شخصی با اینكه یك عنصر مثبت است اما در مقایسه با محبت غیرشخصی كه به نام خدا است، درجه پایینتری دارد.
هر قدر محبت خالصتر باشد نقش عوامل شخصی در ماندگاری آن كمتر است.
وقتی محبت مان وابسته به این باشد كه طرف مقابلمان چقدر به نفع ما عمل كند یا بر اساس میل ما رفتار كند، این یك محبت خالص نیست.
محبت الهی وابسته به این نیست كه چقدر نفع ما در آن تامین شود. شاید حتی نفعی در میان نباشد. مسیح (ع) در این باره گفته است:
«آفتاب خود را بر بدان و نیكان طالع میسازد و باران برعادلان و ظالمان میباراند.
زیرا هرگاه آنانی را محبّت نمایید كه شما را محبّت مینمایند، چه اجر دارید؟ آیا باجگیران چنین نمیكنند؟»
یك معنای دیگری این است كه عملا نسبت به دیگران بخشنده باشیم.
این شامل هر نوع بخششی است از جمله بخشش گناهان خطاهایی كه دیگران درباره ما مرتكب میشوند یا حتی انواع بخششهای مادی.
یك معنای دیگر رفتار بر اساس روح بسم ا.. این است كه روح بسم ا… را با اعمالمان نقض نكنیم. اعمال و حالاتی هستند كه ناقض روح بسم ا… اند.
مثل كینه، نفرت، سعی در انتقام، تلافی جویی و امثال اینها. كسی كه بخواهد بر مبنای بسم ا… زندگی كند،
در اولین قدم بایستی از چیزهایی كه روح بسم ا… را ن
سخت بودن با « بسم الله الرحمن الرحیم » گفتن تناقض دارد و روش خداوند نیست.
خداوند با بندگان خود حتی با گناهگاران و دشمنان خدا، تا حداکثر ممکن با نرمی و مدارا رفتار می کند.
زود عذاب نمی دهد. فرصت می دهد. مچ گیری نمی کند. و خطای بندگان خود را می پوشاند. ستّار العیوب است.
به آنها امکان جبران و تجدید نظر می دهد. توبه پذیر است و این یعنی نرم و انعطاف پذیر.
گاهی حتی دشمن خود را به نزدیک ترین دوست خود بدل می کند و این نرمی است .
نور و ابر و آب از خداوند آموخته اند نرمی را.
خوشا به حال کسی که نرمی را یافته، زیرا توفیق و برکت و گشایش را یافته اند و برکت را از او به ارث برده اند …
.
.
بسم الله الرّحمن الرّحیم پرچم خداست:
«بسم الله الرحمن الرحیم» چکیده و نماد پیام الهی است و میتوان گفت پرچم خدا، نقش بسم الله دارد.
کسی که ارتباط باطنی خود را با بسم الله الرحمن الرحیم برقرار کرده، گویی خود را به زیر پرچم خداوند برده و به آن منسوب میکند،
چنین کسی از اعتبار و اقتداری که این پرچم در تمام هستی دارد بهرمند میشود.
او در حریم الهی است و از احترام آن در میان موجودات هستی برخوردار است.
برای چنین کسی حزن و اندوهی نیست. اما همه افراد به یک نسبت از اعتبار این پرچم بهره ندارند.
یکی فقط در سمتی نزدیک به این پرچم ایستاده، دیگری در زیر پرچم است و کسی دیگر پرچم را در دست دارد و پرچمدار است.
آن که تنها به ظاهر بسم الله قناعت کرده اعتبار و نسبتش مانند کسی است که نزدیک پرچم ایستاده،
اما انکسی که بر مبنای بسم الله زندگی میکند کسی است که خداوند پرچمش را به دست او داده است و نقش پرچم خدا در باطن او حک شده.
کسی که در زندگی تحت پرچم خدا حرکت کند، از حمایت و پشتیبانی خداوند برخوردار است.
هر کشور پرچمی دارد که نماد آن است و به آن شناخته میشود. همینطور کشور وجود هر انسان هم دارای پرچمی است،
هر کسی با باورها، مبناها، تصمیمات و اعمال و… خود معلوم میکند که رنگ و نقش پرچمش چیست و بعبارتی اهل کجاست.
پرچمهای مختلفی در دنیا وجود دارد مانند پرچم خدا، پرچم شیطان، پرچم ایسمهای مختلف و …
میتوانیم زندگی هر انسان را در این جهان به یک سفر دریایی بروی یک کشتی تشبیه کنیم.
کشتی ای که در بدو تولد در آن قرار میگیرد و اختیار و فرماندهی آن را بر عهده دارد.
برای کشتی ای که در دریا سفر میکند پرچم نماینده هویت آن است.
کشتی به هر حوزه ای که وارد شود اولین چیزی که از طرف دیگران مورد توجه قرار میگیرد،
پرچم است. بنابراین پرچم، ارتباط این کشتی و ساکنین آن را با دیگر کشتی ها و بنادری که در مسیرش به آنها میرسد تعیین میکند.
همینطور هم ارتباط انسان با هر حوزهای را این مشخص میکند که چه پرچمی در زندگی او افراشته شده.
قدرت و اعتبار آن شخص بر اساس پرچم معلوم میشود و بر همین اساس هم ارتباط شخص شکل میگیرد.
پرچم تامین کننده امنیت کشتی هم هست. اگر کشتی پرچم کشور مقتدری را با خود داشته باشد،
هیچ دزد و راهزن دریایی به فکر تاراج آن نمیافتد. چون میداند که خود را در خطر مواجه شدن با قدرت صاحب پرچم قرار میدهد.
به همین دلیل کسی که پرچم خدا (قدرتمندترین حوزه هستی) در زندگیش در اهتزاز باشد هیچکدام از شیاطین جن و انس جرات تجاوز به آن را نخواهند داشت.
بطور خلاصه پرچم، نماد هویت کشتی، بیانگر اعتبار آن ، معیار ارتباط آن با جهان خارج و تامین کننده امنیت کشتی است،
و نسخه ارتعاشی این پرچم هم در زندگی واقعی انسان وجود دارد و آن است که تعیین میکند او کیست و هویتش چیست، اعتبارش کدام است،
با چه حوزه هایی میتواند ارتباط داشته باشد و چه میزان اقتدار (عامل ایمنی) دارد.
انسانها نسبت به «زیر پرچم خدا بودن» موضعگیریهای گوناگونی دارند که بعضی از آنها به این ترتیب است.
برخی نمیدانند که کشتی زندگیشان پرچمی دارد و این پرچم میتواند به خواست آنها برافراشته شود.
آنها درکی از از اینکه خواهی نخواهی زیر پرچمی زندگی میکنند ندارند.
اینها در زندگی سرگردانند و حتی ممکن است خودشان هم ندانند که مبنای زندگیشان چیست؟
برخی خود را زیر پرچم خدا نشان میدهند اما در واقع زیر پرچم شیطانند.
اینها کسانیاند که در ظاهر دیندارند. اما در باطنشان نفاق و تردید و بدبینی نسبت به مبناهای الهی وجود دارد.
نشانه آنها هم این است که دینداری آنها قشری است و خیلی زود رنگش را از دست میدهد. آنها دارای همان نشانههای منافقاناند.
دسته دیگری از مردم کسانیاند که نه تنها زیر پرچم شیطانند، بلکه این موضوع را بوضوح و آگاهانه و عامدانه انتخاب کرده اند.
اینها درناحق بودن خود لجاجت دارند، و هیچ راهی را برای ورود حق به وجودشان باز نگذاشته ا ند.
برای همین قران اصطلاحاً به اینها مُهرخوردگان میگوید.
عدهای از مردم که معدودترین آنها هستند، کسانیاند که حقیقتاً زیر پرچم خدا هستند.
کسانی که زیر این پرچم زندگی میکنند و به آن وفادارند. این افراد مؤمنین خوانده میشوند. کسانی که باطن دین و تعلیمات الهی در روحشان،
و همینطور در زندگیشان زنده است.
نقل از یکی از اساتید قرآن
آخرین دیدگاهها