زندگی مهر است و شعر و عشق و بوسه و آغوش،

و شور و سوز و ناز و ساز، و راز، و نیاز و اشگ و لبخند

وسبز، و روز و شب و نور و رود،

و ُگل و رنگ و صفا، و خوب و زنده و شیرین و تلخ و گنج و رنج،

و هجر و وصل و وفا و سخا و دل انگیز، و لطیف و با طراوت و زیبا،

و زندگی آزمایش بزرگی است،

و ….زندگی زندگیست، زندگی هدیۀ خداست قدرش بدانیم!

زندگی همین تبادل محبت هاست

زندگی همین مهربانی هاست

همین دوست داشتن هاست

زندگی همین لحظه‌هاست

قدر همین ثانیه ها را بدانیم

که زندگی همین ثانیه های ماست!

زندگی همین در یاد خدا بودن هاست …

.

نفس پنجره تنگ است از اين پردۀ ترديد که آويخته از سقف سکوت

من باور دارم

پشت هر پنجره ای

مژده ای پنهان است.

گرد شب را بتکان از در و ديوار هراس

پيش از آغاز سحر ، نيت کن

و به شور آمده ، بگشای کتاب غزل پنجره را

دور دستی که به دنبالش بودی همه عمر

در همين نزديکی

کورۀ روح تو را

شعله ور خواهد کرد

من باور دارم

مژده ای پنهان است …

.

در كتاب چار فصل زندگي

صفحه ها پشت سرِ هم مي روند

هر يك از اين صفحه ها ، يك لحظه اند

لحظه ها با شادی و غم مي روند

آفتاب و ماه ، يك خط در ميان

گاه پيدا، گاه پنهان مي شوند

شادی و غم نيز هر يك لحظه ای

بر سر اين سفره مهمان مي شوند

گاه اوج خندۀ ما گريه است

گاه اوج گريۀ ما خنده است

گريه ، دل را آبياری مي كند

خنده ، يعني اين كه دل ها زنده است

زندگی، تركيب شادی با غم است

دوست مي دارم من اين پيوند را

گر چه مي گويند : شادی بهتر است

دوست دارم گريه با لبخند را ….

قیصر امین پور

.

عمر بر اومید فردا می‌رود

غافلانه سوی غوغا می‌رود

روزگار خویش را امروز دان

بنگرش تا در چه سودا می‌رود

گه به کیسه گه به کاسه عمر رفت

هر نفس از کیسه ما می‌رود

مرگ یک یک می‌برد وز هیبتش

عاقلان را رنگ و سیما می‌رود

مرگ در ره ایستاده منتظر

خواجه بر عزم تماشا می‌رود

مرگ از خاطر به ما نزدیکتر

خاطر غافل کجاها می‌رود

تن مپرور زانک قربانیست تن

دل بپرور دل به بالا می‌رود ……..

مولانا

.

زندگی همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است،

زندگی همچون رودی بزرگ كه به دريا مي رود، دامان خدا را مي جويد.

خورشيد هنوز طلوع مي كند، فانوس ِ ستارگان هنوز از سقف شب آويخته است.

بهار مدام می خرامد، تابستان و پائیز و زمستان در گذرند …

امواج دريا… آواز می خوانند،

بر می خيزند و خود را در آغوش ساحل گم می كنند.

گل ها باز می شوند، و جلوه می كنند و می رویند …

نيستی نيست، هستی هست، پايان نيست…

راه هست … خدا هست ….

و الحمـــــــــــــدُلله رب العالمــــــــــين …..

.

زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
مذهب زنده دلان خاک پزیشانی نیست
ازهمین خاک جهان دگری ساختن است …

بزرگی می گفت:

« ما امده ایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم، نه به هر قیمتی زندگی کنیم .»

علی (ع) فرموده اند:

در گذرگاه دنيا برخى انسانها خود را مى فروشند و به هلاكت مى رسند و برخى خود را مى خرند و آزاد مى شوند.

مراد از خودفروشى در گفتار بلند امير مومنان (عليه السلام) خود فروشى به شيطان است كه از آن پس،

فروشنده برده و بنده شيطان خواهد بود.

اما مراد از خريدن خود و آزاد ساختن آن اين است كه انسان ، با ايمان و عمل صالح سند آزادى خود را امضا كند…

و نیز، علی (عليه السلام) در پاسخ مردى كه دنيا را مذمت مى كرد فرمود:

دينا جايگاه صدق و راستى است، براى كسى كه با آن به راستى رفتار كند و مسجد دوستان خدا و نيايشگاه فرشتگان

و محل نزول وحى الهى و تجارتخانه اولياى حق است.

آنها در دنيا رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود خود ساختند.

دنيايى كه حدوث و زوال قدرتها، سلامت و زنجورى ، پاكى و پليدى و ولادت و مرگ را به خوبى به ما مى نماياند،

و چيزى از رخدادهاى تلخ را كتمان نمى كند، خانه صدق و راستى است.

الهم صلی علی محمد و آل محمد

درود خدا، ما و فرشتگان نثار رحمت العالمین محمد مصطفی (ص)

و خاندان و همۀ پیروان راستین او در سراسر قرنها . . .