طبیعیست که ما برای برخورداری از یک خوشبختی و رستگاری حقیقی، بیک عامل معنوی حمایت کننده محتاجیم تا حس روشن بینیمان تقویت شده،
و پرده های غفلت و هرنوع انحرافی ازبرابر دیدگان جانمان به کناری زده شود، این عامل روشن بخش، معرفت به صفات ذات خداوندی است،
و پیروی از احکامی که او بنام دین ( به معنی راه و روش) توسط رسولان گرامیش برای ما مقرر فرموده.”ماکس بلانک” فیزیکدان معروف آلمانی میگوید:
« نوع بشر برای زندگی روزانۀ خود به اصلی نیازمند است که این اصل و نیازمندی ضروری تر ازعطشی است که برای معرفت علمی باید داشته باشد،
لازم است که منبع هدایت دیگری جزجهازعقلی محض، در اختیار انسان قرار گیرد، و در اینجاست که معرفت علمی باید برای اعتقاد دینی جائی باز کند،
چون تنها با نور احکام هدایت الهی و احیای” اندیشۀ دینی” است که بشر می تواند بار تمدن و مسئولیت های سنگین آنرا حمل کند. »
.
به عکس آنچه دربین عوام شهرت یافته، دین بما نمی گوید که به دنیا بی اعتنا باشیم، بلکه مگوید: « در زندگی متین و شرافتمند وعفیف باشیم،
اختیار خودمان رو بدست هوا و هوس ندهیم، و جان خویش را به آتش حرص و طمع نسوزانیم، و با برق ظلم و بیداد، خرمن امید دیگران رو خاکستر نکنیم.»
دین می خواهد برای خود پرستی ما که چون غولی مهیب، تنوره زنان دائماً درفضای ذهنمان اوج می گیرد، حدی معین کند، که از آن بالا تر نرود،
و موجودیت دیگران را بازیچۀ هوا و هوس خویش قرار ندهد.
.
اگر گروهی بنام دین و ایمان کارهای نا درستی می کنند، این دلیل نمیشود که ما به اصل آن هم پشت پا بزنیم. بلکه باید با تحقیق و مطالعه طلا را از مطلا باز شناسیم.
آیا وقتی شما طلای تقلبی می بینیند، اصلاً از قید طلای حقیقی و اصل هم می گذرید؟!! بی تردید نه! پس بهتراست کمی منطقی تر بیاندیشیم.
.
معلم فقید «دکتر علی شریعتی» توضیح زیبائی در این مورد ارائه نموده ،او میگوید:
امروزه اغلب ما ازمذهب كنار ميرويم، امّا اين به معناى بى مذهب شدن نيست، به معناى كنار رفتن ازمذهب ارثی وغیرحقیقی است، واتفاقاً اگرهمين كنار رفتن،
هدايت شود، بهترين عامل و بهترين وسيله وتنها مرحلۀ جبرى گذر اين نسل براى رسيدن بيك مذهب آگاهانه است.
وقتى از دين صحبت ميشود، منظور رو آورن به حقيقت آن، ونه پيروى ازيك سلسله بسته بندى ارثى وميراثى وخُرافی است، كه بطورشناسنامه اى بنام هرمذهبى بما رسيده،
( البته دراین صورت زیاد هم فرقى نميكند مربوط بچه مذهبى باشد)، واكثراً بدون مطالعه، بنام دين آنرا پذيرفته، ويا بنام بى دينى آنرا رد كرده ايم.
وصد البته من برآن نيستم كه مذهب ارثى را تائيد كنم.
.
بطوركلى مذهب ميتواند مترقى ترين وعلمى تريِن وبخصوص انسان دوستانه ترين ومنطقى ترين جهان بينيها را بما بدهد، وهم ميتواند منحط ترين و ضد انسانى ترين
ونيرومند ترين عامل نفى شخصيّت و اصالت در انسان باشد. اين دو قضاوت متناقض دربارۀ مذهب چرا بوجود ميآيد؟
خيلى روشن است، زیرا ما متأسفانه قضاوتى را كه اكنون دربارۀ مذهب داريم، از دوجا ميگيريم: ازگذشتۀ تاريخيمان، كه يك مذهب ضد انسانى، سنتی وخرافی است
كه بما رسيده، كه با حقیقت ان کاملاً متناقض است، يا به آن معتقديم، که ميشويم يك “مذهبى سنتی خُرافه پرست” (مقصود بطوركلى است وبا استثناها کاری نداریم)
يا با آن مخالفيم كه ميشويم يك “روشنفكرمخالف مذهب سنتی خرافی” كه ازگذشته بمارسيده، يعنى بى مذهب.
( ازتجربۀ روشنفكران و دانشمندان قرون جديد بعد از رنسانس كه باقرون وسطاى مذهبى درافتادند.)
.
بطورکلی، يك روش ضد انسانى به اسم مذهب درتاريخ واقعّيت پيدا كرده، (که حقیقی نیست) و يك روش حقيقت انسانى وماوراء انسانى،
كه بعنوان نخستين ايده آل ونخستين فلسفه، ونخستين روح اين نهضت بوده است، که همين اسلام راستين است .
وآن شامل تمام مذاهب توحيدى است که با پیامبری رسول اکرم (ص) خاتم انبیاء و نزول قرآن مجید، دین کامل میشود.
.
شايد بتوان گفت كه منبع فهم ودرك دين،”خود انسان است” تا زمانى كه آدمى بيك انسان شناسى عميق عارفانه دست پيدا نكرده،
هيچ چيز را به معناى راستين و جوهرى كلمه نخواهد شناخت.
.
اى انسان تو در پس روان خودت يك منبع عظيمى ازمعرفت خدائى دارى كه اگر آنرا كشف كنى به فلسفۀ حيات پى ميبرى.
«با كشف اين سر چشمۀ الهام بخش خدائى ميتوان تا حدى آن سوى سكۀ حيات را ديد.»
مناسك دينى با شكل خارجى اين تحول وجودى را نشان ميدهند. مثل حج – كه اساساً خود زمينه ساز پرورش اين روح درجان آدمى است.
مثل صلات. وقتى خداوند در”قرآن مجيد” ميفرمايد: “صلات را برپا داريد”، منظورش اين است كه با خداوند رابطه برقرار كنيد.
وقتى اين رابطه برقرار شد انسان ازهرپليدى فاصله ميگيرد و آنگاه معناى اين آيۀ قرآن عمق و ژرفا پيدا ميكند كه: “صلات آدمى را از هرنوع منكر، فساد و فحشاء باز ميدارد.»
( البته اگر این صلات یا نماز، دركمال خلوص و آگاهانه اجراء شود و نه سطحى و ريا كارانه.)
آخرین دیدگاهها